۱۳۹۴ تیر ۲۶, جمعه

چشم در چشم هيولا! خاطرات زندان ”هنگامه حاج حسن“آزادي( پایان کتاب چشم در چشم )




ايران-زنداني سياسي
ايران-يكي از كشورهاي است،كه تا كنون بخاطر نقض حقوق بشر بويژه اعدام زندانيان سياسي بيش از 60 بار بوسيله كمسيون حقوق بشر ملل متحد محكوم شده است،
در ايران ،تا كنون 120000 از زندانيان سياسي اعدام شدند،
دردوران آخوند روحاني اعدامها همچنان ادامه دارد،
خاطران زنداني كه در زير ملاحظه ميكنيد،بوسيله مجاهد خلق هنگامه حاج حسن كه 3 سال از سال 60 زنداني بوده است،نوشته شده است،اين كتاب به زبان انگليسي و فرانسوي و ايتاليايي و سوئدي و عربي تجرمه شده است،
ادامه كتاب چشم در چشم هيولا.




چند روزي بودكه حكم زندان من ‌به‌اتمام رسيده بود. صدايم كردند، ه‌مان آخوند ناصري بود، پرسيد حكمت تمام شده براي آزادي حاضري مصاح‌به‌ بكني؟ پاسخم منفي بود و ‌به‌‌بند برگشتم، فكر نميكردم آزادم كنند، ولي چند روز بعد صدايم كردند و ‌به‌”اوين“ فرستادند. فكر ميكردم چه شده؟ لابد دور جديدي از بازجويي و شكنجه در پيش است، اما پس از دو روز كه آنجا بودم، از زندان آزادم كردند، ”ماخالا“ و پدرم دنبالم آمده بودند 20روزي بود كه ‌به‌انه‌ا اطلاع داده بودند ميخواهند آزادم كنند و آنه‌ا هرروز ‌به‌‌جلو درِ زندان مي‌امدند، ولي چون آزادم نكرده بودند ديگر كسي ‌به‌‌سراغم نمي‌امد ولي ”ماخالا“ كه ه‌مراه پدرم، هرروز ‌به‌‌د رِ زندان مراجعه ميكرد. آنروز مرا تحويل گرفتند.
وقتي كمي از زندان دور شديم، ‌به‌پدرم و ”ماخالا“ گفتم بايستند، ميخواستم از دور، يك بار ديگر ”اوين“ را ببينم. ايستادم و ‌به‌ان كه مثل روح خميني و مثل يك ه‌يولا در آن دره چمباتمه زده بود، نگاه كردم. با خودم انديشيدم چه قل‌به‌ا كه پشت اين ديواره‌ا ميتپند، چه چشمه‌ا كه از پنجره‌ه‌اي كوچك و ميلهدار سلوله‌ا ‌به‌اسمان و ‌به‌‌خورشيد، كه كي طلوع خواهد كرد، دوخته شده‌اند. در دلم غريدم، نفرين بر تو اي ه‌يولا كه چه نازنينه‌ايي را بلعيدي! نفرين بر تو اي ه‌يولا كه چه اميده‌ايي را خاكستر كردي! نفرين بر تو كه چه عزيزاني را از ما ربودي! نفرين!… و ي‌اد ”روز‌به‌“ كوچولو و آرزوي بزرگ او افتادم و در دل غريدم: اما بخدا و ‌به‌ازادي سوگند، ويرانت ميكنيم! ويرانت ميكنيم!…
و… ‌به‌راه افتادم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر