هاشم خواستار درکنار عکس مهدی رضایی گل سرخ انقلاب
هاشم خواستار :سه مامور اطلاعات به خانه ام آمدند وگفتند
هرچه میخواهی بنویس اما اصلا اسمی از
مجاهدین نبر
سید هاشم خواستار: این
سه نفر اطلاعاتی بودند .. آمدند...به هر سه شان گفتم:
عکس چهار متریِ من از ساختمان پارلمان اروپا آویزان میشود.
درکنار معلم زندانی اسماعیل عبدی
محمد نوريزاد نوشته است كه سید هاشم خواستار از مشهد به من
(محمد نوری زاد) زنگ زد، و گفت: امروز درخانه تنها بودم سه نفر وزارت اطلاعاتي به خانه ام
مراجعه و تهديد كرده اند كه چرا ازمجاهدين مطلب مينويسد هرچه میخواهی بگو، اما در نوشته ها و صحبت هایت
از مجاهدین اسم نبر، آنها ميخواسته اند كه
از هاشم خواستار تعهد بگيرند كه او تعهد نداده و گفته است من وصیت کرده ام اگر به هر شکلی از دنیا رفتم یا
کشته شدم، جنازه ی مرا در کنار گور دستجمعیِ کشته های مجاهدین در خاوران دفن کنند.
چرا که دوست دارم جنازه ی من هم برای آزادیِ سرزمینم هزینه شود.
سید هاشم خواستار
این سه نفر اطلاعاتی بودند .. آمدند...به هر سه شان گفتم:
دست به من اگر بزنید،
این که شماها نمی توانید من و "نوری زاد" و
"دکتر ملکی" و... را بکشید یا زندانی کنید، به این خاطر است که اوضاع
عوض شده، و برایتان صرف نمیکند تا هزینه ی کشتن و زندانی کردن ما را بپردازید،
وگرنه به راحتی سرمان را زیر آب میکردید، بی آنکه کسی خبردار شود.و گفتم: من از
مردم سپاسگزارم که به ما چنان اعتباری داده اند که مأموران اطلاعات و سپاه، جرأت
نمی کنند دست به ما بزنند. سید هاشم خواستار از مشهد به من (محمد نوری زاد) زنگ
زد، و گفت: امروز تنها در باغچه ام (در بیرون شهر مشهد) داشتم بیل می زدم و کشاورزی
میکردم که سه نفر آمدند پشت در که در را وا کن بیائیم داخل! به آنها گفتم: من به
شما اعتمادی ندارم. نه شما را می شناسم و نه به داخل راهتان می دهم. شماها کی هستید؟
اگر اطلاعاتی هستید حکم تان را نشانم بدهید. این سه، اطلاعاتی بودند. لابد آمده
بودند برای ارشاد من! اصرار که بگذار بیائیم داخل. من اما سگی را که به طناب بسته
بودم واگشودم. تنها کاری که از من بر می آمد. بعدش به پسرم زنگ زدم که: سه نفر از
اطلاعات آمده اند پشتِ درِ باغ، و اصرار دارند داخل شوند! به پسرم گفتم: در جریان
باش. پسرم فی الفور آمد. آن سه نفر را به داخل راه دادم. شروع کردند به نصیحتِ من
که هرچه می خواهی بنویس و هرچه میخواهی بگو، اما چرا در نوشته ها و صحبت هایت از
مجاهدین اسم می بری؟ و گفتند: ما از تو میخواهیم امضاء بدهی و تعهد بدهی که دیگر
از مجاهدین اسم نمی بری. گفتم: من کِی به شماها تعهد داده ام که حالا بدهم؟ هرگز
به شما تعهد نمیدهم، و هر کجا هم که بتوانم حرفم را میزنم و می نویسم و از آزادی و
هویت سرزمینم دفاع میکنم. به آنها گفتم: من وصیت کرده ام اگر به هر شکلی از دنیا
رفتم یا کشته شدم، جنازه ی مرا در کنار گور دستجمعیِ کشته های مجاهدین در خاوران
دفن کنند. چرا که دوست دارم جنازه ی من هم برای آزادیِ سرزمینم هزینه شود. به آنها
گفتم: شما تنها راهی که دارید اینست که یا مرا بکشید، یا زندانی ام کنید. و من برای
این هر دو آماده ام. گفتند: ما نیامده ایم شما را به زندان ببریم. گفتم: نمیخواهید
ببرید، یا نمیتوانید ببرید؟
به هر سه شان گفتم: دست به من اگر بزنید،عکس چهار متریِ من
از ساختمان پارلمان اروپا آویزان میشود. این که شماها نمی توانید من و "نوری
زاد" و "دکتر ملکی" و... را بکشید یا زندانی کنید، به این خاطر است
که اوضاع عوض شده، و برایتان صرف نمیکند تا هزینه کشتن و زندانی کردن ما را بپردازید،
وگرنه به راحتی سرمان را زیر آب میکردید، بی آنکه کسی خبردار شود. و گفتم: من از
مردم سپاسگزارم که به ما چنان اعتباری داده اند که مأموران اطلاعات و سپاه، جرأت
نمی کنند دست به ما بزنند. گرچه ما از سالها پیش خودمان را برای هر پیشامدی مهیا
کرده ایم.
#تهران #قیام_دیماه#اعتصاب #تظاهرات_سراسری #قیام سراسری #اتحاد #آزادی#ما براندازیم #آ#ايران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر