۱۳۹۷ فروردین ۳۱, جمعه

بهنام ابراهیم زاده فعال کارگری وزندانی سیاسی سابق در باره حمله صبحگاهی گارد وحشی به بند٣٥٠ اوین وقتی که همه زندانیان در خواب بودند






28فروردین سالروز حمله وحشیانه گارد زندان اوین به بند۳۵۰ آیا مقاومت سرسختانه زندانیان سیاسی بند۳۵۰ فراموش شده است؟ چه زود از یادها وخاطره ها رفت این همه وحشیگری اوباشان حکومتی در حمله به بند ۳۵۰ اوین، روزی که نصف بند همچنان در خواب صبحگاهی بودند!!
اما تصور اینکه ناگهانی ووحشیانه به ما حمله ور بشوند وبا چشمان ودستان بسته زیر مشت ولگد وباتون اوباشان حکومتی قرار بگیریم را نداشتیم. عقربه‌های ساعت نه و اندی را نشان میداد من ان روز به خاطر کسالت ومریض حالی از خواب بیدار نشدم داخل تختم بودم با سروصدای بچه ها که میگفتند گارد آمد گاردآمد بازرسی است، بیدار شدم.
وقتی از تختم سرم را بالا اوردم نیروهای لباس شخصی منتطرم بودند که نکند من گوشی، سیم کارتی یا چیز دیگری را قایم کنم البته من توانستم گوشی ام را قایم کنم اما بعد از ضرب و شتم و انتقال ما متأسفانه گوشی و تمام نوشته ها واطلاعاتی که براش خیلی زحمت کشیده بودم را پیدا کردند. از همان لحظه اول نیروهای لباس شخصی وگارد و زندان تاکید داشتند که اتاق ها و سالن را باید ترک کنیم تا انها راحت کار بازرسی را انجام بدهند.
اما اتاق یک و سه تا نیروهای لباس شخصی و گارد به زور، کتک و ضرب و شتم متوسل نشدند، اتاق هارا ترک نکردند. اتاقهای بالا وپایین متأسفانه جا خالی کردند و مقاومت نکردند واتاقهای خود را خالی و به حیاط هواخوری رفتند. ما برای نبردی سخت اماده شدیم تلاش قبادی مزدور، امانی وحشی، مسولان و افسر نگهبان بند همچنان ادامه داشت ما تصمیم خود را گرفته بودیم که هرطور شده اتاقهایمان را ترک نکنیم و بازرسی در حضور ما صورت بگیرد.
زندانیانی که داخل حیاط رفته بودتد تنها سرود میخواندند وگاها شعارهایی را هم سر میدادند در ادامه مقاومت و پافشاری ما در نرفتن به بیرون، متاسفانه گارد زندان به ضرب و شتم متوسل شده و به طور وحشیانه همبندیان اتاق یک که اکثرا بچه های هوادار سازمان مجاهدین بودند از اتاق بیرون کردند.
من به همراه زندانی با شهامت سمکو خلقتی وقتی متوجه صحنه ضرب وشتم بچه های سازمان توسط گارد زندان شدیم نتوانستیم جلو خودمان را بگیریم وبیخیال صحنه ضرب وشتم را نظاره گر باشیم ناگهان از اتاق سه بیرون امدیم ما نیز از پشت نیروهای گارد را مورد ضرب و شتم ‌قرار دادیم ما زدیم وخوردیم بعد نیروهای لباس شخصی مارا به زور به داخل اتاق سه هل دادند و بردند این کشمکش و امتناع و سرباز زدن ما برای خالی کردن اتاق ساعتها ادامه داشت تا اینکه در نهایت در برابر ما و برای بیرون بردن ما هم به زور متوسل شدند بچه ها را با قول اینکه به شما کاری نداریم بیایید داخل حیاط بروید، گول زدند!
اما همچنانکه من انتظار داشتم یک یک بچه ها را دستها وچشمها یشان را بستند به تونلی که در آن نیروهای گارد و لباس شخصی بودند و برای ضرب وشتم ما درست کرده بودند انتقال دادند وشدیدا مورد ضرب وشتم قرار دادند. من جزء آخرین نفراتی بودم که به طور بسیار وحشیانه ای مورد ضرب وشتم قرار گرفتم.
همزمان با ضرب و شتم ما در داخل تونل، زندانیان داخل حیاط شعار های تندی سردادند و درحیاط را شکستند وبا نیروهای گارد بشدت در گیر شدند در این برخورد سر و دست بسیاری از بچه ها مصدوم و به شدت زخمی شدند. ما را کاملا بیهوش به داخل ماشین مینی بوس زندان که در بیرون از حیاط برای انتقال ما اورده بودند بردند وقتی داخل مینی بوس رسیدم ونیمه بیهوش هم بودم با اینکه چشمان و دستانم کاملا بسته بود ولی متوجه شدم اکثر بچه ها مورد ضرب وشتم قرار گرفته اند و سر و دست وبدنشون زخمی شده است مارا به سلول های انفرادی ۲۴۰ منتقل کردند با دستان وچشمان بسته تا غروب داخل سلول که نگه داشتند مومنی معاون جنایتکار زندان باچند نیروی گارد سراغمان امد و با چشم ودست بسته داخل سلول، بار دیگر مورد ضرب و شتم وحشیانه قرار دادند.
بدترین رفتار وبرخورد با همگی ماکردند. ما مجبور شدیم نسبت به این همه وحشیگری و تراشیدن موهایمان به زور توسط زندانبان تمام مدتی که درانفرادی بودیم، دست به اعتصاب غذا بزنیم.
تلاش مذبوحانه نیروهای امنیتی زندان و زندانبان برای در هم شکستن اعتصاب غذا و از بین بردن توان واتحاد ما، راه به جایی نبرد و در نهایت با اینکه باید بیست روز در انفرادی می ماندیم مجبور شدند در پانزدهمین روز انفرادی و دقیقا در روز جهانی کارگر ما را به بند ۳۵۰ برگردانند. برگشت همه ما به بند ۳۵۰ و به دنبال آن تدارک نهار پیروزی ودسته جمعی آنهم در حیاط زندان ...
بعداز صرف نهار من از طریق پیچ بلندگوی بند به بازپرسی فراخوانده شدم چیزی که دور از انتظار نبود! از دوستان هم سلولی و هم بندی ام از جمله شهابی ودیگر دوستان خداحافظی کردم چرا که مطمئن بودم امکان بازگشت به بند را به این زودی ها نخواهم داشت. به شعبه بازپرس خورشیدی منتقل شدم‌ سوالهایی پیرامون ارتباط با رسانه ها و احمد شهید و خبر رسانی از داخل زندان پرسیده شد.
در نهایت من دست بسته به بند ۲۰۹ منتقل شدم و مدت سه ماه و ده روز در زیربازجویی قرارگرفتم همزمان با انتقال من زندانی سیاسی آقای خسروی هم برای اجرای حکم اعدام به بند ۲۰۹ و سپس به زندان رجایی شهر انتقال داده شد که در نهایت این زندانی متاسفانه اعدام شد!
من نیز بعداز سپری کردن سه ماه و اندی در بند ۲۰۹ و دست به اعتصاب غذا زدن در روز ۲۲ اردیبهشت ماه ۹۳ به زندان و تبعیدگاه رجایی شهر بند زندانیان شرور و خطرناک تبعید شدم که در نهایت در یک دادگاهی چند دقیقه ای و کوتاه به اتهام ارتباط با رسانه ها و احمد شهید و درج بیانیه و مطالب کارگری و حقوق بشری از داخل زندان به نه و نیم سال حبس محکوم شدم.
در سالروز چنین اتفاق مهمی، فضای مجازی و رسانه ها را نگاه کردم اما متاسفانه متوجه شدم کسی در این مورد مطلبی و نوشته ای را درج نکرده است. بنابراین برخود لازم دانستم در این مورد و برای تقدیر از مقاومت و پایداری جانانه زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ در ۲۸ فرودین سال ۹۳ در مقابل گارد وحشی زندان اوین، گوشه ای از اتفاقات آن روز را یادآوری کرده باشم.
بهنام‌ابراهیم زاده سرپل ذهاب ۲۹فروردین سال ۹۷

ایران #تهران #قیام_دیماه#اعتصاب #تظاهرات_سراسری #قیام سراسری  #اتحاد #آزادی#ما براندازیم 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر