۱۳۹۷ دی ۱۷, دوشنبه

طریقه دستگیری، بازجویی و استخراج پسورد موبایل ایوار فرهادی در خانه امن




طریقه دستگیری، بازجویی و استخراج پسورد موبایل ایوار فرهادی در خانه امن





ایوار فرهادی فعال فضای مجازی از دوران بازداشت نحوه دستگیری و بازجویی‌اش در خانه امن سخن گفت:
«من در نهم مهر کمتر از ۴۸ ساعت بعد از افشای هویتم نزد کاربر نفوذی توسط نیروهای وزارت اطلاعات در وقت ورود به محل کارم دستگیر شدم.
من را با یک خودرو ۴۰۵ به خانه امن منتقل کردند.
از اول هم بهم فحاشی کردند و گفتند می‌دانی برای چه گرفتیمت؟! و من می‌گفتم: نه. من کاری نکردم.
همین البته باعث عصبانیت و فحاشی بیشترمی‌شد.
نیروهای امنیتی برای بازرسی علاوه بر محل زندگی خودم، به خانه خواهرم و منزل دوستم که روز پیش از دستگیری به خانه اش رفته بودم، رفتند و خواهان وسایل شخصی من شده بودند.
لپ‌تاپم هم در مغازه برادرم بود که به آنجا هم مراجعه و لپ‌تاپ رو ضبط کرده بودند.
استخراج پسورد درخانه امن
من را با چشم‌بند به یک مکان نامعلوم منتقل کردند و اول به سلول بردند و بعد از آن من را به اتاق بازجویی و پیش بازجو بردند …..
من از دادن پسورد موبایلم خودداری کردم تا اینکه با شوکر الکتریکی و مشت و لگد پیاپی و شدید به سر و بدنم به زمین افتادم و بازجو با گذاشتن انگشتم بر روی حسگر اثر انگشت، موبایلم را باز کرد.
در وقت دستگیری اکانت دی‌اکیتو بود و از طریق جیمیل توییترم که روی اپلیکیشن جی‌میل فعال بود اکانت را دوباره فعال کردند و حتی یک توییت هم زدند.
در ۴۸ ساعت اول فکر می‌کنم بیش از ۳۰ ساعت در اتاق بازجویی بودم و مدام در حال بازجویی بودم.
بازجو تاکید داشت ما مدت زیادی تو را زیر نظر داشتیم!
اما من می‌گفتم اینطور نبوده و کلا ۲۴ ساعت زیر نظر بودم تا بازداشتم و خودم به آنها میگفتم که کاربر فلانی عامل شما در توییتر هست و باعث دستگیری من شده.
هفت روز در انفرادی بودم و تقریبا هر روز ساعت‌ها بازجویی می‌شدم.
بازجو در تمام مدت بازجویی با رکیک‌ترین الفاظ به من فحاشی می‌کرد.
انتقال از خانه امن به زندان وکیل‌آباد
همچنین با فشار روحی و روانی از جمله تهدید به شکنجه پدرم …. بعد به زندان وکیل‌آباد منتقل شدم …
وضعیت بند ۶/۱ واقعا وخیم بود.
اول که به عمومی ۴ منتقل شدم تخت نداشتم و روی زمین خوابیدم. بالش و پتو هم به زحمت پیدا شد.
پتو به قدری کثیف بود که بدنم شروع به خارش کرد.
در تمام راهروهای بند ۶/۱ و در تمام سلول‌های عمومی دوربین بود. ح
تی در وقت دوش گرفتن و توالت رفتن هم زندانی‌ها رصد می‌شدند و سه دوربین در سرویس و حمام بود.
غذای زندان به قدری بد بود که اکثر بچه‌ها جداگانه غذا درست می‌کردند و اگر کسی می‌خواست با جیره زندان زندگی کنه، مسلما گرسنه می‌ماند.
ناهار معمولا برنج بدون کیفیت با مقداری رب می‌دادند که بین بچه‌ها مشهور به ردپای مرغ یا برنج لاستیکی بود.
مثلاً شام یک سیب‌زمینی می‌دادند یا کنسرو لوبیا با نان خیلی کم.
یعنی یک نان بربری برای چهار نفر! بعضی شب‌ها ماست می‌دادند که آن هم دو قاشق ماست برای هر نفر بود!
صدای تهویه عمومی ما به قدری زیاد و گوش خراش بود که تا مدت‌ها بعد آزادی از زندان فکر می‌کردم هلی‌کوپتر در حال پرواز است. چراغ‌ها ۲۴ ساعته روشن بود و روز و شب معلوم نبود.
در زندان وکیل آباد، نماز اجباری بود و اگر نماز نمی‌خواندی، ممکن بود حق تلفن و هواخوری نداشته باشی.
دو زندانی بند عمومی درمشهد کشاورز مشهدی وعلیخانی 
مثلاً دکتر فرهاد عرفانی به بهانه‌ی نماز نخواندن به بدترین بند زندان یعنی بند ۵ منتقل شده بود که حتی جا برای خواب هم نداشت.
هر بند عمومی یک نماینده داشت که مخبر حفاظت زندان و سرپرست بند بود. کافی بود باهاش بحث بکنی، می‌رفت و علیه‌ت سم‌پاشی می‌کرد.
من دو بار به سرپرستی احضار شدم و سرپرست بند تهدیدم کرد اگر دوباره حرفی بزنی به انفرادی منتقل می‌شی.
یک آمریکایی بنام مایکل د رشرایط سختی درزندان بود 

در این بند از دانش‌آموز ۱۸ ساله تا پیرمرد ۷۰ ساله در حبس بودند.
خدمات پزشکی از اکثر زندانیان از جمله فرهاد عرفانی و حسن علیجانی، دریغ می‌شد.
دکتر عرفانی از ناراحتی ریه رنج می‌برد و به قدری سرفه‌هاش شدید بود که خیلی از بچه‌ها وقتی خواب بودند، با وحشت بیدار می‌شدند. حسن علیجانی هم مشکل پروستات داشت و شب تا صبح خوابش نمی‌برد …
مرتضی پرهیزگار و مصطفی برومند هم از دی ۹۶ تا زمان آزادی من بلاتکلیف بودند و تحت فشار بودند.
زندانیان اهل سنت زیادی آنجا بودند.
از جمله حبیب پیرمحمدی که به صرف عضویت در یکی دو کانال داعش در تلگرام در خطر اعدام بود.
این زندانی در بیش از ۲۰۰ کانال با گرایشات مختلف عضو بود و عضویتش در گروه‌های مذکور به گفته خودش جنبه تحقیقاتی داشت.
برادرش را هم به جرم مقاومت در برابر ورود غیرقانونی نیروهای امنیتی به منزلشان بازداشت و به او اتهام مفسد فی الارض وارد کرده بودند.
مرتضی فکوری کارگر ساختمانی اهل سنت هم به جرم تامین مالی گروه داعش با اتهام فساد فی الارض روبرو شده بود.
کارگر ساختمانی و تامین مالی گروه داعش! خنده دار نیست؟!
خانواده این فرد به قدری فقیر بودند که پول آمدن به مشهد برای دیدار با پسرشان را هم نداشتند.


مطالب   مارا در وبلاک انجمن نجات ایران    ودر توئیتربنام @bahareazady   دنبال کنید



پیش بسوی قیام  سراسری ، ما بر اندازیم#   شهرهای ایران   اعتصاب # تظاهرات
سرنگونی #  اتحادوهمبستگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر