شبی در دشت :رحمان کریمی
شب ، عطر انزوای بومی اش را
به جان دشت ریخت .
و دشت ، زخم رحیل سواران را
تا واحه های دلگیر شب
استغاثه کرد .
و من ، بی ستوری ز میراث پدر
با ردایی ز هزاران تهمت ، ز هزاران زخم
به شب پیوستم ، به تنهایی دشت .
به جان دشت ریخت .
و دشت ، زخم رحیل سواران را
تا واحه های دلگیر شب
استغاثه کرد .
و من ، بی ستوری ز میراث پدر
با ردایی ز هزاران تهمت ، ز هزاران زخم
به شب پیوستم ، به تنهایی دشت .
شب و دشت خلوت آرامی بود
خالی از سنگ و تیر خدنگ
خالی از هرچه دروغ ، هرچه فریب .
خالی از سنگ و تیر خدنگ
خالی از هرچه دروغ ، هرچه فریب .
من و شب و هزاران سایه
یادگاری ز سواران رحیل
بنشستیم و غریبانه صفایی کردیم
قصه ها گفتیم و نغمه ها خواندیم و
صفایی کردیم
بغض خورشیدی دیرین سر واکرد
موج بر موج ، شقایق رویید .
یادگاری ز سواران رحیل
بنشستیم و غریبانه صفایی کردیم
قصه ها گفتیم و نغمه ها خواندیم و
صفایی کردیم
بغض خورشیدی دیرین سر واکرد
موج بر موج ، شقایق رویید .
و تو ای دوست
ای حسرت همزاد دلم
گر که روزی به گذاری شقایق دیدی
روزگار غربت پر حیرت ما یاد آور
جانفشانان و جان بخشان وطنت را
یاد آور .
ای حسرت همزاد دلم
گر که روزی به گذاری شقایق دیدی
روزگار غربت پر حیرت ما یاد آور
جانفشانان و جان بخشان وطنت را
یاد آور .
#تهران #قیام_دیماه#اعتصاب #تظاهرات_سراسری #قیام سراسری #اتحاد #آزادی#ما براندازیم #آ#ايران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر