حسین پویا : چرا می گوئیم خمینی دزد بزرگ رهبری انقلاب ۵۷ بود.
به سالگرد پیروزی انقلاب ضد سلطنتی ۵۷ رسیده ایم. حکومت سی و نه ساله آخوندهای جنایتکار مرتجع دارد با قیام مردم و حمایت و جانفشانی کانونهای مقاومت و اشرف نشانان به آخر میرسید.
حالا عده ای به فرموده و با تحریک وزارت بدنام اطلاعات و یا برای حفظ منافع خود و به خیال خودشان بی اعتماد کردن مردم به شورای ملی مقاومت و سازمان محوری آن یعنی مجاهدین خلق، این ادعای ما که؛ خمینی دزد بزرگ انقلاب ۵۷ بود و رهبری آن انقلاب را دزدید را به چالش می کشند. اینها با لودگی تمام و به طرزی رسوا در تلاشند تا ضمن نامشروع نشان دادن زمان شروع و روش مبارزه ما با نظام جهل و جنایت خمینی و خامنه ای، جایگاه و وزن مجاهدین و شورا در هماوردی با دشمن را کوچک و بی اهمیت جلوه دهند و باز هم در سر بزنگاه، به یاری ملاهای حاکم برخاسته اند. می گویند و می نویسند که؛
اینکه اینها (مجاهدین و شورا) ادعا میکنند که خمینی انقلاب و رهبری انقلاب ضد سلطنتی را دزدید درست نیست و خمینی رهبر واقعی و بلامنازع انقلاب بود و انقلاب کار درستی نبود زیرا حاصلش این است که می بینیم و اصولا راهی که شاه میرفت درست بود و بهتر است تلاش کنیم برای بازگشتن سلطنت به ایران.
همه کسانی که در مبارزات و تظاهراتی که به سرنگونی شاه و پیروزی انقلاب سال ۵۷ منجر شد حضور داشتند میدانند، و در فیلمها و سندهایی که از آن زمان به جا مانده به وضوح شنیده و دیده و خوانده می شود که شعار و خواست اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در آن انقلاب ضد سلطنتی چیزی جز ” آزادی- استقلال – جمهوری اسلامی” نبود. زیرا که مردم ایران از دیکتاتوری و اختناق زمان شاه و از وابستگی رژیم شاه به امریکا و غرب و از سلطنت مطلقه و خودکامه شاه خسته شده بودند و شاه را نمی خواستند.
خمینی اما، براساس آنچه که در کتابهای خودش نوشته بود و بر اساس آنچه که بعد از به قدرت رسیدن بیان کرد و انجام داد به هیچیک از قسمتهای سه گانه این شعار اعتقاد نداشت که سهل است، با تمامیت این شعارهای مردم مخالف بود.
– خمینی از کلمه آزادی متنفر بود و با آزادی بیان و قلم و اندیشه دشمن بود. همان یکی دو سال اول رسیدن به قدرت از اینکه منتقدین اهل قلم را اعدام نکرده از خودش انتقاد کرد.
– خمینی اعتقادی به ناسیونالیزم و ملیت و کشور و منافع ملی نداشت و دنبال برقراری امپراطوری ارتجاعی تحت نام اسلام بود و این را نیز همواره گفته بود. او با مصدق کبیر هم از همین زاویه مخالف بود. مذهب و قدرت مذهبی برای او اصل و تعیین کننده بود. بنابراین استقلال در چهارچوب ملیت و ناسیونالیزم برای او معنایی نداشت.
– خمینی هیچ اعتقادی به رای و اراده جمهور مردم نداشت. بارها گفت که اگر
سی وشش میلیون بگویند بله، من می گویم نه. جمهوری نمی خواست و بلکه خلیفه گری و حکومت ولایت مطلقه فقیه می خواست که در آن مردم صغیر هستند و آرای آنها هیچ اعتباری ندارد و ولی فقیه همه تصمیم ها را می گیرد و انجام اوامرش “واجب شرعی” هستند.
بنابراین وقتی که خمینی با هدفهای مردم از انقلاب مخالف بود و وقتی او به خواست ملیونها ایرانی که برای رسیدن به آزادی و استقلال و برقراری دموکراسی و جمهوری بپا خاسته بودند خیانت کرد، چگونه میتوانست رهبر واقعی و صاحب انقلاب باشد! او دزد بزرگ انقلاب مردم، پلید ترین خائن به ایران و ایرانی و برزگترین جنایتکار قرن بود. خود خمینی با فرصت طلبی تمام و دروغ و به قول خودش “خدعه کرد” و با سوء استفاده از اعتماد مردم، خود را همراه مردم نشان داد و بعد که انقلاب پیروز شد، آنرا به سمتی منحرف کرد که می خواست. کار خمینی از دزدی هم بد تر بود. وقتی کسی از دیوار خانه ای بالا می رود و پنجره ای را می شکند و در غیاب صاحبخانه دزدی می کند یک حرف است و وقتی کسی از اعتماد صاحبخانه استفاده کرده و با کلیدی که صاحبخانه به خاطر اعتماد به او داده، در غیاب صاحبخانه وارد شده و بعد هم صحنه دزدی را طوری می چیند که صاحبخانه به او شک نکند این خیانت در امانت است و از دزدی بسیار بدتر است. مردم به دلایل گوناگون به خمینی اعتماد کردند و خمینی به مردم نگفت که با هدفهای آنها مخالف است و تظاهر به موافقت با این هدفها کرد. اگر مردم شعارشان “حزب فقط حزب اله- رهبر فقط روح اله” بود آنوقت می شد پذیرفت که رهبر انقلاب خمینی است. این شعار به وضوع بیانگر آن چیزی بود که خمینی می خواست و وقتی هم در قدرت قرار گرفت خواسته خود را به کرسی نشاند. مردم به او اعتماد کردند چون پیرمردی بود که به اصطلاح مرجع تقلید بود و سابقه ای در مخالفت با شاه داشت (البته مخالفتش با شاه در ابتدا به خاطر حرکتهایی نظیر دادن حق رای به زنان بود) و بسیاری از افراد ملی و مذهبی مبارز شناخته شده برای مردم، او را به عنوان یک انسان قابل اعتماد تایید کردند. او از این اعتماد سوء استفاده کرد و حکومتی را که باید مردم را به خواسته هایشان می رساند به سمت چیزی که خودش می خواست منحرف کرد و حالا پس از سی و نه سال، حاصل حکومت مورد علاقه و خواست خمینی که یک نظام سرتاپا فاسد است را می بینیم. کسانی که تلاش میکنند به هر طریق و با هر پز و بهانه ای واقعیتها را دیگرگونه جلوه دهند، خود خیانتکارانی هستند که به ماندن رژیم بازمانده از خمینی کمک می کنند.
بنابراین ما باز هم می گوئیم خمینی دزد انقلاب و دزد رهبری انقلاب بود. کسی یا کسانی باید رهبری انقلاب را به عهده می گرفتند و باید بگیرند که به شعارهای مردم در انقلاب معتقد و متعهد بوده و باشند و برای این خواسته ها مبارزه کرده بوده و بازهم بکنند و سابقه روشنی در این زمینه داشته باشند. و چنین خواهد بود در قیام و انقلاب ضد حکومت آخوندی و ولایت فقیه.
اینکه اینها (مجاهدین و شورا) ادعا میکنند که خمینی انقلاب و رهبری انقلاب ضد سلطنتی را دزدید درست نیست و خمینی رهبر واقعی و بلامنازع انقلاب بود و انقلاب کار درستی نبود زیرا حاصلش این است که می بینیم و اصولا راهی که شاه میرفت درست بود و بهتر است تلاش کنیم برای بازگشتن سلطنت به ایران.
همه کسانی که در مبارزات و تظاهراتی که به سرنگونی شاه و پیروزی انقلاب سال ۵۷ منجر شد حضور داشتند میدانند، و در فیلمها و سندهایی که از آن زمان به جا مانده به وضوح شنیده و دیده و خوانده می شود که شعار و خواست اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در آن انقلاب ضد سلطنتی چیزی جز ” آزادی- استقلال – جمهوری اسلامی” نبود. زیرا که مردم ایران از دیکتاتوری و اختناق زمان شاه و از وابستگی رژیم شاه به امریکا و غرب و از سلطنت مطلقه و خودکامه شاه خسته شده بودند و شاه را نمی خواستند.
خمینی اما، براساس آنچه که در کتابهای خودش نوشته بود و بر اساس آنچه که بعد از به قدرت رسیدن بیان کرد و انجام داد به هیچیک از قسمتهای سه گانه این شعار اعتقاد نداشت که سهل است، با تمامیت این شعارهای مردم مخالف بود.
– خمینی از کلمه آزادی متنفر بود و با آزادی بیان و قلم و اندیشه دشمن بود. همان یکی دو سال اول رسیدن به قدرت از اینکه منتقدین اهل قلم را اعدام نکرده از خودش انتقاد کرد.
– خمینی اعتقادی به ناسیونالیزم و ملیت و کشور و منافع ملی نداشت و دنبال برقراری امپراطوری ارتجاعی تحت نام اسلام بود و این را نیز همواره گفته بود. او با مصدق کبیر هم از همین زاویه مخالف بود. مذهب و قدرت مذهبی برای او اصل و تعیین کننده بود. بنابراین استقلال در چهارچوب ملیت و ناسیونالیزم برای او معنایی نداشت.
– خمینی هیچ اعتقادی به رای و اراده جمهور مردم نداشت. بارها گفت که اگر
سی وشش میلیون بگویند بله، من می گویم نه. جمهوری نمی خواست و بلکه خلیفه گری و حکومت ولایت مطلقه فقیه می خواست که در آن مردم صغیر هستند و آرای آنها هیچ اعتباری ندارد و ولی فقیه همه تصمیم ها را می گیرد و انجام اوامرش “واجب شرعی” هستند.
بنابراین وقتی که خمینی با هدفهای مردم از انقلاب مخالف بود و وقتی او به خواست ملیونها ایرانی که برای رسیدن به آزادی و استقلال و برقراری دموکراسی و جمهوری بپا خاسته بودند خیانت کرد، چگونه میتوانست رهبر واقعی و صاحب انقلاب باشد! او دزد بزرگ انقلاب مردم، پلید ترین خائن به ایران و ایرانی و برزگترین جنایتکار قرن بود. خود خمینی با فرصت طلبی تمام و دروغ و به قول خودش “خدعه کرد” و با سوء استفاده از اعتماد مردم، خود را همراه مردم نشان داد و بعد که انقلاب پیروز شد، آنرا به سمتی منحرف کرد که می خواست. کار خمینی از دزدی هم بد تر بود. وقتی کسی از دیوار خانه ای بالا می رود و پنجره ای را می شکند و در غیاب صاحبخانه دزدی می کند یک حرف است و وقتی کسی از اعتماد صاحبخانه استفاده کرده و با کلیدی که صاحبخانه به خاطر اعتماد به او داده، در غیاب صاحبخانه وارد شده و بعد هم صحنه دزدی را طوری می چیند که صاحبخانه به او شک نکند این خیانت در امانت است و از دزدی بسیار بدتر است. مردم به دلایل گوناگون به خمینی اعتماد کردند و خمینی به مردم نگفت که با هدفهای آنها مخالف است و تظاهر به موافقت با این هدفها کرد. اگر مردم شعارشان “حزب فقط حزب اله- رهبر فقط روح اله” بود آنوقت می شد پذیرفت که رهبر انقلاب خمینی است. این شعار به وضوع بیانگر آن چیزی بود که خمینی می خواست و وقتی هم در قدرت قرار گرفت خواسته خود را به کرسی نشاند. مردم به او اعتماد کردند چون پیرمردی بود که به اصطلاح مرجع تقلید بود و سابقه ای در مخالفت با شاه داشت (البته مخالفتش با شاه در ابتدا به خاطر حرکتهایی نظیر دادن حق رای به زنان بود) و بسیاری از افراد ملی و مذهبی مبارز شناخته شده برای مردم، او را به عنوان یک انسان قابل اعتماد تایید کردند. او از این اعتماد سوء استفاده کرد و حکومتی را که باید مردم را به خواسته هایشان می رساند به سمت چیزی که خودش می خواست منحرف کرد و حالا پس از سی و نه سال، حاصل حکومت مورد علاقه و خواست خمینی که یک نظام سرتاپا فاسد است را می بینیم. کسانی که تلاش میکنند به هر طریق و با هر پز و بهانه ای واقعیتها را دیگرگونه جلوه دهند، خود خیانتکارانی هستند که به ماندن رژیم بازمانده از خمینی کمک می کنند.
بنابراین ما باز هم می گوئیم خمینی دزد انقلاب و دزد رهبری انقلاب بود. کسی یا کسانی باید رهبری انقلاب را به عهده می گرفتند و باید بگیرند که به شعارهای مردم در انقلاب معتقد و متعهد بوده و باشند و برای این خواسته ها مبارزه کرده بوده و بازهم بکنند و سابقه روشنی در این زمینه داشته باشند. و چنین خواهد بود در قیام و انقلاب ضد حکومت آخوندی و ولایت فقیه.
مطالب مارا درتو ئیتر بنام @ bahareazady ووبلاک انجمن نجات ایران دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر