روز جمعه ۲۴آبان سالروز درگذشت سردار ملی انقلاب مشروطه ایران، ستارخان
روز جمعه ۲۵آبان سالروز درگذشت سردار ملی انقلاب مشروطه ایران، ستارخان
۲۵آبان سالروز درگذشت سردار ملی انقلاب مشروطه ایران، ستارخان است. سرداری که یک انقلاب را با همت و مجاهدت خود و یاران اندکش، از تسلیم شدن در برابر ارتجاع و یورش وحشیانه قوای سفاک استبداد محمدعلیشاه قاجار و استعمار خارجی، حفاظت کرد. سرداری که پرچم ایستادگی و مبارزه تا پیروزی را در نبردی بهغایت نابرابر برافراشت، تعادل قوای زمانه خود را درهم شکست ایستادگی کرد و تمام ایران را برشوراند و به انقلاب فراخواند و انقلاب مشروطه به تمام ایران بازگرداند.
نقش ستایشانگیز ستارخان در انقلاب مشروطیت ایران، از فردای بمباران مجلس توسط نیروهای استبداد، آغاز شد.
نقش ستایشانگیز ستارخان در انقلاب مشروطیت ایران، از فردای بمباران مجلس توسط نیروهای استبداد، آغاز شد.
انقلاب مشروطیت ایران دو دوره مشخص دارد:یکی مشروطه تهران، که از ۱۴مرداد ۱۲۸۵ شمسی آغاز شد و در دوم تیرماه ۱۲۸۷، با بمباران مجلس به فرمان محمدعلیشاه قاجار، پایان یافت.دوم مشروطه تبریز که از فردای بمباران مجلس با پایداری و رشادت ستارخان و یارانش آغاز شد و تا فتح تهران بهدست مشروطهخواهان در ۲۵تیرماه ۱۲۸۸ ادامه یافت.
برای درک نقش قهرمانانه و تعیینکننده ستارخان در انقلاب مشروطیت، بهطور خلاصه بر وقایع آن نگاهی میاندازیم:در دوم تیرماه ۱۲۸۷شمسی، قوای قزاق بهدستور شاه قاجار، مجلس شورای ملی را که مهمترین دستاورد
جنبش مشروطه در تهران بود، با بمباران مجلس و یکهتازیهای وحشیانه ایادی محمدعلیشاه و روسیه تزاری درهم شکست و «استبداد صغیر» آغاز شد. شاه قاجار بر آن شد تا شور آزادیخواهی را در مردم بپاخاسته تبریز نیز از میان بردارد. چرا که آنگونه که نوشتهاند:
برای درک نقش قهرمانانه و تعیینکننده ستارخان در انقلاب مشروطیت، بهطور خلاصه بر وقایع آن نگاهی میاندازیم:در دوم تیرماه ۱۲۸۷شمسی، قوای قزاق بهدستور شاه قاجار، مجلس شورای ملی را که مهمترین دستاورد
جنبش مشروطه در تهران بود، با بمباران مجلس و یکهتازیهای وحشیانه ایادی محمدعلیشاه و روسیه تزاری درهم شکست و «استبداد صغیر» آغاز شد. شاه قاجار بر آن شد تا شور آزادیخواهی را در مردم بپاخاسته تبریز نیز از میان بردارد. چرا که آنگونه که نوشتهاند:
»مشروطه در سراسر ایران برچیده شد و در همه جا ایرانیان بار دیگر گردن به یوغ خودکامگی گزارده و این تنها تبریز میبود که ایستادگی میکرد.«شاه از همان روز بمباران مجلس به سرسپردگانش در آذربایجان دستور داد کار مقاومت تبریز را یکسره کنند. در همان روز دوم تیرماه شجاعنظام مرندی از سردستگان قوای محلی دولت، و تفنگچیهای محله دوهچی که طرفدار شاه و شیخ فضلالله نوری و دشمن مشروطه بودند، به «انجمن ملی تبریز» و محلات مشروطهخواهنشین، مانند محله امیرخیز، یورش بردند. اما «مجاهدان ترسی به خود راه نداده، دست از ایستادگی برنداشتند».
روز سوم نبرد که مشروطهخواهان همچنان ایستادگی میکردند، شجاعنظام و میرهاشم دوهچی، آخوند مزدور دربار و مرید شیخ فضلالله نوری، پی بردند که «کار تبریز جز از کار تهران است».
وقتی این دو مزدور و تفنگچیهایشان کاری از پیش نبردند، محمدعلیشاه از رحیمخان معروف به سردار نصرت، از فئودالهای وابسته به دولت که در سرکوبگری، پرآوازه بود و قشون بسیاری در اختیار داشت، خواست به یاری مهاجمان بشتابد. رحیمخان، پسرش بیوکخان را با ۷۰۰ سوار قرهداغی و سرباز دولتی برای جنگ با مجاهدان به تبریز فرستاد. اما تبریز به همت مجاهدانش ایستاده بود و آنها نیز نتوانستند کاری از پیش ببرند. شاه مستبد قاجار برای ریشهکن کردن نهال آزادیخواهی در تبریز، عین الدوله، دشمن سرسخت مشروطه را والی آذربایجان کرد و از او خواست تا به هر شیوه ممکن جنبش تبریز را از پای درآورد. عینالدوله به مقتدرالدوله، جانشینش در تبریز، دستور داد که با بسیج نیروهای کمکی برای مهاجمان، هر طور که هست، کار خیزش تبریز را یکسره کند. روز ۱۶تیرماه مقتدرالدوله از رحیمخان خواست که خود با قوای قرهداغی تحت فرمانش که کاری جز چپاولگری نداشتند، به تبریز بتازد.
روز ۲۲ تیر رحیمخان با تمام قوا به تبریز یورش برد. در همین روز، سهامالدوله با فوج ملایر به یاری نیروهای مهاجم آمد و جنگ خوفانگیزی در تبریز درگرفت و محلات مشروطهخواه از هر سو مورد هجوم و تاختوتاز قوای استبداد قرارگرفتند. این تهاجمها آنچنان سخت و شدید بود که بسیاری از محلات حامی ستارخان، از جمله محله «خیابان» که باقرخان در آن میجنگید، سلاح بر زمین نهادند.در این روز آنگونه که در تاریخ مشروطه آمده، «انبوه مجاهدان نومید شدند». مردم تبریز از بیم غارت خانههایشان بیرق سفید، به نشانه تسلیم بر سردر خانهها افراشتند. تنها ستارخان قهرمان و یاران اندکش در محله امیرخیز همچنان میجنگیدند و هراسی به دل راه نمیدادند. کسروی مینویسد:
روز سوم نبرد که مشروطهخواهان همچنان ایستادگی میکردند، شجاعنظام و میرهاشم دوهچی، آخوند مزدور دربار و مرید شیخ فضلالله نوری، پی بردند که «کار تبریز جز از کار تهران است».
وقتی این دو مزدور و تفنگچیهایشان کاری از پیش نبردند، محمدعلیشاه از رحیمخان معروف به سردار نصرت، از فئودالهای وابسته به دولت که در سرکوبگری، پرآوازه بود و قشون بسیاری در اختیار داشت، خواست به یاری مهاجمان بشتابد. رحیمخان، پسرش بیوکخان را با ۷۰۰ سوار قرهداغی و سرباز دولتی برای جنگ با مجاهدان به تبریز فرستاد. اما تبریز به همت مجاهدانش ایستاده بود و آنها نیز نتوانستند کاری از پیش ببرند. شاه مستبد قاجار برای ریشهکن کردن نهال آزادیخواهی در تبریز، عین الدوله، دشمن سرسخت مشروطه را والی آذربایجان کرد و از او خواست تا به هر شیوه ممکن جنبش تبریز را از پای درآورد. عینالدوله به مقتدرالدوله، جانشینش در تبریز، دستور داد که با بسیج نیروهای کمکی برای مهاجمان، هر طور که هست، کار خیزش تبریز را یکسره کند. روز ۱۶تیرماه مقتدرالدوله از رحیمخان خواست که خود با قوای قرهداغی تحت فرمانش که کاری جز چپاولگری نداشتند، به تبریز بتازد.
روز ۲۲ تیر رحیمخان با تمام قوا به تبریز یورش برد. در همین روز، سهامالدوله با فوج ملایر به یاری نیروهای مهاجم آمد و جنگ خوفانگیزی در تبریز درگرفت و محلات مشروطهخواه از هر سو مورد هجوم و تاختوتاز قوای استبداد قرارگرفتند. این تهاجمها آنچنان سخت و شدید بود که بسیاری از محلات حامی ستارخان، از جمله محله «خیابان» که باقرخان در آن میجنگید، سلاح بر زمین نهادند.در این روز آنگونه که در تاریخ مشروطه آمده، «انبوه مجاهدان نومید شدند». مردم تبریز از بیم غارت خانههایشان بیرق سفید، به نشانه تسلیم بر سردر خانهها افراشتند. تنها ستارخان قهرمان و یاران اندکش در محله امیرخیز همچنان میجنگیدند و هراسی به دل راه نمیدادند. کسروی مینویسد:
»مشروطه از تمام ایران رخت بربسته و از تمام تبریز فقط در کوی امیرخیز و بهدست ستار زنده بود». در این روز به قول کسروی «مجاهدان به گرد سر او کم میبودند و بیگمان شمارهشان به بیست تن نمیرسید. «از روز ۲۴ تیر نیروهای دولتی توپاندازی به محله امیرخیز را آغاز کردند. روز ۲۵ تیر سرکنسول روس در تبریز که گمان داشت این تهاجمهای وحشیانه، ستارخان را آماده تسلیمشدن کرده است، به محله امیرخیز پیش ستارخان رفت و از او خواست که بیرق روس را بر سردر خانهاش بیاویزد تا از کینهکشی نیروهای دولتی درامان بماند. ستارخان بیدرنگ در پاسخش میگوید:
»جنرال کنسول! من میخواهم هفت دولت به زیر بیرق ایران درآید. من زیر بیرق بیگانه نروم.«
روز ۲۶ تیرماه ستارخان برای برانگیختن دوباره شور آزادیخواهی در مجاهدان سلاح بر زمین نهاده، به ابتکار شورانگیزی دست زد. او سوار بر اسب با همان گروه اندک به محلات مشروطهخواهنشین که بیرق سفید بر سردر خانههایشان افراشته بودند ، تاخت و بیرقها را با شمشیر به زمین ریخت. در اثر این ابتکار، «مردم دوباره به تکان آمدند و گرد نومیدی را از خود فشانده، برای کوشش آماده گردیدند».
باقرخان نیز دوباره به یاری مجاهدان شتافت. ستارخان در همین روز با مجاهدان همراهش به «باغ شمال»، اردوگاه رحیمخان، تاخت و پس از یک نبرد شورانگیز، آنها را به عقبنشینی واداشت.وقتی آوازه قهرمانیهای ستارخان از همان روزهای اول قیام مشروطه، در همه جا پیچید، محمدعلیشاه برای سر ستارخان جایزه تعیین کرد و مشروطهخواهان به ستارخان لقب سردار ملی دادند و مطبوعات اروپا نیز او را»گاریبالدی ایران« نامیدند، مردم نیز درباره ستارخان اشعار و ترانههای بسیاری ساختند.از آن جمله شعر شاعر توانمند آذری، میرزاعلیاکبر صابر در ستایش ستارخان است:
شعر شاعر بزرگ، صابر به زبان ترکی:حال مجذوبیم گوروب قارء! دیمه دیوانه در
نعره شوریده می ظن ایتمه بیر افسانه در
شاعرم طبعیم دکز، شعر لریم دردانه در
بهجتیم، عیشیم، سروریم، وجدیم احرارانه در
انجذابیم جرأت مردانه مردانه در
آفرینیم همت والای ستارخانه در
تا که ملت مجمعین تهرانده ویران ایتدیلر
ترکلر ستارخانیله عهد و پیمان ایتدیلر
ظلم واستبداده قارشی نفرت اعلان ایتدیلر
ملته ملیته جان نقدی قربان ایتدیلر
آیه ذبح عظیم اطلاقی اول قربانه در
آفرینیم همت والای ستارخانه در
ایشته ستارخان با قکز بیر نوعی اقدامهای ایدوب
بیر وزیر و شاهی یوق! دنیانی یکسر مات ایدوب
عرض اسلامی وطن ناموسنی یوزقات ایدوب
حرمت حیثیت ملیتیت اثبات ایدوب
ایمدی دنیا نک توجه نقطه سی ایرانه در
آفرینیم همت والای ستارخانه در
ایشته ستارخان ایرانی احیا ایلدی
ترک لک ایرانلولیق تکلیفین ایفا ایلدی
بیر رشادت بیر هنر گوستردی دعوا ایلدی
دولتک بیر عینی نی دنیا ده رسوا ایلدی
قاچمیوب پروانه تک اوددان دیمه پروانه در
آفرینیم همت والای ستارخانه در
آفرین تبریزیان ایتدکز عجب عهده وفا
دوست و دشمن ال چالوب ایلر سیزه صد مرحبا
چوق یاشا دولت لو ستارخان! افندم! چوق یا شا
جنت اعلاده پیغمبر سزه ایلر دعا
چون بو خدمتلر بتون اسلامه در انسانه در
آفرینیم همت والای ستارخانه در
نعره شوریده می ظن ایتمه بیر افسانه در
شاعرم طبعیم دکز، شعر لریم دردانه در
بهجتیم، عیشیم، سروریم، وجدیم احرارانه در
انجذابیم جرأت مردانه مردانه در
آفرینیم همت والای ستارخانه در
تا که ملت مجمعین تهرانده ویران ایتدیلر
ترکلر ستارخانیله عهد و پیمان ایتدیلر
ظلم واستبداده قارشی نفرت اعلان ایتدیلر
ملته ملیته جان نقدی قربان ایتدیلر
آیه ذبح عظیم اطلاقی اول قربانه در
آفرینیم همت والای ستارخانه در
ایشته ستارخان با قکز بیر نوعی اقدامهای ایدوب
بیر وزیر و شاهی یوق! دنیانی یکسر مات ایدوب
عرض اسلامی وطن ناموسنی یوزقات ایدوب
حرمت حیثیت ملیتیت اثبات ایدوب
ایمدی دنیا نک توجه نقطه سی ایرانه در
آفرینیم همت والای ستارخانه در
ایشته ستارخان ایرانی احیا ایلدی
ترک لک ایرانلولیق تکلیفین ایفا ایلدی
بیر رشادت بیر هنر گوستردی دعوا ایلدی
دولتک بیر عینی نی دنیا ده رسوا ایلدی
قاچمیوب پروانه تک اوددان دیمه پروانه در
آفرینیم همت والای ستارخانه در
آفرین تبریزیان ایتدکز عجب عهده وفا
دوست و دشمن ال چالوب ایلر سیزه صد مرحبا
چوق یاشا دولت لو ستارخان! افندم! چوق یا شا
جنت اعلاده پیغمبر سزه ایلر دعا
چون بو خدمتلر بتون اسلامه در انسانه در
آفرینیم همت والای ستارخانه در
ترجمه فارسی شعر شاعر بزرگ، صابر:حال مجذوبم چو میبینی مگو دیوانه است
ظن مبر این نعره شوریدهام، افسانه است
شاعرم، دریاست طبعم، شعر من دردانه است
بهجتم عیشم سرورم وجدم احرارانه است
جذبه من جرأتی مردانه جانانه است
آفرین چون همت ستارخان مردانه است
مجمع ملت به تهران چون که ویران ساختند
ترکها بر فور با ستار پیمان ساختند
نفرت خود ضداستبداد اعلان ساختند
نقد جان را در ره ملت به قربان ساختند
ذبح عظما الحق این قربانیی یکدانه است
آفرین چون همت ستارخان مردانه است
در نگر ستارخان یک رشته اقدامات کرد
یک وزیر و شاه نه! دنیا سراسر مات کرد
عرض و ناموس وطن را حفظ از آفات کرد
حرمت و حیثیت ملیتش اثبات کرد
حال، ایران مورد تحسین هر بیگانه است
آفرین چون همت ستارخان مردانه است
بنگر ایران را که چون ستارخان احیا نمود
کرد ابراز رشادت و هنر، دعوا نمود
دولت را میان خلقها رسوا نمود
ترسی از آتش ندارد او، نگو پروانه است
آفرین چون همت ستارخان مردانه است
آفرین تبریزیان هستید الحق باوفا
دوست با دشمن کند تقدیرتان صد مرحبا
زنده باشی آفرین ستارخان یاشا یاشا
در بهشت عدن پیغمبر نمایدتان دعا
چونکه بر انسان مسلم خدمتی جانانه است
آفرین چون همت ستارخان مردانه است
ظن مبر این نعره شوریدهام، افسانه است
شاعرم، دریاست طبعم، شعر من دردانه است
بهجتم عیشم سرورم وجدم احرارانه است
جذبه من جرأتی مردانه جانانه است
آفرین چون همت ستارخان مردانه است
مجمع ملت به تهران چون که ویران ساختند
ترکها بر فور با ستار پیمان ساختند
نفرت خود ضداستبداد اعلان ساختند
نقد جان را در ره ملت به قربان ساختند
ذبح عظما الحق این قربانیی یکدانه است
آفرین چون همت ستارخان مردانه است
در نگر ستارخان یک رشته اقدامات کرد
یک وزیر و شاه نه! دنیا سراسر مات کرد
عرض و ناموس وطن را حفظ از آفات کرد
حرمت و حیثیت ملیتش اثبات کرد
حال، ایران مورد تحسین هر بیگانه است
آفرین چون همت ستارخان مردانه است
بنگر ایران را که چون ستارخان احیا نمود
کرد ابراز رشادت و هنر، دعوا نمود
دولت را میان خلقها رسوا نمود
ترسی از آتش ندارد او، نگو پروانه است
آفرین چون همت ستارخان مردانه است
آفرین تبریزیان هستید الحق باوفا
دوست با دشمن کند تقدیرتان صد مرحبا
زنده باشی آفرین ستارخان یاشا یاشا
در بهشت عدن پیغمبر نمایدتان دعا
چونکه بر انسان مسلم خدمتی جانانه است
آفرین چون همت ستارخان مردانه است
فیلمی بسیار کمیاب و دیدنی از مراسم بزرگ رونمایی از تندیس ستارخان در تبریز در سال ۱۳۲۴
روز سوم مرداد پس از پیغام تند محمدعلیشاه برای یکسره کردن فوری کار جنبش تبریز، یورشی از همه سو به محله امیرخیز آغاز شد و ستارخان و یاران پاکبازش، دلیرانه به مقابله برخاستند. در این روز بیش از ۷۰ تن از نیروهای دولتی از پای درآمدند.
روز ۱۷ مرداد رحیمخان، شجاعنظام و دیگر فرماندهان نیروهای دولتی با حدود ۷ هزار جنگجو بههمراه قوای شاهسون و مراغه که بهتازگی برای یاری نیروهای مهاجم به تبریز فراخواند شده بودند، تهاجم به محله امیرخیز را آغاز کردند. طی ۱۰ ساعت نبرد بیوقفه ۲۰ تن از مجاهدان سر به راه آزادی نهادند و ۷۰ تن از نیروهای استبداد کشته شدند و جنگ با پیروزی مجاهدان به پایان رسید.روز ۱۸مرداد محله امیرخیز بار دیگر از همه سو به محاصره قوای مهاجم درآمد و گلوله مانند تگرگ بر آن باریدن گرفت. ستارخان قهرمان، قلب تپنده و بازوی مقاوم جنبش و یاران دلاور و پاکبازش با از میان بردن ۲۴۲تن از مهاجمان بیدادگر، آنها را به عقبنشینی واداشتند. این ایستادگی دو روزه باعث شد که بسیاری از آزادیخواهانی که سلاح بر زمین نهاده بودند، دوباره به میدان شتافتند.روز ۲۶ مرداد عینالدوله، فرمانروای کل آذربایجان و سپهدار تنکابنی، رئیسکل نظام آذربایجان، با قشون دولتی به تبریز رسیدند.
از روز ۶ شهریور جنگ دوباره با شدت تمام آغاز شد. عینالدوله بر این پندار خام بود که در همان نخستین یورش، جنبش را به زانو خواهد نشاند و فریاد آزادیخواهی ستارخان و یاران دلیرش را در گلو خفه خواهد کرد. در این روز، سپاه ماکو که متجاوز از ۳ هزار تن بودند و در سفاکی و وحشیگری مرزی نمیشناختند، برای پشتیبانی از نیروهای دولتی به امیرخیز یورش بردند.در تاریخ مشروطه آمده است که: «کسانی که آن روز در تبریز بودند، به یاد توانند آورد آن ویرانیها که [سپاه ماکو] در سر راه خود از خوی تا تبریز کردند؛ به یاد توانند آورد آن آتش را که در ساو الآن افروختند؛ به یاد توانند آورد آن ترس و تکانی را که به شهر انداختند ؛ پس از آن بهیاد توانند آورد آن سیلی خشم را که از دست مجاهدان خورده و بازگشتند».
پس از شکست ۱۸ شهریور «دولتیان، اندازه نیرومندی مشروطهخواهان را دانسته و دلافسرده شده بودند».
روز ۳۰ شهریور عینالدوله برای ستارخان پیغام تهدیدآمیزی فرستاد که اگر تا ۴۸ ساعت دیگر شهر تسلیم نشود، «لشکرهای دولتی به شهر درآمده و آنچه میباید درباره گردنکشان خواهند کرد».
ظهر روز پنجشنبه دوم مهر مهلت اولتیماتوم ۴۸ ساعته عینالدوله پایان یافت. ستارخان برای یادآوری تمام شدن مهلت، چند تیر توپ به سنگرهای دولتی شلیک کرد، اما از آن سو پاسخی نیامد. روز سوم مهر توپباران شهر آغاز شد. سختترین مرحله مقاومت در تبریز فرا رسید. قشون دولتی تا غروب آفتاب ۵۴۰ گلوله توپ بر سر مردم شهر فرو ریختند و در همان حال از همه سو به شهر یورش بردند. آنها در آغاز تهاجم، اندکی پیشروی کردند اما باز هم مقاومت سرسختانه ستارخان و یاران بیباکش نهتنها جلو پیشروی قشون دولتی را سد کرد بلکه آنچنان شکستی بر آنها وارد آورد که بهناچار با بجای گذاشتن ۳۰۰ کشته روی به گریز نهادند.با شکست فاحش و پرخفت قوای انبوه مهاجم و پیروزی شگفت ستارخان و مجاهدان تبریز در این رزم نابرابر، دوره جدیدی در تاریخ جنگهای تبریز گشوده شد، از سویی به قول کسروی: «مردم تبریز از ترس درآمده، این دانستند که یک شهری چون درفش مردانگی برافراشته، دست یافتن به آنجا کار دشواری میباشد». از سوی دیگر، «هواداران دولت نومید شدند و نام عینالدوله خوار گردید».
شب جمعه ۱۷ مهر، مجاهدان به قلب سپاه عینالدوله شبیخون زدند و تا نزدیکی چادر او پیشروی کردند و پس از سه ساعت نبرد جانانه، بدون آسیب، به تبریز بازگشتند. این پیروزی در نیروهای دولتی سخت تأثیر کرد و «به یکباره دلهای ایشان را پر از ترس و نومیدی گردانید»، بهطوریکه از آن پس «هر شبی یک دسته از آنان گریخته، خود را بیرون انداختند ».این شکستهای پیدرپی و روحیهباختگی و فرار افراد قشون دولتی باعث شد که پس از شبیخون ۱۷ مهر، «عینالدوله در کار خود فروماند».از آن پس نوبت تهاجم ستارخان و مجاهدان رسید. روز ۲۰ مهر ستارخان و یارانش برای پاککردن تبریز از مزدوران شاه به محله دوه چی که مرکز دشمنان مشروطه بود و آخوندهای پیرو شیخ فضلالله نوری (نیای عقیدتی خمینی) مانند میرهاشم دوه چی و میرزا حسن مجتهد و سران قوای دولتی مانند رحیمخان و شجاعنظام در آن نشیمن داشتند، حمله بردند و پس از نبردی چندساعته آنها را از آن محله بیرون ریختند و بر سراسر تبریز حاکم شدند. تبریز قهرمان، یکپارچه به دست آزادیخواهان افتاد.از آن پس، جنبش تبریز، دیگر شهرهای آذربایجان را به شوروخروش آورد، بهطوریکه ۶ ماه پس از آغاز رویاروییها، سلماس و مرند و خوی نیز به تصرف نیروهای آزادیخواه درآمد و طی این ۶ ماه صف رزم مجاهدان از ۲۰ مجاهد پاکباز نخستین به ۴۰ هزار تن رسید. سراسر آذربایجان و در پی آن گیلان، یکپارچه شور آزادیخواهی شد و سرانجام بنیاد «استبداد صغیر» محمدعلیشاه را برافکند و در ۲۵ تیرماه ۱۲۸۸ شمسی، تهران بهتصرف مشروطهخواهان درآمد و بساط بیداد برچیده شد.
پس از شکست ۱۸ شهریور «دولتیان، اندازه نیرومندی مشروطهخواهان را دانسته و دلافسرده شده بودند».
روز ۳۰ شهریور عینالدوله برای ستارخان پیغام تهدیدآمیزی فرستاد که اگر تا ۴۸ ساعت دیگر شهر تسلیم نشود، «لشکرهای دولتی به شهر درآمده و آنچه میباید درباره گردنکشان خواهند کرد».
ظهر روز پنجشنبه دوم مهر مهلت اولتیماتوم ۴۸ ساعته عینالدوله پایان یافت. ستارخان برای یادآوری تمام شدن مهلت، چند تیر توپ به سنگرهای دولتی شلیک کرد، اما از آن سو پاسخی نیامد. روز سوم مهر توپباران شهر آغاز شد. سختترین مرحله مقاومت در تبریز فرا رسید. قشون دولتی تا غروب آفتاب ۵۴۰ گلوله توپ بر سر مردم شهر فرو ریختند و در همان حال از همه سو به شهر یورش بردند. آنها در آغاز تهاجم، اندکی پیشروی کردند اما باز هم مقاومت سرسختانه ستارخان و یاران بیباکش نهتنها جلو پیشروی قشون دولتی را سد کرد بلکه آنچنان شکستی بر آنها وارد آورد که بهناچار با بجای گذاشتن ۳۰۰ کشته روی به گریز نهادند.با شکست فاحش و پرخفت قوای انبوه مهاجم و پیروزی شگفت ستارخان و مجاهدان تبریز در این رزم نابرابر، دوره جدیدی در تاریخ جنگهای تبریز گشوده شد، از سویی به قول کسروی: «مردم تبریز از ترس درآمده، این دانستند که یک شهری چون درفش مردانگی برافراشته، دست یافتن به آنجا کار دشواری میباشد». از سوی دیگر، «هواداران دولت نومید شدند و نام عینالدوله خوار گردید».
شب جمعه ۱۷ مهر، مجاهدان به قلب سپاه عینالدوله شبیخون زدند و تا نزدیکی چادر او پیشروی کردند و پس از سه ساعت نبرد جانانه، بدون آسیب، به تبریز بازگشتند. این پیروزی در نیروهای دولتی سخت تأثیر کرد و «به یکباره دلهای ایشان را پر از ترس و نومیدی گردانید»، بهطوریکه از آن پس «هر شبی یک دسته از آنان گریخته، خود را بیرون انداختند ».این شکستهای پیدرپی و روحیهباختگی و فرار افراد قشون دولتی باعث شد که پس از شبیخون ۱۷ مهر، «عینالدوله در کار خود فروماند».از آن پس نوبت تهاجم ستارخان و مجاهدان رسید. روز ۲۰ مهر ستارخان و یارانش برای پاککردن تبریز از مزدوران شاه به محله دوه چی که مرکز دشمنان مشروطه بود و آخوندهای پیرو شیخ فضلالله نوری (نیای عقیدتی خمینی) مانند میرهاشم دوه چی و میرزا حسن مجتهد و سران قوای دولتی مانند رحیمخان و شجاعنظام در آن نشیمن داشتند، حمله بردند و پس از نبردی چندساعته آنها را از آن محله بیرون ریختند و بر سراسر تبریز حاکم شدند. تبریز قهرمان، یکپارچه به دست آزادیخواهان افتاد.از آن پس، جنبش تبریز، دیگر شهرهای آذربایجان را به شوروخروش آورد، بهطوریکه ۶ ماه پس از آغاز رویاروییها، سلماس و مرند و خوی نیز به تصرف نیروهای آزادیخواه درآمد و طی این ۶ ماه صف رزم مجاهدان از ۲۰ مجاهد پاکباز نخستین به ۴۰ هزار تن رسید. سراسر آذربایجان و در پی آن گیلان، یکپارچه شور آزادیخواهی شد و سرانجام بنیاد «استبداد صغیر» محمدعلیشاه را برافکند و در ۲۵ تیرماه ۱۲۸۸ شمسی، تهران بهتصرف مشروطهخواهان درآمد و بساط بیداد برچیده شد.
میراث گرانبهای انقلاب مشروطه برای آینده
راستی چگونه انقلاب مشروطه توانست سخترین جنگهای نابرابر را پیروزمندانه پشت سرگذاشته و مسیر پیروزی را هموار کند؟
اصلیترین عامل بوجود آمدن انجمنها و تشکیلاتها برای سازماندهی و رهبری قیام مردم بود. این نیروی اصلی بود که برای اولین بار در تاریخ مشروطه بوجود آمد که توانست نیروی خلق را برای یک مبارزه سخت و دشوار هدایت و رهبری کرده قوای استبداد و نیروی خارجی را شکست دهد. این اصلیترین میراث گرانبهای انقلاب مشروطه است که زمانی مصدق نیز در آرزوی آن بود.
شرح نخستین انجمنهای انقلاب مشروطه
اولین انجمن در انقلاب مشروطه، بهنوشته ناظمالاسلام کرمانی در ذیحجه ۱۳۲۲، یعنی ۱۲۸۴شمسی در تهران و به پیشنهاد سیدمحمد طباطبایی تشکیل شد که با هدف سیاسی و بیدارکردن مردم بود.ناظمالاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان نوشت: «آنها قسم خورده بودند که در راه بهدست آوردن عدالت خانه و مجلس کار کنند».
بعضی از اعضای این انجمن علاوه بر طباطبایی و ناظمالاسلام کرمانی، عبارت بودند از: شیخ محمد شیرازی، سیدبرهان خلخالی، شیخ حسین علی ادیب بهبهانی، میرزاآقا اصفهانی.انجمن دیگری بهنام انجمن ملی، آن هم بهطور مخفی در محرم ۱۳۲۲قمری یا ۱۲۸۴شمسی با شصت عضو تشکیل شد که یکی از افراد فعال این انجمن ملکالمتکلمین بود. عدهیی از اعضای انجمن ملی، انقلابی بوده و نقش مؤثری در انقلاب مشروطه داشتند. از این جمله میرزاجهانگیرخان مدیر روزنامه صور اسرافیل و سید محمدرضا مساوات، مدیر روزنامه مساوات و دیگر، ملکالمتکلمین و سیدجمال واعظ بودند. دیگر از اعضای این انجمن عبارت بودند از یحیی دولتآبادی و برادرش علی محمد دولتآبادی که در طی انقلاب فعالیت بسیار داشتند.اعضای این انجمن اصلیترین ارگانهای بیدارگری و به جنبش درآوردن مردم رو در اختیار داشتند. یکی روزنامه صوراسرافیل بود به مدیریت میرزا جهانگیرخان شیرازی، دیگری روزنامه مساوات به مدیریت سیدمحمدرضای شیرازی، دو عضو پرشور این انجمن یکی ملکالمتکلمین و سیدجمال واعظ از ناطقین بسیار نافذ و مبارزین سرسخت بودند که در همهٴ مراحل بحرانی، با خطابههای خودشون، مردم رو به پایداری علیه استبداد فرا میخوندند.نصرالله بهشتی معروف به ملکالمتکلمین و سید جمال واعظ هر دو از اصفهان بودند و قبل از شروع جنبش مشروطه در اصفهان با هم نشریهای بهنام «رؤیای صادقه» را مینوشتند و از ظلالسلطان و ملای اصفهان یعنی آقا نجفی انتقاد میکردند و تجار اصفهان را به تحریم اجناس خارجی دعوت میکردند.روزنامه کاسپی چاپ باکو: شمارهٴ ۲۱ذیحجه ۱۳۲۵: «ملکالمتکلمین و سیدجمال واعظ»، محبوبترین و معروفترین اشخاص در ایران هستند و مجاهدین واقعیاند و… طرفدار آزادی و مشروطیت هستند.»
ملکالمتکلمین قبل از انقلاب به تبریز سفر کرده و با عدهیی از روشنفکران تبریز آشنا شده بود و همینطور به گیلان و باکو و خراسان و فارس سفر کرده بود و این مسافرتها با نقشه و هدف ایجاد وحدت فعالیتهای سیاسی در مراکز مختلف بود. در اثر این فعالیتها انجمنهایی در شهرهای مختلف شکل گرفت..انجمنهای ملی با آزادیخواهان همکاری داشتند و فشاری که این دسته بر دولت میآوردند تاثیر بسیار مهمی بر وقایع میگذاشت. فعالیت انجمنهای ملی مخفیانه هدایت میشد و باهم هماهنگ میشد. این هماهنگی را کمیتهٴ انقلاب برعهده داشت.یحیی دولتآبادی جلد دوم ص ۱۶۲: «چند انجمن بزرگ و با اهمیت با آزادیخواهان همکاری میکردند. از جمله انجمن برادران دروازه قزوین بهریاست سلیمانمیرزا، که عضو کمیتهٴ انقلاب… بود. دیگر انجمن شاهآباد که از انجمنهای پراهمیت بود و جرأت آن داشت که مستقیم شاه را مورد حمله قرار دهد. یکی دیگر از انجمنهای بسیار فعال و تندرو انجمن مظفری بود.»
مهمترین انجمن
مهمترین انجمن تندرو و ملی در تهران انجمن آذربایجان بود که گفتهاند ۲۹۶۵نفر عضو داشت. اهمیت این انجمن بهدلیل فعالیت وکلای آذربایجان بود و نیز بهخاطر رابطه آن با انجمن تندروی تبریز و کمیتهٴ انقلاب.اما در شهرستانها مهمترین انجمن انجمن مجاهدین تبریز بود که در سال ۱۲۸۶تأسیس شد و بیست عضو داشت. از اعضای برجستهٴ این انجمن علی موسیو، حاجی علی دوافروش و حاج رسول صدقیانی بودند. این تشکیلات هستهٴ کوچکی بهنام مرکز غیبی داشت که از نفوذ بسیاری در انجمن برخوردار بود.انجمن تبریز روزنامهای بهنام مجاهد و یک روزنامه هم بهنام انجمن منتشر میکرد و با سایر انجمنهای آذربایجان تماس داشت و دستوراتی خطاب به آنها صادر میکرد.این انجمن چنان قدرت و شهرتی داشت که سایر انجمنها از آن درخواست کمک میکردند و حتی به آن عنوان مجلس داده بودند. انجمنها در همهٴ کارها نقش داشتند و شماری از آنها فدائیان مسلح داشتند.انقلاب مشروطیت ایران: م.س.ایوانف: ص ۳۸: «بهدنبال انجمن تبریز در شمال و سپس در جنوب، در تهران، رشت، مشهد، شیراز، اصفهان، کرمان، بندر بوشهر، بندرعباس، سیستان و شهرهای دیگر انجمنهای دیگری به وجود آمد. به زودی در سراسر ایران شهر یا ناحیه کماهمیتی باقی نماند که انجمنی نداشته باشد... . تنها در خود تهران ۱۴۰نوع انجمن وجود داشت. … در جیرفت، انجمن غلامان آزاد تشکیل شد. … در بندر لنگه انجمنهای شیعه و سنیی تأسیس شد.»
راوی: انقلاب مشروطیت ایران: م.س.ایوانف: ص ۳۷:«نفوذ و اعتبار انجمن تبریز به زودی چنان بالا گرفت که در واقع، به ارگان قدرت غیررسمی انتخابی مبدل شد. … انجمن تبریز مستقلا اقداماتی بهعمل میآورد که با منافع تودههای وسیع مردم همآهنگی داشت. انجمن نرخ نان و گوشت را تثبیت کرد، مقیاس واحد اوزان را اصلاح نمود، محتکرین را تحت تعقیب قرار داده ذخیرهٴ گندم آنها را مصادره و بین مستمندان تقسیم میکرد. و نمایدگان خود را برای کارهای انقلابی میان شهریان وروستائیان به اطراف آذربایجان میفرستاد.» جلوگیری از ورود اتابک به ایران، در بندر انزلی، زیر رهبری انجمن شهر سازمانیافته بود. اما سرانجام با مداخلهه بهبهانی و طباطبایی و مجلس، مجاهدان گیلان ناگزیر شدند که کوتاه بیایند. وگرنه اگر به خواست انجمن رفتار میشد، زمینه بازگشت استبداد از اساس کور میشد.راوی: انقلاب مشروطیت ایران: م.س.ایوانف: ص ۳۷: «سفیر روس در ایران در گزارش خود به پترزبورگ وضع تبریز را در اواخر ژوئیهٴ ۱۹۰۷ (تیرماه ۱۲۸۶) چنین توصیف کرد: ”تمام قدرت از مدتها قبل در دست انجمن محلی است که متنفذ تر از سایر انجمنهای ایران میباشد و در تهران شعبهای دارد که کلیه وکلای مجلس گوش بفرمان آنند.»
با اینکه انجمنها تازه در آغاز راه بودند و با وجود کاستیهای برنامهیی و سازمانی موفق شدند وضعیتی را به وجود آوردند که انجمن هر ایالت، بهعنوان طرف مذاکره، نه تنها از سوی والی، و حکومت مرکزی، و حتی مجلس، بلکه از سوی سفیران خارجی، بهعنوان جایگزین حکومت ایالتی پذیرفته شوند.قدرت تشکیلاتی و بسیج نیروی انجمنها بحدی بود که در جریان آشوب مرتجعین علیه مشروطه و مجلس، و نمایندگان تبریز در نامهیی به ثقة الاسلام نوشتند که ۴۸ انجمن در دفاع از مجلس آنچنان متحد بودند که هر گاه اراده میکردند میتوانستند چهار هزار نفر را برای مقابله آماده کنند.یحیی دولتآبادی: انجمنهای برادران دروازه قزوین، و مظفری و شاه آباد و مجاهدین، همه مشغول تسلیحات بودند و خود را در برابر امکان حمله شاه آماده میکردند و به مجلس اطلاع داده بودند که دو هزار نفر مرد مسلح آماده دارند.در جریان انقلاب مشروطه، علاوه بر انجمنها، با تشکلهایی هم روبهرو هستیم از آزادیخواهان ایران که با الهام از انقلابیون قفقازی که علیه روسیة تزاری فعالیت میکردند در ایران اقدام به تشکیل کمیتههایی کردند که علیه استبداد قاجار فعالیت میکردند و نام انجمن یا جمعیت خود را با الهام از انقلابیون قفقاز، اجتماعیون- عامیون میگذاشتند.در تمامی کتابهای تاریخ مشروطه از جمعیت یا فرقة اجتماعیون عامیون نام برده شده و از گسترش آن در شهرهای ایران شواهدی ذکر شده. اجتماعیون عامیون در تبریز و مشهد و تهران و رشت و شهرهای دیگر هم شعبههایی داشته است.در مرامنامه کمیتههایی که روشنفکران و آزادیخواهان علیه استبداد و پیشبرد جنبش تدوین میکردند، اهداف و آرمانهای مردمی برای برپایی جامعهای دموکراتیک ذکر شده بود.انقلاب مشروطیت ایران: م.س.ایوانف: ص ۳۶: «هدف و وظایف جمعیت مجاهدین در برنامهیی که درماه سپتامبر سال۱۹۰۷ در شورای نمایندگان سازمانهای مجاهدین در مشهد به تصویب رسید منعکس شده بود. در این برنامه مطالبات زیر عنوان شده بود:تأمین حق انتخابات عمومی، با رأی مساوی و مخفی و مستقیم، تأمین هفت نوع آزادی که عبارت بود از: آزادی بیان، مطبوعات، اجتماعات، آزادی فردی و آزادی اعتصاب، مصادرهٴ اراضی شاه، بازخرید زمینهای خوانین و تقسیم آنها بین دهقانان، هشت ساعت کار روزانه، تغییر سیستم مالیاتی، از طریق بستن مالیات تصاعدی بر ثروت، تعلیمات عمومی اجباری و سایر خواستهای دموکراتیک.»
اولین انجمن در انقلاب مشروطه، بهنوشته ناظمالاسلام کرمانی در ذیحجه ۱۳۲۲، یعنی ۱۲۸۴شمسی در تهران و به پیشنهاد سیدمحمد طباطبایی تشکیل شد که با هدف سیاسی و بیدارکردن مردم بود.ناظمالاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان نوشت: «آنها قسم خورده بودند که در راه بهدست آوردن عدالت خانه و مجلس کار کنند».
بعضی از اعضای این انجمن علاوه بر طباطبایی و ناظمالاسلام کرمانی، عبارت بودند از: شیخ محمد شیرازی، سیدبرهان خلخالی، شیخ حسین علی ادیب بهبهانی، میرزاآقا اصفهانی.انجمن دیگری بهنام انجمن ملی، آن هم بهطور مخفی در محرم ۱۳۲۲قمری یا ۱۲۸۴شمسی با شصت عضو تشکیل شد که یکی از افراد فعال این انجمن ملکالمتکلمین بود. عدهیی از اعضای انجمن ملی، انقلابی بوده و نقش مؤثری در انقلاب مشروطه داشتند. از این جمله میرزاجهانگیرخان مدیر روزنامه صور اسرافیل و سید محمدرضا مساوات، مدیر روزنامه مساوات و دیگر، ملکالمتکلمین و سیدجمال واعظ بودند. دیگر از اعضای این انجمن عبارت بودند از یحیی دولتآبادی و برادرش علی محمد دولتآبادی که در طی انقلاب فعالیت بسیار داشتند.اعضای این انجمن اصلیترین ارگانهای بیدارگری و به جنبش درآوردن مردم رو در اختیار داشتند. یکی روزنامه صوراسرافیل بود به مدیریت میرزا جهانگیرخان شیرازی، دیگری روزنامه مساوات به مدیریت سیدمحمدرضای شیرازی، دو عضو پرشور این انجمن یکی ملکالمتکلمین و سیدجمال واعظ از ناطقین بسیار نافذ و مبارزین سرسخت بودند که در همهٴ مراحل بحرانی، با خطابههای خودشون، مردم رو به پایداری علیه استبداد فرا میخوندند.نصرالله بهشتی معروف به ملکالمتکلمین و سید جمال واعظ هر دو از اصفهان بودند و قبل از شروع جنبش مشروطه در اصفهان با هم نشریهای بهنام «رؤیای صادقه» را مینوشتند و از ظلالسلطان و ملای اصفهان یعنی آقا نجفی انتقاد میکردند و تجار اصفهان را به تحریم اجناس خارجی دعوت میکردند.روزنامه کاسپی چاپ باکو: شمارهٴ ۲۱ذیحجه ۱۳۲۵: «ملکالمتکلمین و سیدجمال واعظ»، محبوبترین و معروفترین اشخاص در ایران هستند و مجاهدین واقعیاند و… طرفدار آزادی و مشروطیت هستند.»
ملکالمتکلمین قبل از انقلاب به تبریز سفر کرده و با عدهیی از روشنفکران تبریز آشنا شده بود و همینطور به گیلان و باکو و خراسان و فارس سفر کرده بود و این مسافرتها با نقشه و هدف ایجاد وحدت فعالیتهای سیاسی در مراکز مختلف بود. در اثر این فعالیتها انجمنهایی در شهرهای مختلف شکل گرفت..انجمنهای ملی با آزادیخواهان همکاری داشتند و فشاری که این دسته بر دولت میآوردند تاثیر بسیار مهمی بر وقایع میگذاشت. فعالیت انجمنهای ملی مخفیانه هدایت میشد و باهم هماهنگ میشد. این هماهنگی را کمیتهٴ انقلاب برعهده داشت.یحیی دولتآبادی جلد دوم ص ۱۶۲: «چند انجمن بزرگ و با اهمیت با آزادیخواهان همکاری میکردند. از جمله انجمن برادران دروازه قزوین بهریاست سلیمانمیرزا، که عضو کمیتهٴ انقلاب… بود. دیگر انجمن شاهآباد که از انجمنهای پراهمیت بود و جرأت آن داشت که مستقیم شاه را مورد حمله قرار دهد. یکی دیگر از انجمنهای بسیار فعال و تندرو انجمن مظفری بود.»
مهمترین انجمن
مهمترین انجمن تندرو و ملی در تهران انجمن آذربایجان بود که گفتهاند ۲۹۶۵نفر عضو داشت. اهمیت این انجمن بهدلیل فعالیت وکلای آذربایجان بود و نیز بهخاطر رابطه آن با انجمن تندروی تبریز و کمیتهٴ انقلاب.اما در شهرستانها مهمترین انجمن انجمن مجاهدین تبریز بود که در سال ۱۲۸۶تأسیس شد و بیست عضو داشت. از اعضای برجستهٴ این انجمن علی موسیو، حاجی علی دوافروش و حاج رسول صدقیانی بودند. این تشکیلات هستهٴ کوچکی بهنام مرکز غیبی داشت که از نفوذ بسیاری در انجمن برخوردار بود.انجمن تبریز روزنامهای بهنام مجاهد و یک روزنامه هم بهنام انجمن منتشر میکرد و با سایر انجمنهای آذربایجان تماس داشت و دستوراتی خطاب به آنها صادر میکرد.این انجمن چنان قدرت و شهرتی داشت که سایر انجمنها از آن درخواست کمک میکردند و حتی به آن عنوان مجلس داده بودند. انجمنها در همهٴ کارها نقش داشتند و شماری از آنها فدائیان مسلح داشتند.انقلاب مشروطیت ایران: م.س.ایوانف: ص ۳۸: «بهدنبال انجمن تبریز در شمال و سپس در جنوب، در تهران، رشت، مشهد، شیراز، اصفهان، کرمان، بندر بوشهر، بندرعباس، سیستان و شهرهای دیگر انجمنهای دیگری به وجود آمد. به زودی در سراسر ایران شهر یا ناحیه کماهمیتی باقی نماند که انجمنی نداشته باشد... . تنها در خود تهران ۱۴۰نوع انجمن وجود داشت. … در جیرفت، انجمن غلامان آزاد تشکیل شد. … در بندر لنگه انجمنهای شیعه و سنیی تأسیس شد.»
راوی: انقلاب مشروطیت ایران: م.س.ایوانف: ص ۳۷:«نفوذ و اعتبار انجمن تبریز به زودی چنان بالا گرفت که در واقع، به ارگان قدرت غیررسمی انتخابی مبدل شد. … انجمن تبریز مستقلا اقداماتی بهعمل میآورد که با منافع تودههای وسیع مردم همآهنگی داشت. انجمن نرخ نان و گوشت را تثبیت کرد، مقیاس واحد اوزان را اصلاح نمود، محتکرین را تحت تعقیب قرار داده ذخیرهٴ گندم آنها را مصادره و بین مستمندان تقسیم میکرد. و نمایدگان خود را برای کارهای انقلابی میان شهریان وروستائیان به اطراف آذربایجان میفرستاد.» جلوگیری از ورود اتابک به ایران، در بندر انزلی، زیر رهبری انجمن شهر سازمانیافته بود. اما سرانجام با مداخلهه بهبهانی و طباطبایی و مجلس، مجاهدان گیلان ناگزیر شدند که کوتاه بیایند. وگرنه اگر به خواست انجمن رفتار میشد، زمینه بازگشت استبداد از اساس کور میشد.راوی: انقلاب مشروطیت ایران: م.س.ایوانف: ص ۳۷: «سفیر روس در ایران در گزارش خود به پترزبورگ وضع تبریز را در اواخر ژوئیهٴ ۱۹۰۷ (تیرماه ۱۲۸۶) چنین توصیف کرد: ”تمام قدرت از مدتها قبل در دست انجمن محلی است که متنفذ تر از سایر انجمنهای ایران میباشد و در تهران شعبهای دارد که کلیه وکلای مجلس گوش بفرمان آنند.»
با اینکه انجمنها تازه در آغاز راه بودند و با وجود کاستیهای برنامهیی و سازمانی موفق شدند وضعیتی را به وجود آوردند که انجمن هر ایالت، بهعنوان طرف مذاکره، نه تنها از سوی والی، و حکومت مرکزی، و حتی مجلس، بلکه از سوی سفیران خارجی، بهعنوان جایگزین حکومت ایالتی پذیرفته شوند.قدرت تشکیلاتی و بسیج نیروی انجمنها بحدی بود که در جریان آشوب مرتجعین علیه مشروطه و مجلس، و نمایندگان تبریز در نامهیی به ثقة الاسلام نوشتند که ۴۸ انجمن در دفاع از مجلس آنچنان متحد بودند که هر گاه اراده میکردند میتوانستند چهار هزار نفر را برای مقابله آماده کنند.یحیی دولتآبادی: انجمنهای برادران دروازه قزوین، و مظفری و شاه آباد و مجاهدین، همه مشغول تسلیحات بودند و خود را در برابر امکان حمله شاه آماده میکردند و به مجلس اطلاع داده بودند که دو هزار نفر مرد مسلح آماده دارند.در جریان انقلاب مشروطه، علاوه بر انجمنها، با تشکلهایی هم روبهرو هستیم از آزادیخواهان ایران که با الهام از انقلابیون قفقازی که علیه روسیة تزاری فعالیت میکردند در ایران اقدام به تشکیل کمیتههایی کردند که علیه استبداد قاجار فعالیت میکردند و نام انجمن یا جمعیت خود را با الهام از انقلابیون قفقاز، اجتماعیون- عامیون میگذاشتند.در تمامی کتابهای تاریخ مشروطه از جمعیت یا فرقة اجتماعیون عامیون نام برده شده و از گسترش آن در شهرهای ایران شواهدی ذکر شده. اجتماعیون عامیون در تبریز و مشهد و تهران و رشت و شهرهای دیگر هم شعبههایی داشته است.در مرامنامه کمیتههایی که روشنفکران و آزادیخواهان علیه استبداد و پیشبرد جنبش تدوین میکردند، اهداف و آرمانهای مردمی برای برپایی جامعهای دموکراتیک ذکر شده بود.انقلاب مشروطیت ایران: م.س.ایوانف: ص ۳۶: «هدف و وظایف جمعیت مجاهدین در برنامهیی که درماه سپتامبر سال۱۹۰۷ در شورای نمایندگان سازمانهای مجاهدین در مشهد به تصویب رسید منعکس شده بود. در این برنامه مطالبات زیر عنوان شده بود:تأمین حق انتخابات عمومی، با رأی مساوی و مخفی و مستقیم، تأمین هفت نوع آزادی که عبارت بود از: آزادی بیان، مطبوعات، اجتماعات، آزادی فردی و آزادی اعتصاب، مصادرهٴ اراضی شاه، بازخرید زمینهای خوانین و تقسیم آنها بین دهقانان، هشت ساعت کار روزانه، تغییر سیستم مالیاتی، از طریق بستن مالیات تصاعدی بر ثروت، تعلیمات عمومی اجباری و سایر خواستهای دموکراتیک.»
آری! گرچه انقلاب توسط میوهچینان و فرصتطلبان با توطئه خارجی آن زمان به سرقت رفت و مبارزان و رهبران اصلی انقلاب به حاشیه رانده شده و تصفیه شدند و مسیر برای ایجاد دیکتاتوری رضاخان عمله استبداد قاجار و استعمار و ارتجاع، هموار شد که خودش شخصا در نبرد علیه ستارخان فرمانده دسته مسلسل بود که برای اولین بار در تاریخ ایران مورد استفاده قرار میگرفت و در کشتار آزادیخواهان در رکاب فرماندهان روسی و قوای استبداد محمدعلی شاهی شرکت داشت،
کتاب «عینالدوله و رژیم مشروطه» به قلم مهدی داودی(۱۱) در فصل ششم صفحه ۱۸۷-۱۸۸پیرامون جنگهای تبریز و شکستهای پیدرپی عینالدوله از ستارخان مینویسد:
«محمدعلیشاه هم که تنها هدفش برانداختن مشروطه بود، باز تلاش میکند با همه ضیق مالی و وضع نامساعدی که داشت، نیرویی مرکب از پیاده و سوار و قزاق و توپخانه، حتی چند دستگاه مسلسل سنگین آنهم به فرماندهی «رضاخان سوادکوهی»(شاهنشاه فقید) تهیه و به تبریز گسیل دارد(لازم به یادآوری است که این کتاب در سال ۱۳۴۱ چاپ و منتشر شده و مورد تأیید حکومت وقت(محمدرضاشاه) بوده. نویسنده کتاب(داوودی) در مقدمه کتاب ص ۹ درباره دوریی از تاریخ که موضوع کتابش است، نوشته: دورانی که از آن صحبت میشود متأسفانه دوران نشیب تاریخ حیات ایران است. اعلیحضرت همایون محمدرضاشاه پهلوی در کتاب «ماموریت برای وطنم» ص ۲۸چاپ دوم میفرمایند...).
نویسنده کتاب «رضاشاه از تولد تا سلطنت» نیز در صفحه ۱۲۶ کتابش در این مورد نوشته:
«روز ۱۹مهرماه ۱۲۸۷ قزاقها آماده حرکت(برای حمله به تبریز و شکست ستارخان) شدند. کلنل لیاخف، فرمانده کل قزاقخانه، از ستون اعزامی بازدید کرد و نطقی ایراد نمود و رجزخوانی بسیار کرد. رضاخان هم در بین قزاقان، شاهد رجزخوانی لیاخف بود.
در این نطق، فرمانده قزاقخانه گفت:
«تخت پادشاه(یعنی محمدعلیشاه) در خطر است. مردم تبریز گروهی از اوباشان توده(یعنی مجاهدان مشروطهخواه تبریز به فرماندهی سردار ملی ایران ستارخان) را گردآورده، تفنگ و توپخانه دولت را به چنگ آوردهاند. آگهی جنگ به شاه داده و از اطاعت دولت سر باز زدهاند.
آنها میکوشند که دوباره شاه را به بازگشت مشروطه ناگزیر نمایند. این مشروطه حقوق و مزایای بریگاد قزاق را محدود و ناجور میسازد و عمل کنترل را بر دستمزد شماها برقرار مینماید.
مشروطیت بدترین دشمن شماهاست. شما بر ضد این دشمن باید تا آخرین قطره خون خود بجنگید... برای اینکه در دوران جنگ و رزمگاه در تنگنا نیفتید، من برای شما خوراکهای سرد حاضر و گوناگون آماده کردهام.
شما باید بدانید که در بازگشت فیروزمندانه، از پول و سایر انعامات از طرف پادشاهان روسیه و ایران سرشار برخوردار خواهید شد. هرآنچه دارایی و ثروت در درون دیوارهای تبریز باشد، همه از آن شما خواهد بود!
شما باید بدانید که دستیافتن به تبریز یا شکست، برای شما امری حیاتی و مماتی است. اگر فتح نمودید، مشروطیت از پای بهدر خواهد افتاد، اگر برد با هواداران مشروطه باشد، بریگاد متلاشی شده، خود، زنان و کودکانتان دربهدر و گرسنه خواهید ماند. این نکته را فراموش نکرده، مانند شیران بجنگید.
یا شما یا مشروطیت!»(پایان نطق لیاخف)
احمدکسروی، تاریخنگار نامدار انقلاب مشروطه نیز در کتاب معروفش به اسم «انقلاب مشروطه» ص ۸۲۵-۸۲۴ به این واقعه تاریخی و حضور رضاخان در حمله به آزادیخواهان تبریز اشاره کرده و نوشته:
«از آنسوی، دستههای قزاق چند شصتتیر «مسلسل» میداشتند که آنها را نیز از فرانسه خریده بودند و گویا نخستبار میبود که در ایران شصتتیر بکار میرفت. از چیزهای شنیدنی آنکه فرمانده این شصتتیرها، رضاخان سوادکوهی میبود که سپس به پادشاهی ایران رسید و خاندان پهلوی را بنیاد گذاشت».
با این حال نبرد برای آزادی هیچگاه متوقت نشد و برای نسل جوان و آگاه و مبارز آینده که عشق وطن و مردم دوستی در سر داشتند الگویی را برای ادامه راه ارایه دادند، تا با ارتقاء سطح رهبری و کشف قوانین و فراگرفتن علم مبارزه برای آزادی آن انقلاب را به ثمر نهایی رسانده و حاکمیت ملی و مردمی را در ایران برقرار نمایند. از سختیهای راه نهراسند، دشنامها و طعنههای عافیتطلبان و از میدان بدر رفتهگان تسلیم طلب را وقعی ننهاده با گامهای استوار تا آخرین قطره خون به عهد خود وفا کنند. در همین مسیر بود که سالیان بعد سازمان مجاهدین خلق ایران با الهام از این تجربه گرانبها تاسیس گردید. گرچه در ابتدای راه با سخترین ضربههای نظامی و تشکیلاتی مواجه شد اما توانست با سخت کوشی و فداکاری رهبرانش پرچم این مبارزه را در اهتزاز نگه داشته و خواب راحت و آرام را بر دشمنان مردم ایران حرام کرده و کابوس سرنگونی دیکتاتورهای حاکم بر ایران شود.
حال بهمناسبت ۲۵آبان سالروز درگذشت ستارخان، این سردار بزرگ ملی، یاد همه پیشگامان و مجاهدان آزادیستان صدر مشروطه را گرامی میداریم و به سرداران پاکبازی مانند ستارخان و باقرخان و رادمردان روشنبین و شجاعی مانند میرزا جهانگیرخان شیرازی (صوراسرافیل) و ملکالمتکلمین درود میفرستیم. آنان راهگشایان فراموشیناپذیر آزادی در تاریخ معاصر ایران بودند که در برابر استبداد چندهزار ساله بپاخاستند و بر سلطه دیرپای جهل و دینفروشی، بهمثابه متحد دیرین نظام ستمشاهی، شوریدند.جنبش آزادیخواهی که در تاریخ معاصر ایران با پیشگامی آنان آغاز شد، تاکنون مراحل مختلفی را طی کرده و در مبارزه امروز ملت ایران برای سرنگونی استبداد مذهبی، به بلوغ و کمالی بیسابقه رسیده است. در یکسو، قدرت سیاسی و قدرت مذهبی ـکه در آن زمان، مظاهرش محمدعلیشاه و مرتجعان مشروعهخواهی مانند شیخ فضلالله نوری بودند ، در رژیم خمینی متمرکز شده و دجالگری و خیانت و شقاوت را به اوج رسانده است. و در سوی دیگر مقاومت برای آزادی، بهدلیل سازمانیافتگی و ارائه جایگزین شایسته سیاسی، اساسیترین کمبودهای مراحل پیشین را برطرف ساخته و به ریشهکن نمودن قطعی استبداد و ارتجاع کمر بسته است.بله! امروز ادامه راه ستارخان، و مجاهدان مشروطیت، به بهای خون ۱۲۰هزار تن از رشیدترین فرزندان ایرانزمین و رزم و رنج کسانی میسر شده که در ادامه راه تاریخی پیشگامان آزادی و به توصیه دکتر محمد مصدق، پیشوای فقید نهضت ملی، «از همه چیز خود» در راه آزادی و نجات وطن گذشتهاند.
نگاهي به تاريخ مشروطيت (3- الف) برافراشتن پرچم مشروطيت بدست ستارخان و نبردها وجانفشاني هاي مجاهدان تبريز
لینک منبع :
نگاهي به تاريخ مشروطيت (3- الف) برافراشتن پرچم مشروطيت بدست ستارخان و نبردها وجانفشاني هاي مجاهدان تبريز
پيام بمباران مجلس توسط استبداد متكي به استعمار روس، در يك كلام به نقل از تجربة مشروطه علي معصومي(ص ۲۰ و ۲۱) اين بود: «…كه با مبارزات رفرميستي پايه هاي اساسي طبقة فرمانروا منهدم نميشود. مبارزات رفرميستي ممكن است طبقة مسلط…خودكامه را وادار به عقب نشيني كند. اما نميتواند آن را به زانو در بيارد. قلع و قمع مشروطه خواهان در واقعة بمباران مجلس مثل همة سرفصلهاي شكست مبارزات رفرميستي در تاريخ، ضربه پذيري مبارزات رفرميستي را نشان ميدهد. در برابر مستبد خودكامه اي كه به استبداد تزاري هم متكي هست، با حربة پند و موعظه و مظلوم نمايي نميشود ايستادگي كرد.
يك مبارزه انقلابي در درجة اول به مبارزاني با بينش انقلابي و داراي خط مشي انقلابي نياز دارد كه با تحليل عميق و دقيق دشمن، راه شكست او را تشخيص داده باشد و در برابر ترفندها و توطئه هاي دشمن، دچار ساده انديشي و ساده انگاري نگردند. اصلي ترين علت شكست جنبش مشروطه در مرحلة نخستش، اين بود كه سطح رهبري بورژوازي نوپا و سران مجلس پايين تر از آن بود كه خط مشي صحيح را براي مقابله با استبداد بكار بگيرد. و در نتيجه با تظلم و مذاكرات و سازشكارانه با مستبد ميخواستند كارشان را پيش ببرند.»
اين دوره كوتاه يكساله بعداز بمباران مجلس و نفي مشروطيت، توسط محمد عليشاه كه منجر به برچيدن آزادي ها در تهران و بر افروختن جنگ ها و لشكر كشي ها براي تعميم آن به آذربايجان و گيلان و اصفهان و… شد، و در مقابل آن در ابتدا، فقط در تبريز بود كه شعله مقاومت به ايستادگي ستارخان و يارانش روشن ماند و همين شعله ايستادگي به همت ستارخان فايده كرد و در اثر جانفشاني ها به ديگر نقاط ايران گسترش يافت و كميته هاي نقلاب مشروطيت با نام كميته ستار در شهرهاي ديگر تشكيل شدكه همه با برسميت شناختن انجمن تبريز …مجدداً مشروطيت را در ايران بر افراشتند و به دوره يكساله بستن مجلس كه به استبداد صغير در تاريخ معروف شد؛ پايان دادند دراين مبحث عمده نبردها و شكست ها و پيروزي ها بعداز برچيدن مشروطيت درتهران و به شهادت رساندند سران مشروطيت در تهران و در تبريز و … متمركز است؛ قضايا را از روز بمباران مجلس دنبال مي كنيم.
بسياري از مشروطه خواهان اصيل و سازش ناپذير در صحنة جنگ در ميدان بهارستان شهيدند و برخي ديگر را نيز درخانه هايشان و در نقاط مختلف كشتند. در تهران علاوه بر ملك المتكلمين و ميرزا جهانگير خان شيرازي، برخي از آزاديخواهان همچون سلطان العلماي خراساني، مدير روزنامه روح القدس و قاضي ارداقي نيز در باغ شاه به بند كشيده شده بودند. قزاقان خونريز ، رجالگان استبداد و اوباشان قمه به دست ارتجاع، اين آزاديخواهان پايدار را مورد شكنجه وآزار شديد قرار دادند.
يكي از شاهدان(ميرزاعلي اكبر ارداقي) : «..در باغشاه ما را به چادري رسانيدند …شب چهارشنبه را با آن سختي به پايان رسانديم بامدادان ازخواب برخاستيم و قزاقان هر هشت تن را كه به يك زنجير بسته بودند و ايشان را از قطار بيرون مي بردند…
و چون اندكي گذشت دو تن فراش براي بردن ملك و ميرزا جهانگير خان آمدندتن ديگري را مي بردند گويا هر دو دانستند كه براي كشتن ميبرندشان آنها را بيرون آورده بگردن هر يكي زنجير دستي (شكاري) زده گفتند برخيزيد بياييد ملك دم در با آواز دلكش و بلند خود اين شعر راخواند« ما بارگه داديم اين رفت ستم برما بر بارگه عدوان آيا چه رسد خذلان » اين را خوانده پا از در بيرون گذاشت ماهمگي اندوهگين گرديديم و اين اندوه چند برابر شد هنگاميكه ديديم آن دو فراش زنجيرهايي را كه بگردن ملك و ميرزا جهانگير خان زده و ايشان را برده بودند برگردانيده در جلو اطاق بروي ديگر زنجيرها انداختند و ما بيگمان شديم كه كار آنان به پايان رسيده مي گويند آن هنگام كه طناب را برگردن ميرزاجهانگيرخان شيرازي انداخته بودند گفته بود زنده باد مشروطه و سپس رو به سوي زميني كه بر آن ايستاده بود كرد وگفت: اي خاك ما براي حفظ تو كشته شديم.»
سيدجمال واعظ كه او هم يكي از سران كميتة انقلاب و يكي از خطباي آزادة تهران بود اگرچه از چنگ مزدوران محمدعليشاه گريخت و به همدان رفت، اما سرانجام نيز به دستور محمدعلي شاه در زندان بروجرد به شهادت رسيد. با تسلط استبداد بر آزاديخواهان در تهران، بساط خودكامگي در سراسر ايران دوباره برپا شد.
تاريخ مشروطة ايران: «در شهرها حكمرانان دست گشادند و انجمنها را بستند و قانون را از ميان برداشتند. به آزاديخواهان آزارها رسانيدند دوباره چوب و فلك را بكار انداختند، دستگاه خودكامگي در چيدند از اينجا، در سكوت سرد و غمگين ناشي از بازگشت استبداد، يك پرسش در سراسر ايران بر لبان همه و درچشمهاي همگان بود. آيا شعلة آزاديخواهي دوباره سرخواهد كشيد؟»
خيز اميرخيز
بعد از توپ باران مجلس و به شهادت رساندن سران آزاديخواه مشروطه، و حاكميت مجدد استبداد بر تهران، استبداد اولين تبريك فتح الفتوح خود را براي مرتجعان مشروعه چي در تبريز ارسال كرد:
تلگرام محمد عليشاه به ميرهاشم دوچي!!
«جناب مستطاب شريعتمدار آقاميرهاشم آقا سلّمه الله تعالي! با كمال قدرت فتح كردم، مفسدين را تمام گرفتار كرده سيد عبدالله را به كربلا فرستادم و سيد محمد را به خراسان، ملك المتكلمين و ميرزا جهانگير را سياست كردم. مفسدين تماما محبوس، شما هم با كمال قدرت مشغول دفع مفسدين باشيد و از من هر نوع تقويت بخواهيد حاضرم. محمدعليشاه قاجار».اين تبريك نه از سر قدرت، بلكه از موضع ضعف بود چرا كه استبداد بخوبي ميدانست كه پايگاه محكم و اصلي مشروطه در تبريز برپاهست. به همين دليل هم، درست همزمان با توپ باران مجلس و سركوبي آزاديخواهان، فرمان تهاجم به مشروطه خواهان تبريز داده بود. با اين تبريك ميخواست ملايان مرتجع تبريز را بسيج كند كه به ياري قواي استبداد براي بركندن پايگاه اصلي و محكم مشروطه بروند.
همزمان با تهران، در همان روز دوم تير شجاع نظام مرندي، و تفنگچي هاي محله دوچي، كه در ضديت با محلات مشروطه خواه با دربار همراه بودند، به محلات مشروطه خواه و انجمن ملي تبريز حمله كردند.
همان روز نخست، دولتيان مناره هاي سيدحمزه و صاحب الامر و ديگر جاهاي بلند را سنگر گرفته، گلوله بارانيدن آغاز كردند. شجاع نظام خود از بالاي مناره گلوله ميبارانيد. تفنگداران مرند و قراملك و دوچي در جنگ زبردستي مينمودند.
ملايان اسلاميه نشين كه به خون مشروطه خواهان تشنه ميبودند آنها به اين خيال بودند كه در همان نخستين ساعات كار تبريز هم يكسره ميشود اميد ميبستند كه بزودي آنان را در زير دست داشته فتوا به خونشان خواهند داد. ولي در اين سه روزه به نافهمي خود پي بردند البته محاسبة انها براي شكست دادن مشروطه خواهان تبريز بي دليل نبود چون كه برخي نمايندگان انجمن ملي با شنيدن خبر سقوط مجلس در گوشه اي پنهان شدند و برخي از آنها در كنسولگري روس، يا فرانسه بست نشستند ولي اين مجاهدان تبريز بودند كه ترسي به خودشون راه ندادند و دست از ايستادگي برنداشتند. روز چهارم تير1287، كه سومين روز نبرد بود و مجاهدان دليرانه ايستادگي ميكردند، شجاع نظام و ميرهاشم دوچي پي بردند كه “كار تبريز جز از كار تهران است“ .
انجمن ها در تهران قدرت بسيج مردم را داشتند و نيروي مسلح براي آمادگي با استبداد را هم فراهم كرده بودند مشق نظامي هم كردند و جانبازيهاي بسياري هم كردند. انجمنها توانسته بودند پيشه وران ستمكشيده را براي حمايت از مجلس و براي دفاع از آزادي بسيج كنند، اما ضعفي كه وجود داشت اين بود كه آن توان لازم براي جلوگيري از سازشكاريهاي مجلس را نداشتند. اين بود كه برغم همة تلاشهاي انجمنها، سرانجام محمدعليشاه توانست ضربه اش را به جنبش وارد كند. اما در تبريز، آزاديخواهان تقريبا يك دست تر بودند و جناح سازشكاري در ميان آزاديخواهان وجود نداشت.
پس از مقاومت سه روزة تبريز و فرو نريختن و ايستادگي دژ آزادي، محمدعلي شاه فهميد بزانو درآوردن مجاهدان تبريز از توان شجاع نظام و ميرهاشم و تفنگچي هاي آنها خارج است، از رحيم خان چلپيانلو خواست كه به ياري آنان بشتابد.
رحيمخان كه جنگيدن با مجاهدان را، كه از نظر او وزني نداشتند، دون شان خود ميدانست پسرش، بيوكخان، را با ٧٠٠ سوار قرهداغي و سرباز به تبريز فرستاد:
تلگرام رحيمخان چليپانلو به پسرش بيوكخان: «. جناب نصرالممالك… با وجود شما … ستار و باقر گرفتار نشود جاي تعجب است. … حتما گرفتار نماييد!…فردا اگرخبر مرده يا زندة آنها به من نرسيد تمام خدمات شما ناقص است‐ سردار نصرت»
روز دهم تير نبرد سختي بين مجاهدان و قواي بيوكخان درگرفت. مجاهدان محله “خيابان“ به فرماندهي باقرخان طي يك نبرد دلاورانه آنها را وادار به فرار كردند.. محمدعليشاه كه كم كم ضرب شست مجاهدان تبريز را حس ميكرد، و دلخوشي شكست مشروطه در تبريز از سرش ميپريد، عين الدوله، صدراعظم سركوبگر سابق و دشمن قديمي مشروطه خواهان را والي آذربايجان كرد. روز ١٦ تير1278 نيز مقتدرالدوله از رحيمخان خواست شخصا براي فيصله دادن كار به تبريز بيايد.
رحيم خان پسرش را به اهر خواست و فردا خود او با سواره و سرباز انبوهي كه به گرد خود داشت، و با توپهايي كه (با حيله) از انجمن ايالتي گرفته با خود برده بود، با شكوه و دبدبة بسيار به تبريز رسيد. از آمدن او دشمنان مشروطه به پشتگرمي افزودند.. هيجده روز بود كه مجاهدان تبريز ميجنگيدند اما شكست نمي خوردند و اين براي همه عجيب بود…
تاريخ مشروطة ايران. احمدكسروي: «بايد فراموش نكرد كه مشروطه از سراسر ايران برچيده شده، بود و همه جا … به يوغ خودكامگي گردن گذارده، و اين تنها وقتي ميگوئيم تبريز مقاومت ميكرد، اين تمام تبريز نبود. چون نصف، بالاتر از رودخانه، تبريز ميبود كه ايستادگي مينمود كوي هاي دوچي، سرخاب، ششكلان و باغميشه همه هواخواه خودكامگي بود! در ميان آن (نيمه) نيز ديگر دسته هاي انبوهي ارجي به مشروطه نگذارده و يا آن را از ميان برخاسته ميپنداشتند»
در حقيقت بسياري از مردم، ا يستادگي دربرابر استبداد را ديوانگي و به هم زدن آرامش ميدا نستند و ريشخند ميكردند.
در اين ميان، كنسولگري روسيه نيز به كمك دشمنان آزادي آمده و با استفاده از ملايان روضه خوان بخشي از بازرگانان را راضي كردند كه دست از جنگ برداشته و سلاحهايشان را به رحيم خان تسليم كنند.
بيرق سفيد تسليم
بدينسان رخنه در كار مجاهدان پيدا شد و رشته از هم گسيخت. كنسول روس بيرقي به (محلة) خيابان فرستاد كه در ميدان افراشته شد در قضية بيرق سفيد زدن به محلات، باز آخوندهاي مرتجع نقش اصلي را داشتند. ملايان مرتجع ، اول نوشته اي بيرون دادند كه چون شاه ادارة امور شهر تبريز را به رحيم خان سپرده ما هم او را تاييد ميكنيم و او درهر كاري كه بخوا هد مختار است بعد هم در شهر پراكندند كه گويي قرار است در شهر كشتار بشود، بعد مردم را تشويق ميكردند كه بيرق سفيد روي خانه تان بزنيد.
اين ملايان خونخوار آرزو ميداشتند كه سرباز و سواره در شهر دست به كشتار خواهند گشاد و اين بود جاهايي را از خانه هاي ملايان و ديگران برميگزيدند كه بيرق سفيدي! آن هم با نام بيرق اسلام! در آنجاها زده شود و كساني كه به آنجا پناهند در زينهار باشند. همزمان با اين توطئه ها دسته هاي لوتيان دوچي و سواران دولتي تيراندازي كنان به بازار و به سمت عمارت انجمن ايالتي حمله ور شدند. همه را ترس گرفته بود، ولي همان كه آگاهي به ستارخان رسيد ، ستارخان از يكسو، و اصغر سكين كه يكي از مجاهدان بود با مجاهدان ويجويه از جلوشان درآمدند و هم لوتيان و هم سواران را پس راندند.
يك اقدام رذيلانه و يزيدي ديگر مرتجعان بستن آب به روي آسياب ها بود.
با دستور اسلاميه نشينان بود. فتح الله آسيابان كه يكي از لوتيان دوچي بود به بيرون شهر رفته، آبها از آسياب ها بازگردانيد و نان در شهر ناياب گرديده سختي بيشتر شد روز ٢٢ تير رحيم خان با سواران قره داغي، كه كارشان چپاول بود، به تبريز حمله كرد. سهام الدوله با فوج ملاير در همين روز براي كمك به نيروهاي دولتي به شهر وارد شد. جنگ خوف انگيز بوجود آمده بود. محلات مشروطه نشين از هر سو در معرض تهاجم نيروهاي دولتي بود. در همين روز بعضي از محلات مشروطه نشين از جمله محله “خيابان“ كه باقرخان در آن ميجنگيد، سلاح به زمين نهادند. خانه كربلائي علي موسيو، در همين روز غارت شد، برادر و پسرش را هم دستگير كردند. دولتيان با اين پيروزيها كار را پايان يافته ميشمردند
برافراشتن بيرق سرخ هيهات بدست ستارخان
تاريخ مشروطة ايران. احمدكسروي: « ولي ستارخان… با دستة كوچكي از پيرامونيان خود ميايستاد. و پروايي از اين پيشامدها نميداشت. در اين دوروز كه فقط امير خيز مي جنگيد، چند مجاهد قفقازي و چند مجاهد دليركه سر فرود آوردن به دولتيان نميخواستند به اميرخيز پناهيدند از همين شعلة مقاومت كه روشن بود گروهي هم روحيه گرفته بودند و در ارگ تبريز سنگر بسته بودند. شادروانان حاجي شيخ علي اصغر ميركريم، هم در مسجد صمصامخان جايگاه گرفته بودند و مردم را به آنجا ميخواندند و بنام مشروطه خواهي گفتار ميراندند. اما نيروهاي سركوبگر دولتي براي اين مقاومتها ارزشي قايل نبودند. اغلب ميپنداشتند ستارخان دستگير ميشود يا ميگريزد. كمتر كسي احتمال ميداد كه بتوان دوباره اوضاع را برگرداند.
دشوارترين لحظات تاريخ فرا رسيده بود. ، از يكسو استبداد، از سويي ديگر استعمار روس، از جانبي ارتجاع مكار و همه سو، اراذل واوباش خونخوار، همه و همه با دندانهاي تيزكرده براي دريدن آخرين پارههاي پيكر مشروطه هجوم آورده بودند.
تاريخ مشروطة ايران. احمدكسروي:.
«راستي هم اين ايستادگي گُردانة ستارخان يك كار بزرگي ميباشد. در تاريخ مشروطة ايران هيچ كاري به اين بزرگي و ارجداري نيست. اين مرد عامي از يكسو اندازة دليري وكارداني خود را نشانداد و از يكسو مشروطه را به ايران بازگردانيد. مشروطه از همة شهرهاي ايران برخاسته، تنها در تبريز باز ميماند. از تبريز هم برخاسته تنها در كوي كوچك اميرخيز بازپسين ايستادگي را مينمود. در ساية دليري و كارداني ستارخان بارديگر به همة كويهاي تبريز بازگشته، سپس نيز به همه شهرهاي ايران باز گرديد در اين روزهاي سخت علاوه بر مجاهدان همراه ستارخان، كربلائي علي موسيو و حاجي ميرزا علينقي گنجه اي و حاجي محمد بالا و كربلايي حسين فشنگچي در كنار ستارخان بودند.»
تاريخ مشروطة ايران. احمدكسروي: «روز چهارشنبه بيست و چهارم تيرماه كه بار ديگر دولتيان به اميرخيز تاخته به سنگرهاي ستارخان فشار ميآوردند و گلوله باران سختي ميبود. چون از پيشرفت نوميد گرديدند به توپ اندازي پرداختند اين نخست بار بود كه نام توپ شنيده ميشد! مردم مي پنداشتند با يك شليك و دوشليك يك شهري ويران ميشود. ولي از اين جنگ هم شكستي در اميرخيز نيفتاد. ستارخان با مجاهدانش همچنان دشمن را عقب راندند.
روز ٢٥ تير سركنسول روس در تبريز به محله اميرخيز پيش ستارخان آمد و از او خواست كه بيرق روسي بر سر در خانه خود برافرازد تا از كينه نيروهاي دولتي درامان بماند.كنسول چون درآمد، پس از نشستن و حال پرسيدن گفت: امروز به خيابان رفتم و به دوچي رفتم و اكنون نيز به اينجا آمدم كه از شما پيمان گيرم كه به جنگ پيشدستي نكنيد تا پيشامد با گفتگو پايان پذيرد! ستارخان: ما هيچگاه به جنگ پيشدستي نميكنيم و هميشه از آن سوي به ما ميتازند و ما جلوشان ميگيريم.
كنسول: چگونه است بير قي از كنسولخانة روسيه فرستاده شود شما به در خانة خود زده در زينهار دولت روس باشيد؟!! ستارخان: ”جنرال كنسول! من مي خواهم هفت دولت به زير بيرق ايران بيايد، من زير بيرق بيگانه نروم“.
كنسول خيره ماند! چون برخاست برود، ستارخان هفت تن از سواران قره داغ را كه در جنگها دستگير كرده بودند به او سپرد كه همراه نوكران خود به دوچي رسانَد. كنسول از اين رفتار بسيار شادمان گرديد.
روز ٢٦ تيرماه ستارخان به ابتكار شورانگيزي دست زد. او سوار بر اسب با همان گروه اندك به محلاتي كه بر سر در خانه هاشان بيرق سفيد زده بودند تاخت و بيرقها را از سر در خانه به زمين انداخت.»
تاريخ مشروطة ايران. احمدكسروي: «حاجي حسن آقا پسر حاجي مهدي آقا در اين باره مينويسد: آنروز ستارخان با جمعي مجاهد به خانة ما آمد …. چون نهار خورديم گفت: ميخواهم امروز بروم و بيرقهاي سفيد را بخوابانم. در آن ميان كه ما گفتگو ميكرديم و مجاهدان گرداگرد اتاق نشسته بودند حسين بيك نام، مجاهد قره داغي، فشنگ را فراموش كرده از لوله در نياورده بود. و چون ميخواست تفنگ را پاك كند ناگهان گلوله در رفت و به سقف اتاق خورد.
اين كه در ميان آن همه جمعيت گلوله به هيچ كس نخورد ستارخان آن را به فال نيك گرفته گفت: حتما بيرقها را خواهيم خوابانيد. اين گفته، با مجاهدان بيرون رفت.
در بازارچة صفي، خانة حاجي محمدرضا شكويي ميبود او بيرق روس افراشته بود ستارخان با گلوله زده آن را پايين انداخت. سپس به بيرقهاي سفيد پرداخته يكايك سرنگون گردانيد انبوهي پي او را گرفتند و آواز به زنده باد بلند گردانيدند. و يك هياهوي بزرگي پديدآوردند. بدينسان بيرق خوابانان تا دم عالي قاپو پيش رفته از آنجا ستارخان كسي را با پيام به نزد باقرخان فرستاد و خود باز گرديد.
مردم دوباره به جنبش برخاستند و نوميدي ها را به كناري نهاده براي مجاهدت آماده شدند. باقرخان نيز با مجاهدان همراهش به پشتيباني ستارخان آمد و آن دو با نيروهايشان به “باغ شمال“، محل استقرار نيروي رحيمخان، حمله برده و پس از يك نبرد شورانگيز خصم زبون را وادار به فرار كردند.»
ستارخان سردار ملي
فرستادة ويژة روزنامة تايم چاپ امريكا ٢٣ سپتامبر ١٩٠٨ (اول مهر ١٢٨٧)«ما ستارخان را با رئيس ستادش ملاقات كرديم. او در اتاق كوچكي زندگي مي كرد كه حتي فرش هم نداشت او مردي موقّر، خوش سيما و نافذ است؛ با چهره عام هر ايراني. ٤٥ ساله به نظر مي رسد، با صورتي آراسته و اصلاح شده بجز سبيل هاي مشكي اش، اصلي ترين شاخص او چشمانش مي باشد او چشمان يك رهبر را دارد. با رنگ فولادي خاكستري و از زير ابروان كشيده اش نگاه نافذ خود را به طرف مقابل مي دوزد. ما او را هم در شرايط عادي ديده ايم و هم در شرايطي بحراني. در هر دو حال جذابيت شخصيت او بخوبي بارز بود. او داراي شخصيتي خاص است» ستار فرزند حاجي حسن بزاز خرده پاي قره داغي در بيست و هشتم مهر ١٢٤٥ شمسي در قره داغ يا ارسباران امروزي به دنيا آمد،. پدرش حاج حسن از تبريز پارچه ميخريد و در روستاهاي قره داغ ميفروخت.
دو برادر بزرگتر او، اسمعيل و غفار و برادر كوچكترش عظيم نام داشتند. اسمعيل فرزند ارشد، علاقة وافري به تفنگ و اسب داشت وشب و روزش به اسب تازي و تيراندازي، ميگذشت.
اسمعيل، برادر ستارخان به يكي از عياران به اسم فرهاد كه عليه زور و حكام طغيان كرده بود، گرفتار شد. آن زمان مظفرالدين ميرزا كه وليعهد بود، و حاكم تبريز بود دستور داد اسمعيل را كشتند. كشته شدن اسمعيل اثر عميقي در روحية ستار باقي گذاشت. از دو برادر ديگر ستارخان، يكي غفار دكان كفش دوزي داشت. و ديگري عظيم، زارع وكاسب بود و بعد از قيام ستارخان به صف مجاهدان پيوست و در صفوف انقلاب جنگيد. پسران برادر بزرگتر يعني اسماعيل نيز به نام هاي محمدو كريم و ابراهيم هرسه در زير پرچم ستارخان جنگ ميكردند.
نام ستارخان پس از كوچ خانواده اش به تبريز ، بر سر زبانها افتاد. ستارخان در همان جواني به دفاع از مظلوماني كه دچار ظلم مأموران وليعهدبودند با مأموران درگير و زخمي شد. سپس ستارخان را در يك دوره در زندان نارين قلعة اردبيل مييابيم.
دو مبارز جنبش مشروطه: علت اين حبس … معلوم نيست ولي نارين قلعه، با ديوارهاي ستبر بلندش و با وسايل شكنجة مخصوص و با زيرزمينهاي مرطوبش، زندا ني بود كه محكومان سياسي مهم را در آنجا به بند ميكشيدند ستارخان پس از دو سال از نارين قلعه ميگريزد.. در خاطرات دختر ستارخان آمده كه او در سال قحطي معروف تبريز به همدستي يارانش، درهاي انبارهاي غلة محتكران را باز كرده تا گندم بين گرسنگان تقسيم كند. ستار بعداز فرار از زندان مدتي پيش ايلات يورتچي و آلارلو زندگي كرد. او مثل يك ياغي عليه حكومت زندگي كرد.
از رشادت ستارخان داستانها در بين مردم هست. نجات دادن اموال يك بازرگان تبريزي بنام حاجي ميرزا محمود، يكي از آن نمونه هاست. داستان از اينقرار بوده كه وقتي حتي مأموران حكو متي نتوانسته بودند اموال دزديده شده را از سارقان بگيرند دست به دامان ستارخان شدند، ستارخان هم اموال را برگرداند، هم دو تا از سارقان را دستگير كرد.
تاريخ مشروطيت ايران. م. س. ايوانف: «ستارخان از روزهاي اول انقلاب مشروطه، فعالانه در آن شركت كرد. به عضويت انجمن تبريز ا نتخاب شد، دسته هاي فدائيان را تشكيل داد و بزودي پيشواي مورد احترام انقلابيون تبريز گرديد. شاه براي سر ستارخان صدهزار روبل جايزه تعيين كرد.»
مطبوعات روسيه و اروپاي غربي، ستارخان را « گاريبالدي ايران » و «، پوگاچف آذربايجان » ميناميدند.: اسماعيل اميرخيزي از همرزمان سردار ملي در كتاب خود نام ٧٥٨ تن از دانشجويان دارالفنون مسكو را آورده كه به ستارخان اداي احترام كرده و از وي خواسته اند كه در صيانت از پرچم آزادي، جوانمردي همچنان همت به خرج دهد بعداز شرح حال سردار انقلاب مشروطه كه جنبش را از نو آغاز كرد، بر ميگرديم به وقايع تبريز. در زماني كه محمدعليشاه، براي بركندن آخرين بقاياي مشروطه از تبريز، مرتبا به مزدوران خودش تلگراف ميزد و نيرو به كمك آنها ميفرستاد اما شعلة مقاومت با دست ستارخان روشن نگهداشته شده بود.
در حقيقت بايد گفت، مشروطه اي كه از نو آغاز شد مشروطة پيشه وران محروم، و تودههاي رنج كشيده و ستمديده بود. يعني ديگر گذشته بود دوراني كه مهار اوضاع دست مجلس باشد، و توي مجلس هم برخي درباريان، و ملايان وابسته به بازار و بازرگانان سادهانديش باشند كه به سياست خواهش و تمنا، دل بسته باشند. حالا جنبش رهبران خودش را از ميان اقشار محروم و از ميان كساني همچون ستارخان دشتگير، و باقرخان بنا، و مشهدي باقر بقال پيدا ميكرد. و اين وقتي بود كه بسياري از آنها كه سابقا دم از مشروطه مي زدند و به نمايندگي مجلس هم رسيده بودند، يا بزدلانه صحنه را خالي كرده بودند، يا به زير قباي استبداد خزيده بودند.
با شروع مقاومت در تبريز به رهبري ستارخان، بسياري از انقلابيون قفقاز و مجاهدان ارمني نيز به ياري مشروطه خواهان آمدند و براي كمك به انقلاب در ايران پول و اسلحه و نيروهاي رزمنده براي حفظ سنگر مقاومت به تبريز فرستادند.
مجاهدان قفقازي اسلحه و بمب را در محموله هايي مانند كيسه هاي برنج جاسازي ميكردند. در يك گزارش، از توافقي در ٢٨ آبان ١٢٨٧ خبر داده شده كه بين آزاديخواهان ارمني حزب هنچاك و مجاهدان ايراني صورت گرفت، و نوشته « اين پيمان بسته شد. براي اتحاد همة نيروهاي مربوطه و انجام فداكاريهاي لازم براي بازگشت مشروطيت به ايران » در اين توافق كه شامل تدارك تحويل اسلحه و مشاركت داوطلبان در نبرد با نيروهاي استبداد بود، حدود هشتاد قبضه تفنگ از سوي اين حزب به ستارخان تحويل داده شد. همچنين ديگر گروههاي قفقازي هم موظف شده بودند كه داوطلباني براي جنگ در ركاب ستارخان تأمين كنند.
مثلا يك گروه گرجي ٢٣ نفر تقبل كرده بود؛ حزب هنچاك ٢١ نفر، و گروه ديگر ٥٠ نفر مسلح ، حزب داشناك هفده نفر به رياست يپرم خان، و يك گروه ديگر كه نام ستار بر خود نهاده بودند ٤٥ نفر تقبل كردند كه بفرستند. مقاومتي كه صورت ميگرفت با اين ياريها و تلاشها براي گردآوردن نيرو و سلاح پيش ميرفت و اين ياريها و جانبازيها تبريز را براي مقاومت تقويت كرد.
تشديد نبرد عليه اميرخيز و ستارخان
روز دوشنبه ٢٩ تير قواي رحيم خان به سردستگي خود او، از چند سو به محله اميرخيز، كه محل استقرار ستارخان و يارانش بود، با توپ و تفنگ حمله كردند. محمدعلي شاه پيغام داده بود كه بايد هر چه زودتر كار تبريز را يكسره كنيد. اما كار يكسره نميشد.روز شنبه سوم مرداد بعد از پيغام شديداللحن محمدعلي شاه، هجوم به محله اميرخيز با شدت و فشردگي بيشتر ادامه يافت.
تاريخ مشروطة ايران احمدكسروي: «… دولتيان دربارة ستارخان نقشه كشيده بودند و از اينرو از چند راهي، خانه ها را شكافته و جلو آمدند و انجمن حقيقت را كه جايگاه ستارخان ميبود از چند سو فروگرفتند.… درهمان هنگام توپها نيز ميغريد و گلوله برسر اميرخيز ميبارانيد. سواران دولتي توپي آورده بودند كه از نزديك سنگرهاي ستارخان را ميكوبيدند… امروز به آن ميبودند كه باري، اميرخيز را از ميان بردارند. و بدينسان بيباكي مينمودند.
ولي ستارخان همچنان پا ميفشرد واز اين سنگر به آن سنگر رفته گلوله ها ميانداخت و تا شام ميكوشيد. تا سواران، كاري نتوانسته باز گرديدند پس از اين جنگ كه ٧٠ تا ٨٠ تن از نيروهاي دولتي در آن كشته شدند، شدت جنگ كمي كاهش يافت اما هر روز هجومي تازه به مجاهدان صورت ميگرفت. با اين وجود تلاشهاي نيروهاي استبداد برغم تلگرامهاي بيتابانة محمدعليشاه به هيچ نتيجه اي نميرسيد. نه از مقتدرالدوله كاري برآمد!، نه از ميرهاشم دوچي مرتجع! و نه از رحيمخان خونخوار!. نتيجة مقاومت مجاهدان تبريز اين بود كه در بين مزدوران محمدعليشاه اختلاف هم به وجود آمد.
جان گرفتن مشروطيت و چرخش پيروزي به سمت ستارخان و يارانش
در اين مدت ستارخان به چند اقدام مهم دست زد كه سروساماني به جبهة مقاومت داد و اميدها و انگيزهها را دوباره زنده كرد. يكي از آن اقدامات برپاكردن مجدد انجمن ايالتي بود. انجمن از اولين روز جنگ بسته بود. لوتيان دوچي همه چيزش را تاراج كردند. بيرقش را هم خوابانده بودند. اما ستارخان بيرقي فرستاد بالاي درش افراشتند. حسين خان باغبان را هم با يك دسته از مجاهدان به نگهداري بيرق گماشت.
در اين روز طي انتخاباتي نمايندگان جديدي براي انجمن برگزيدند و انجمن براي اينكه “به كارها ديده باني كند“ دوباره آغاز بكار كرد. اقدام ديگر ايجاد “كميسيون اعانه“ براي جمعآوري اعانه و كمك براي هزينه هاي جنگ بود ، درسته كه مجاهد تا اين زمان پول نميگرفت و بي چشمداشت جانفشاني ميكرد. اما براي دررفت معاش و فشنگ و تفنگش پول لازم بود. كميسيون اعانه تشكيل شد كه رسيدهايي چاپ كردند و از روي دفتر و حساب از توانگران پول ميگرفتند براي حقوق مجاهدان. اقدام بعدي تعيين فرماندهان و ايجاد سلسله مراتبي بود كه از صلاحيتهاي رزمي افراد به نحو احسن استفاده شود.
در جنگهاي سخت تبريز، برخي از مبارزان كه از شهرهاي ديگر آمده بودند و به ستارخان پيوسته بودند در سنگرها عليه استبداد ميجنگيدند. يكي از اينان يار محمدخان نام داشت كه از كرمانشاه آمده بود.
تاريخ مشروطه ايران احمد كسروي: «در ايام پيش از بمباران مجلس، ملك المتكلمين و برخي ديگر از سران انقلاب، با ارسال تلگرام به انجمنهاي اصفهان، شيراز و كرمانشاهان و رشت، درخواست كمك كرده بودند. يكي از كساني كه به اين درخواست پاسخ داد، يارمحمدخان كرمانشاهي بود؛ يار محمدخان با يك برادر و يك دوست خود كه نامهاي هر دو حسينخان ميبود تفنگ و اسب خريدند و آهنگ تهران كردند يارمجمد خان در قم از كودتاي ارتجاعي و بمباران مجلس خبردار شد و از همانجا به سوي تبريز حركت كرد و تا پايان جنگهاي تبريز در آنجا با نيروهاي استبداد و ارتجاع ميجنگيد. يار محمد خان به همراهي آزاديخواهاني همچون احمدخان معتضدالدولة وزيري و ميرزا علي خان وزيري و ابوالفتح ميرزا دولتشاهي، و ابوالحسن خان زنگنه به فعاليت پرداخته بود و در صف مشروطه خواهان قرار گرفته بود، پيروزيهايي كه با مقاومت سخت و جانبازانة ستارخان و يارانش صورت گرفت، اميدها را به دلها برگرداند. جبهة مقاومت سامان و نيرو گرفت.»
بلواي تبريز: نوشته حاجي محمد باقر : «امروز ده ساعت درست جنگ برپا بود. بيست تن كمابيش از مجاهدان و هفتاد تن از دولتيان كشته گرديدند. » از كساني كه امروز دلاوري كردند اينان بودند. مشهدي سيفالله، كربلايي عبدالعلي، مشهدي حسين ، حاج حمدالله از كور در لويان بودند.براي يكشنبه ١٨ مرداد نيز جنگ ادامه يافت. در اين روز از محمدعليشاه تلگرامهائي رسيد كه در آنها تاكيد كرده بود هرچه زودتر به جنگ پايان دهند. در پايان روز، با وجود اينكه محله اميرخيز از همه سو محاصره شده بود و گلوله مثل تگرگ بر آن ميباريد نه تنها بزانو در نيامد بلكه ستارخان دلير، قلب تپنده و بازوي مقاوم جنبش، و ياران همرزمش با از بين بردن ٢٤٢ تن از نيروهاي مهاجم، آنها را وادار به عقبنشيني كردند.
در حدود يك ماه، و نيم، يعني از دوم تير تا ١٨ مرداد، كه هر روز جنگ بوده، اما در همين مدت، هفت تهاجم بزرگ نيروهاي مرتجع و مستبد به مجاهدان تبريز دفع شده است.
هفت تهاجم وحشيانة نيروهاي مزدور استبداد، يكي در دهم تير، ديگري در بيست و دوم تير، سومي در بيست وچهارم تير و چهارمي در ٢٩ تير ، دفع شدند. تهاجم پنجم در سوم مرداد عقب رانده شد، يك تهاجم نيز در هفده مرداد و يك تهاجم در هيجدهم مرداد، بي اثر شد. تهاجماتي كه در جريان آن، اميرخيز در دو روز از همه طرف محاصره و مورد تهاجم بود. كار بر آزاديخواهان بسيار سخت شده بود اما بالاخره دشمن را شكست دادند. اين ايستادگي دو روزه از يكسو به نيروهاي دولتي به روشني فهماند كه قبل از رسيدن قواي عين الدوله قدرت چيرگي بر مجاهدين را ندارند، و از سوي ديگر مجاهدان هم به نيروي خود و ضعف نيروي استبداد پي بردند و بسياري نيز به جنبش پيوستند.تودة مردم كه در جريان تسلط دشمن بر تبريز و درگيري هاي بين مجاهدان، جنايات بيشماري از قواي استبداد و نيروهاي مرتجع ديده بودند، و آرزوي بازگشت آزادي را داشتند گرد ستارخان را فراگرفتند.
جنگ رواني و رگبار رذيلت صوتي عليه مجاهدان و مقابله مجاهدان تبريز
تاريخ مشروطة ايران. احمدكسروي ص ٧١٨ :«شب دوشنبه ١٩ مرداد ، به يكبار از همه كوي هاي مشروطه خواه آواز اذان برخاست. كمتر خانه اي بود كه يك يا دو كس بانگ الله اكبر بلند نميگردانيد.
مجاهدان براي اينكه تبليغات رذيلانهاي دشمنان بخصوص رجاله هاي “انجمن اسلاميه“ در “بابي“ خواندن آنها را از بين ببرند، در تمام محلات مشروطه نشين، به اذان گوئي پرداختند. اين اذان گوئي تا مدتها ادامه يافت.»روز ٢٦ مرداد عين الدوله، فرمانرواي كل آذربايجان، و سپهدار تنكابني (نصرالسلطنه)، رئيس كل نظام آذربايجان، به سعدآباد، در نزديكي تبريز وارد شدند. نيروهاي عين الدوله سي تا چهل هزار نفر بودند. پيش از آمدن عين الدوله، سران ايلها يعني فئودالها، همه آماده شده بودند تا به ياري عين الدوله مقاومت را نابود كنند به همين دليل همه آماده شده بودند كه از عين الدوله پذيرايي كنند و به همراه او به تبريز بتازند.
عين الدوله فرستادگاني نزد ستارخان و باقرخان و نمايندگان انجمن فرستاد . اين مذاكرات اگر چه به نتيجه اي نميرسيد اما عين الدوله باز به ادامة آن اصرار ميورزيد.
انجمن تبريز كانون انقلاب مشروطيت و ارتقاء به جايگزين مجلس شوراي ملي
تاريخ مشروطة ايران. احمدكسروي :« چون مجلس با آن زبوني از ميان رفت در ا روپا و ديگرجاها، ايرانيان نزد مردم (ديگر) سرافكنده گرديدند. ليكن چون آگاهيازايستادگيهاي تبريز رسيد اين مژده اي به ايرانيان بود و در همه جا از هندوستان و شهرهاي قفقاز و خاك عثماني و كشورهاي اروپا، ايرانيان به جنبش آمدند و به هواداري تبريز برخاستند.
در ا ستانبول، هموطنان ما انجمني به نام انجمن سعادت ايران تشكيل دادند كه در حقيقت نمايندة انجمن ايالتي آذربايجان خودش را معرفي ميكرد و سرپل ارتباطي بود بين تبريز و نجف و شهرهاي اروپا و هر اطلاعي كه از تبريز بدست ميآورد به همه جا ميرساند و خواسته هاي انجمن تبريز را به پارلمانهاي اروپا ميرسانيد. و از مردم شهرهاي مختلف پول و اعانه براي مقاومت تبريز جمع ميكردند و به تبريز ميرساندند انجمن ايالتي تبريز درنبودن مجلس شورا خود را جانشين او گردانيده و اين عنوان را به همه جا شناسانيد و از همه جا آن را پذيرفته براست داشتند. از اين پس تبريز عنوان ديگري پيدا كرده تنها در پي نگهداري خود نبوده در پي آن نيز ميبود كه مشروطه را به ايران بازگرداند.
در همان روزها با دستورانجمن ايالتي تبريز، روزنامه ا ي بنام نالة ملت راه اندازي شد. كه به شرح پيروزيهاي مردم و مجاهدان و به افشاي جنايات استبداد و خيانتها و اعمال جنايتكارانة مرتجعان ميپرداخت»
عوامل كمك كننده در استمرار نبرد مشروطه خواهان تبريز
يكي از عواملي كه باعث رونق انجمن سعادت ميشد، پيروزي مشروطه خواهان در خاك عثماني بود كه دست آزاديخواهان را براي فعاليت و پشتيباني از مقاومت تبريز باز ميگذاشتند. يك عامل ديگر حمايت از تبريز، آزاديخواهان و انقلابيون ايراني در قفقاز بود. همچنين برخي آزاديخواهان قفقازي هم كه با روسية تزاري ميجنگيدند، به حمايت از مجاهدان تبريز در برابر استبداد ميپرداختند.
تاريخ مشروطة ايران. احمدكسروي : «كساني از آزاديخواهان قفقازي كه جز ايراني (يعني غيرايراني) ميبودند به ياوري تبريز شتافتند. ما از آنان آيدين پاشا و برادرش ابراهيم آقا را شناخته ايم كه به تبريزدرآمدند و از سردستگان گرديدند علاوه بر ايرانيان قفقاز، بسياري از كارگران ايراني كه به حزب سوسيال دموكرات روسيه پيوسته بودند نيز داوطلب ياري به مقاومت تبريز شدند كميتة تفليس صد تن كما بيش از گرجيان را آراسته روانه گردانيد. اينان … از رود ارس نهاني گذشته خود را به خاك ايران رسانيدند و ناچار گرديدند تا تبريز پياده از بيراهه روان گردند.
نيروهاي گرجي كه به تبريز پيوستند، لابراتور بمب سازي همراه داشتند. استفاده از بمب، در جنگها، در تضعيف روحيه دشمن بسيار تاثير داشت. تبريز همچنين نياز به تفنگ داشت و رساندن اسلحه و مهمات براي مقابله با دشمن ضرورت بسياري داشت.»
تاريخ مشروطة ايران. احمدكسروي :« در اين باره از يكسو باهماد(حزب) اجتماعيون عاميون ياوري ميكرد، …كساني از باشندگان آن از جان خود گذشته از بيراهه ها مقداري بسياري از تفنگ به تبريز ميرساندند. يكي از اين باشندگان مشهدي اسماعيل ميامي بود كه با بسياري تفنگ و بمب همراه دوتن ديگر به تبريز ميآمد و در ميان راه با دست كسان شجاع نظام گرفتار گرديد كه به مرند برده به زندان انداختند و پس از ديرزماني او را با شكنجه كشتند. برخي از بازرگانان قره باغي هم با تلاشهاي ستارخان، به قفقاز ميرفتند و تفنگ بسياري بار كرده و بصورت قاچاق به تبريز ميرساندند. يك وجه ديگر از حمايت از تبريز و مقاومت ستارخان، از سوي روحانيون ترقيخواه نجف صورت گرفت. حمايتي كه تبليغات مرتجعان مشروعه چي و ملايان همدست استبداد را كه مشروطه طلبان را بابي ميخواندند، باطل ميكرد.»
تاريخ مشروطة ايران. احمدكسروي : تلگرام از نجف : «اليوم همت در رفع اين سفاك جبار و دفاع از نفوس… از اَهم واجبات استو دادن ماليات به گماشتگان او از اعظم محرمات و بذل و جهد در استحكام و استقرار مشروطيت، بمنزلة جهاد در ركاب امام زمان… است. نَجلِ(يعني فرزند) المرحوم ميرزاخليل، محمد كاظم الخراساني … عبدالله مازندراني» در آن زمان كشور عثماني هم مشروطه شده بود و دست مشروطه خواهان در گرفتن حمايت از روحانيان نجف براي تشويق مردم به مقاومت بازتر شده بود. خود اين تلگرامها هم باعث ميشد كه بازرگانان ثروتمند پول اعانه به تبريز بفرستند. مقاومت حماسي تبريز و مجموعة اين حمايتهاي قفقاز و نجف از تبريز باعث شد كه تبريز بعنوان كانون انقلاب قرار بگيرد
مطالب مارا در وبلاک انجمن نجات ایران ودر توئیتربنام @bahareazady دنبال کنید
پیش بسوی قیام سراسری ، ما بر اندازیم# شهرهای ایران اعتصاب # تظاهرات#
سرنگونی # اتحادوهمبستگی مرگ_بر_دیکتاتور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر