۱۳۹۶ بهمن ۲۲, یکشنبه

گاهی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم.




گاهی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم.


● نوشتن کار مداوم، اندوختن مداوم و نو شدن مداوم است...
● شالوده، جوهر و تناسب ساختار یک نوشته‌ی خوب و زیبا، قدرت احساسی انسانی است که کلمات برای بیان و توصیف آن، مشتاقانه و شوق‌آمیز به‌خط می‌شوند.
● نوشته‌های ما آینه‌یی مقابل واقعیت‌های تلخ و شیرین زندگی و انعکاسی از همان واقعیتها در روح و ضمیرمان هستند. پس  اگر می‌خواهیم چیزهایی بنویسیم که انعکاسی از این دو واقعیت باشند، باید بسیار دوست داشته باشیم. باید زندگی‌مان را با دیگران قسمت کنیم. باید آرزوها و رؤیاهایمان را برای انسانهای جهان بخواهیم! این سرآغاز سلام و دوستی واژه‌ها و سرازیر شدن حس‌آمیزی تصویرهاست...
●نوشتن فقط از کتاب‌ها درنمی‌آید؛ اما خوب نوشتن، اطلاعات، آگاهی و حس قوی می‌خواهد. اطلاعات و آگاهی را باید از طبیعت، انسان و زندگی و تاریخ گردآورد. تاریخ اما بستر پهناوری‌ست که قلم باید از آن‌ بسیار تغذیه کند. سفره‌ی قلم، غذاهای رنگارنگ می‌خواهد: تاریخ، فلسفه، جامعه‌شناسی، ادبیات، موسیقی، شعر، اخبار جهان، نقدهای ادبی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... و حس قوی را از دوست‌داشتن، عشق ورزیدن، فـدا و نثار کردن به کف می‌آوریم. آن‌وقت، هنگامه‌های مداوم تجربه و تجربه و تجربه است!
● قلم که دست می‌گیریم، انگار از کف زندگی روزمره کنده می‌شویم و لااقل چند پله از این روزمرگی بالاتر می‌رویم. و آن، هنگامه‌یی است که «خود» دیگری از خودمان را پیدا می‌کنیم. یعنی که دریچه‌ی دنیای دیگری به رویمان گشوده می‌شود. دنیایی که گویی ما را به کشف خودمان می‌برد. هر چقدر هم خودمان را کشف کرده باشیم، انگار سروشی یا نجوایی ندایمان می‌دهد که:
هر آن چیزی که تو گویی که آنی
به بالاتر نگر، بالای آنی
(مولوی)
و این نجوا و ندا و سروش، همان «رسالت» قلم است. از همین رو هم هست که جوهر زیبایی‌شناسانه‌ی قلم، رجوع به خواست ازلیِ کمال‌جوی انسان و معطوف به افق‌های جاودانگی است.
● نوشتن، چیزی است که لاجرم باید با موفقیت به سرانجام برسد. اصل و اساس «قلم» از ما چنین توقعی دارد. ما این توقع را باید در واقعیت‌های تلخ و شیرین زندگی جواب بدهیم. خاطره جمع کردن، مشاهده‌ی هدفمند، ثبت کردن، یادداشت‌های مستمر، کار فکری کردن روی یادداشتها و وفاداری به قوانین نوشته‌ی خوب، رمز موفقیت در نوشتن است.
● تفاوت نویسنده و خواننده‌ی بی‌تجربه در نویسندگی، از شکل‌گیری تخیل و به‌کارگیری قلم شروع می‌شود. قدرت گرفتن نیروی تصور و تخیل، از دو میل بافتنی «خواندن» و «نوشتن» حاصل می‌شود. خواندن، بازویی است که مدام پرده‌های جلو چشممان را پس می‌زند تا جهان و هستی و دنیایمان را بزرگتر و فراخ‌تر کنیم. نوشتن، بازوی زندگی است که خوب و بد و تلخ و شیرین و شاد و اندوهش را در جهان و هستی و دنیای ما می‌ریزد. پس پرورش تخیل، رابطه‌ی مستقیم با کیفیت نگاه و عواطف ما دارد. وقتی بسیاری از خوانندگان رمانها، قصه‌ها، شعرها و آثار فرهنگی ـ هنری، این نوشته‌ها را با شوق و علاقه و موشکافانه و دقیق می‌خوانند و می‌پسندند، معنای آن این است که نویسنده، کار نگاه، تخیل و عواطف خواننده را انجام داده است. خواننده در این نوشته‌ها، حاصل اندوخته‌ها و تجربه‌ها‌ی خود را می‌بیند و از آن لذت می‌برد...
این خوشایندی و خرسندی و لذت، هنگامه‌یی میسر می‌شود که حیات ما و قلم ما در گرو درک مفهوم آزادی باشد...


مطالب مارا درتو ئیتر بنام @ bahareazady ووبلاک انجمن نجات ایران   دنبال کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر