ایران - رژیم -سایت سازمان مجاهدین خلق ایران :بحران «بیراهحلی» و چشمانداز سال 97
آخرین روزهای سال، شاهد ابراز نگرانی مقامات رژیم در رابطه با وضعیت فعلی نظام و چشماندازهای آینده آن هستیم. دیروز (یکشنبه 27اسفند 96) آخوند روحانی در صحبتهایش در حاشیهٴ جلسه هیأت دولت، بهنوعی به جمعبندی سال 96 و ارائه تصویری از وضعیت موجود و چشمانداز سال بعد پرداخت که نگاهی به آن میکنیم:
وجه غالب صحبتهای روحانی، تعریف از کارهای دولت خودش بود آنهم با دادن آمارهای آنچنانی بر سر ایجاد اشتغال و یا کاستن از نزخ تورم و این قبیل دعاوی که البته بهترین شاخص صحتوسقم این حرفها همان قیام دیماه، همین موج فزاینده اعتراضات و بحران عظیم اجتماعی موجود است و پاسخی که هر بار از زبان جمعیت پیش رویش شنیده میشنود... در عینحال روحانی در همین صحبتها به چند بحران رژیم هم اشاره کرد. ابتدا به بحران قیام پرداخت و اینکه گفت: «دولت اعتراضات را بهرسمیت میشناسد». در رابطه با بحران انزوا در مناسبات خارجی و از جمله بحران برجام هم، ضمن تعریف و تمجید از برجام و پایبندی دولتش به تعهدات آن گفت:
«اصل تعامل سازنده با جهان را بدون توجه به خواسته آمریکا و... ادامه خواهیم داد». روحانی سپس به بحران درونی رژیم پرداخت و گفت بعضیها همه فرکانسها را نمیشنوند و تنها میخواهند قوه مجریه را مقصر نشان بدهند. که حرفش رو به باند خامنهای و مشخصاً قضاییهاش بود.
سوال دیگری که میتوان برای تعمیق بحث مطرح کرد این است که در صحبتهای روحانی ـ کما اینکه در مواضع سایر مهرههای نظام - تأکید روی مشکلات مختلفی است که رژیم در صحنهٴ داخلی و بینالمللی با آن دست به گریبان است؛ به کدامیک از این مشکلات، میشود گفت بحران؟!
خیلی ساده، بحران یعنی استمرار و سیستماتیک بودن یک مشکل. یعنی وقتی مجموعهیی از مشکلاتی که در یک چارچوب هستند، ادامه پیدا کنند، در حقیقت این مجموعه تبدیل به بحران شدهاند. بهعنوان نمونه، نظام ولایت فقیه اکنون با تضادی به نام احمدینژاد مواجه است. در روندی که طی شد، ابتدا با وجود مخالفت خامنهای، احمدینژاد خودش را کاندیدا کرد. سپس با رد صلاحیتش، موضوع او ادامه پیدا کرد. بعد ماجراهای بقایی و در نهایت دستگیری او پیش آمد. بهطور موازی جریان نامههای احمدینژاد شروع شد و قرار دادن خامنهای در منگنه برای عزل منصوب خودش؛ لاریجانی از رأس قضاییه. ۲روز هم دستگیری رحیم مشایی حلقه دیگری بود از همین سلسله که به آن افزوده شد. اگر بحث تنها دستگیری مشایی یا بقایی بود میشد گفت این یک مشکل است. اما وقتی این فاکت حلقهیی از حلقات یک زنجیر از فاکتهاست، آن وقت دیگر موضوع احمدینژاد برای رژیم به یک بحران تبدیل شده است. حالا با این نمونه، برگردیم به کلیت رژیم، ببینیم کدامیک از مشکلات را میتوان گفت یک بحران است؟!
اولین و بنیادیترین بحران رژیم، بحران بیراهحلی یا همان «بنبست» است. همین صحبتهای دیروز روحانی را اگر مرور کنید، میبینید که در قبال انبوهی آمار و ارقام که به خورد تلویزیون میدهد، حتی یک راهحل هم ارائه نمیکند! قبلاً هم حتی نفرات باند خودش این شیوه او را به طنز «گفتار درمانی!» نامگذاری کرده بودند. صحبتهای امروز روحانی هم به واقع «آمار درمانی» بود. چرا؟ چون گرفتار بحران «راهحل» است، آمار به خورد مردم میدهد.
بحران بعدی مسأله برجام است. روشن است که اکنون رژیم در این رابطه در یک بنبست قرار دارد. از یک طرف اولتیماتوم آمریکا به سرعت رو به پایان است. رژیم اگر بخواهد شرطهای آمریکا را بپذیرد، این بهمعنی این است که سقوط آزاد «تنزل بیپایان» را انتخاب کرده است. اگر هم نپذیرد، آمریکا در اردیبهشت از برجام خارج خواهد شدکه معنایش مرگ برجام است. به همین جهت رژیم تلاش کرد روی اروپا سرمایهگذاری کند. اما پیشاپیش روشن بود که اساساً تعادل موجود، شکست این سیاست را از قبل مهر زده است. کما اینکه دو روز پیش خبرهایی درز کرد مبنی بر اینکه اروپا قرار است رژیم را بهخاطر موشکی و دخالت در سوریه تحریم کند. جالب است که دیروز مهدی محمدی از باند دلواپسان، این بحران و بنبست برجام را بهروشنی تشریح کرد:
«نتیجه امیدبستن به اروپا شده اینکه اروپا آمده و با شادمانی و طلبکاری میگوید "میخواهم تحریمتان کنم!" میپرسیم برای چه؟ میگوید: "برای حفظ برجام!" بعضی دوستان هم متواضعانه میگویند: "خب خیالمان راحت شد که نیت سویی ندارید!" این چند کلمه خلاصه کل وضعیت فعلی است. برجام منعقد شده بود که تحریم نباشیم، حالا تحریم میشویم برای اینکه برجام باشد!»
یک روزنامه حکومتی هم امروز نوشته بود: الآن نظام به نقطهیی رسیده که در رابطه با برجام تنها یک مرز سرخ دارد. آنهم اینکه دوباره تحت قطعنامه تحریمهای شورای امنیت -یعنی بند هفتم- برنگردد. یعنی دیگر مسأله از برداشتن تحریمها و فشارها گذشته است.
بحران بعدی بحران اجتماعی است. رژیم با یک قیام سراسری روبهرو بوده که الآن وزیر کشورش میگوید این بحران نه تنها حل نشده، بلکه شرایط آنقدر انفجاری است که تنها یک جرقه کافی است تا قیامی بزرگتر رخ بدهد. حجاریان هم گفته بود: قیام مثل یک موج است که عقب میرود، اما با شدت بیشتر برمیگردد. جرقههایش را هم میشود دید. روز جمعه تظاهرات مردم اصفهان در نمایش جمعه که به نماینده خامنهای پشت کردند و شعار بسیار پرمحتوایی دادند: «پشت به دشمن-رو به میهن»
قبلش هم خیزش کشاورزان و مردم ورزنه بود؛ و حالا اعتصاب و اعتراض روزانهٴ کارگران پولاد اهواز با شعار نفی ظلم و ستم و...
این خیزشها و اعتراضات روزانه به درون رژیم سرریز میشود. تا جاییکه امامجمعه رژیم در اصفهان از موضع بسیار ضعف به معترضان گفت حرف شما درست است. قول میدهیم، حل میکنیم و...
آری اینها همه بحرانهای رژیم هستند به همان معنا که گفتیم. اما بحران اصلی همان بیراهحلی یا بنبست است. حتی شاه هم که در فضای انقلابی جامعه قرار گرفت، تلاش کرد با اصلاحاتی مثل تغییر نخستوزیر و آزادی زندانیان، مانور کند. اما او هم موفق نشد؛ چون دیر شده بود. او هم دیگر راهحل نداشت. اکنون اما بحران بیراهحلی رژیم، بسیار بدتر از وضعیت آن زمان شاه است. چون این رژیم حتی ظرفیت آن مانورهای شاه را هم ندارد.
در پایان بحث بحرانها نگاهی هم به بحران برجام بکنیم؛ روز گذشته (شنبه 26اسفند 96) وزیر خارجه عمان به تهران رفت. این در حالی است که قبل از آن وزیر دفاع آمریکا به عمان رفته بود. آیا همزمانی این سفرها ربطی به هم دارد؟
اولا دیپلوماسی نرمش قهرمانانه! با وساطت عمان که به اندازه کافی شناخته شده است، به همان اندازه بدیهی است که ارتباط این دو سفر با هم روشن است. گرچه رسانههای رژیم به طرز کودکانهیی تأکید دارند بگویند که این دو سفر هیچ ربطی به هم ندارد. در این رابطه ۲تابلو متصور است:
یکی اینکه وزیر دفاع آمریکا به عمان رفته و یک اتمامحجت در رابطه با برجام را به عمان داده تا به رژیم برساند.
تابلوی دیگر اینکه پس از سفر متیس به عمان، رژیم از عمان خواسته تا وزیرخارجهاش را به تهران بفرستد تا در مورد پذیرش شرطهای آمریکا پیامی به دولت آمریکا برساند. با توجه به اینکه عمان دلال برجام بوده است. اینکه کدامیک از این ۲تابلو عمل میکند را فعلاً نمیشود بهطور قطع گفت. اما به نظر میرسد که کفهٴ سنگین همان تابلوی اول است. چون اگر رژیم تصمیم قاطع به زهرخوری گرفته بود، مناسبترین نقطه سفر لودریان به تهران بود. نه اینکه رژیم آنجا پاسخ منفی بدهد و پیآمد تحریمهای اروپا و خراب شدن مناسباتش با اروپا را بپذیرد، سپس یک هفته بعد بیاید پیام زهر خوردن بدهد. اما مهم این است که در اینجا هم دوباره همان بحران بیراهحلی است که برجسته میشود. یعنی هر کدام از دو تابلو، دقیقاً این بحران را به نمایش میگذارد. چرا که اگررژیم پیام پذیرش شرطهای آمریکا را داده باشد، معنایش پذیرش سریالی از زهرخوریهای بعدی و تنزل بیپایان است. اگر هم آمریکا پیام اتمامحجت فرستاده باشد، معنایش قرار دادن بیشازپیش رژیم درلای منگنه برای تعیین تکلیف برجام است.
وجه غالب صحبتهای روحانی، تعریف از کارهای دولت خودش بود آنهم با دادن آمارهای آنچنانی بر سر ایجاد اشتغال و یا کاستن از نزخ تورم و این قبیل دعاوی که البته بهترین شاخص صحتوسقم این حرفها همان قیام دیماه، همین موج فزاینده اعتراضات و بحران عظیم اجتماعی موجود است و پاسخی که هر بار از زبان جمعیت پیش رویش شنیده میشنود... در عینحال روحانی در همین صحبتها به چند بحران رژیم هم اشاره کرد. ابتدا به بحران قیام پرداخت و اینکه گفت: «دولت اعتراضات را بهرسمیت میشناسد». در رابطه با بحران انزوا در مناسبات خارجی و از جمله بحران برجام هم، ضمن تعریف و تمجید از برجام و پایبندی دولتش به تعهدات آن گفت:
«اصل تعامل سازنده با جهان را بدون توجه به خواسته آمریکا و... ادامه خواهیم داد». روحانی سپس به بحران درونی رژیم پرداخت و گفت بعضیها همه فرکانسها را نمیشنوند و تنها میخواهند قوه مجریه را مقصر نشان بدهند. که حرفش رو به باند خامنهای و مشخصاً قضاییهاش بود.
سوال دیگری که میتوان برای تعمیق بحث مطرح کرد این است که در صحبتهای روحانی ـ کما اینکه در مواضع سایر مهرههای نظام - تأکید روی مشکلات مختلفی است که رژیم در صحنهٴ داخلی و بینالمللی با آن دست به گریبان است؛ به کدامیک از این مشکلات، میشود گفت بحران؟!
خیلی ساده، بحران یعنی استمرار و سیستماتیک بودن یک مشکل. یعنی وقتی مجموعهیی از مشکلاتی که در یک چارچوب هستند، ادامه پیدا کنند، در حقیقت این مجموعه تبدیل به بحران شدهاند. بهعنوان نمونه، نظام ولایت فقیه اکنون با تضادی به نام احمدینژاد مواجه است. در روندی که طی شد، ابتدا با وجود مخالفت خامنهای، احمدینژاد خودش را کاندیدا کرد. سپس با رد صلاحیتش، موضوع او ادامه پیدا کرد. بعد ماجراهای بقایی و در نهایت دستگیری او پیش آمد. بهطور موازی جریان نامههای احمدینژاد شروع شد و قرار دادن خامنهای در منگنه برای عزل منصوب خودش؛ لاریجانی از رأس قضاییه. ۲روز هم دستگیری رحیم مشایی حلقه دیگری بود از همین سلسله که به آن افزوده شد. اگر بحث تنها دستگیری مشایی یا بقایی بود میشد گفت این یک مشکل است. اما وقتی این فاکت حلقهیی از حلقات یک زنجیر از فاکتهاست، آن وقت دیگر موضوع احمدینژاد برای رژیم به یک بحران تبدیل شده است. حالا با این نمونه، برگردیم به کلیت رژیم، ببینیم کدامیک از مشکلات را میتوان گفت یک بحران است؟!
اولین و بنیادیترین بحران رژیم، بحران بیراهحلی یا همان «بنبست» است. همین صحبتهای دیروز روحانی را اگر مرور کنید، میبینید که در قبال انبوهی آمار و ارقام که به خورد تلویزیون میدهد، حتی یک راهحل هم ارائه نمیکند! قبلاً هم حتی نفرات باند خودش این شیوه او را به طنز «گفتار درمانی!» نامگذاری کرده بودند. صحبتهای امروز روحانی هم به واقع «آمار درمانی» بود. چرا؟ چون گرفتار بحران «راهحل» است، آمار به خورد مردم میدهد.
بحران بعدی مسأله برجام است. روشن است که اکنون رژیم در این رابطه در یک بنبست قرار دارد. از یک طرف اولتیماتوم آمریکا به سرعت رو به پایان است. رژیم اگر بخواهد شرطهای آمریکا را بپذیرد، این بهمعنی این است که سقوط آزاد «تنزل بیپایان» را انتخاب کرده است. اگر هم نپذیرد، آمریکا در اردیبهشت از برجام خارج خواهد شدکه معنایش مرگ برجام است. به همین جهت رژیم تلاش کرد روی اروپا سرمایهگذاری کند. اما پیشاپیش روشن بود که اساساً تعادل موجود، شکست این سیاست را از قبل مهر زده است. کما اینکه دو روز پیش خبرهایی درز کرد مبنی بر اینکه اروپا قرار است رژیم را بهخاطر موشکی و دخالت در سوریه تحریم کند. جالب است که دیروز مهدی محمدی از باند دلواپسان، این بحران و بنبست برجام را بهروشنی تشریح کرد:
«نتیجه امیدبستن به اروپا شده اینکه اروپا آمده و با شادمانی و طلبکاری میگوید "میخواهم تحریمتان کنم!" میپرسیم برای چه؟ میگوید: "برای حفظ برجام!" بعضی دوستان هم متواضعانه میگویند: "خب خیالمان راحت شد که نیت سویی ندارید!" این چند کلمه خلاصه کل وضعیت فعلی است. برجام منعقد شده بود که تحریم نباشیم، حالا تحریم میشویم برای اینکه برجام باشد!»
یک روزنامه حکومتی هم امروز نوشته بود: الآن نظام به نقطهیی رسیده که در رابطه با برجام تنها یک مرز سرخ دارد. آنهم اینکه دوباره تحت قطعنامه تحریمهای شورای امنیت -یعنی بند هفتم- برنگردد. یعنی دیگر مسأله از برداشتن تحریمها و فشارها گذشته است.
بحران بعدی بحران اجتماعی است. رژیم با یک قیام سراسری روبهرو بوده که الآن وزیر کشورش میگوید این بحران نه تنها حل نشده، بلکه شرایط آنقدر انفجاری است که تنها یک جرقه کافی است تا قیامی بزرگتر رخ بدهد. حجاریان هم گفته بود: قیام مثل یک موج است که عقب میرود، اما با شدت بیشتر برمیگردد. جرقههایش را هم میشود دید. روز جمعه تظاهرات مردم اصفهان در نمایش جمعه که به نماینده خامنهای پشت کردند و شعار بسیار پرمحتوایی دادند: «پشت به دشمن-رو به میهن»
قبلش هم خیزش کشاورزان و مردم ورزنه بود؛ و حالا اعتصاب و اعتراض روزانهٴ کارگران پولاد اهواز با شعار نفی ظلم و ستم و...
این خیزشها و اعتراضات روزانه به درون رژیم سرریز میشود. تا جاییکه امامجمعه رژیم در اصفهان از موضع بسیار ضعف به معترضان گفت حرف شما درست است. قول میدهیم، حل میکنیم و...
آری اینها همه بحرانهای رژیم هستند به همان معنا که گفتیم. اما بحران اصلی همان بیراهحلی یا بنبست است. حتی شاه هم که در فضای انقلابی جامعه قرار گرفت، تلاش کرد با اصلاحاتی مثل تغییر نخستوزیر و آزادی زندانیان، مانور کند. اما او هم موفق نشد؛ چون دیر شده بود. او هم دیگر راهحل نداشت. اکنون اما بحران بیراهحلی رژیم، بسیار بدتر از وضعیت آن زمان شاه است. چون این رژیم حتی ظرفیت آن مانورهای شاه را هم ندارد.
در پایان بحث بحرانها نگاهی هم به بحران برجام بکنیم؛ روز گذشته (شنبه 26اسفند 96) وزیر خارجه عمان به تهران رفت. این در حالی است که قبل از آن وزیر دفاع آمریکا به عمان رفته بود. آیا همزمانی این سفرها ربطی به هم دارد؟
اولا دیپلوماسی نرمش قهرمانانه! با وساطت عمان که به اندازه کافی شناخته شده است، به همان اندازه بدیهی است که ارتباط این دو سفر با هم روشن است. گرچه رسانههای رژیم به طرز کودکانهیی تأکید دارند بگویند که این دو سفر هیچ ربطی به هم ندارد. در این رابطه ۲تابلو متصور است:
یکی اینکه وزیر دفاع آمریکا به عمان رفته و یک اتمامحجت در رابطه با برجام را به عمان داده تا به رژیم برساند.
تابلوی دیگر اینکه پس از سفر متیس به عمان، رژیم از عمان خواسته تا وزیرخارجهاش را به تهران بفرستد تا در مورد پذیرش شرطهای آمریکا پیامی به دولت آمریکا برساند. با توجه به اینکه عمان دلال برجام بوده است. اینکه کدامیک از این ۲تابلو عمل میکند را فعلاً نمیشود بهطور قطع گفت. اما به نظر میرسد که کفهٴ سنگین همان تابلوی اول است. چون اگر رژیم تصمیم قاطع به زهرخوری گرفته بود، مناسبترین نقطه سفر لودریان به تهران بود. نه اینکه رژیم آنجا پاسخ منفی بدهد و پیآمد تحریمهای اروپا و خراب شدن مناسباتش با اروپا را بپذیرد، سپس یک هفته بعد بیاید پیام زهر خوردن بدهد. اما مهم این است که در اینجا هم دوباره همان بحران بیراهحلی است که برجسته میشود. یعنی هر کدام از دو تابلو، دقیقاً این بحران را به نمایش میگذارد. چرا که اگررژیم پیام پذیرش شرطهای آمریکا را داده باشد، معنایش پذیرش سریالی از زهرخوریهای بعدی و تنزل بیپایان است. اگر هم آمریکا پیام اتمامحجت فرستاده باشد، معنایش قرار دادن بیشازپیش رژیم درلای منگنه برای تعیین تکلیف برجام است.
#ایران #تهران #قیام_دیماه#اعتصاب #تظاهرات_سراسری #قیام سراسری #اتحاد #آزادی#ما براندازیم #نوروز مبارک
مطالب مارا درتو ئیتر بنام @ bahareazady ووبلاک انجمن نجات ایران دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر