سایت سازمان مجاهدین خلق ایران ، سخن روز :تلاش برای احیای خامنهای پس از «مرگ بر خامنهای»
این روزها بهطور بیسابقه و مشمئزکنندهیی شاهد تعریف و تمجید و مدح و ثنای خامنهای در سخنرانیها و منابر و رسانههای حکومتی هستیم که توسط ایادی و مهرههای نظام با آب و تاب مطرح میشود.
اگر چه تملق و مداحی از ولیفقیه، یکی از شاخصهای نظام، مثل هر نظام دیکتاتوری است و همواره رایج بوده، اما این بار از نظر کمی و از نظر میزان وقاحت بهکار رفته در اینتملقگوییها و نسبت دادن این جنایتکار پلید به انبیا و اولیا، شاهد حدشکنیهای جدیدی هستیم.
بهعنوان مثال در نمایش جمعه 20بهمن تهران ابتدا پاسدار مقدمفر، مشاور فرهنگی سرکردهٴ سپاه به صحنه آمد خامنهای را نظرکردهٴ حضرت زهرا قلمداد کرده و گفت: «امروز هم رهبر فرزانه ما این فرزند حضرت زهرا بزرگترین نعمتی است که خدا بهما داده و رهبر انقلاب هم این افتخار را دارد که رزق سالانه انقلاب را از سر سفره حضرت زهرا برمیدارد».
پس از مقدم فر، آخوند صدیقی در همان نمایش جمعه وارد شد و همان کلمه نعمت را که مقدم فر گفته بود، تکرار کرد و گفت: «نعمت دیگر داشتن... حاکم صالح است، رهبری که الگو و دلبر باشد، رهبری که وجود او عینیت قانون باشد».
روز بعد (21بهمن) هم نوبت گوبلز نظام پاسدار سلامی بود که سرقت انقلاب ضدسلطنتی توسط خمینی را با بعثت پیامبر اسلام مقایسه کند و بگوید: «هویت حقیقی مسلمانان توسط غرب بهغارت رفته بود. مفهومی بهنام جهان اسلام در جغرافیای سیاسی عالم وجود نداشت... عقاید رهبران بزرگ انقلاب ما، هم حضرت امام خمینی و هم امام خامنهای بر این است که اسلام مرز نمیشناسد».
و بعد هم نوبت پاسدار جنایتکار قاسم سلیمانی رسید که در سخنرانی خود در مراسم 22بهمن بگوید: « امروز راه موفقیت ما در دو چیز است. یکی پیروی از رهبرمان، این حکیم وارسته والامقام که همه وجودش عجین شده با وجود امام، پیروی مطلق از اوست».
در این تملقگوییها، بهطور سخیفی نه تنها خمینی که حتی خامنهای را هم از پیامبر و ائمه بالاتر میبرند.
علت دمیدن در بادکنک ولایت و این تملقگوییهای مشمئز کننده را باید در فراگیر شدن شعار «مرگ بر خامنهای» جست. شعار و فریادهایی که بسا فراتر از سال 88 بهفاصلهٴ کوتاهی در بیش از 140شهر تا دورترین و کوچکترین شهرها طنینانداز شد و آنقدر عام، گسترده و تأثیرگذار بود که حتی زبان بسیاری از «خودی»ها را هم در درون رژیم علیه خامنهای باز و دراز کرد و اگر ته ماندهٴ هیبتی هم از خامنهای مانده بود، فروریخت. نمونهاش را در حرفهای بیسابقه اخیر احمدینژاد شنیدیم که ازجمله گفت: «چرا عدهیی باید بتوانند خودشان را برتر بپندارند و تودههای مردم را تحقیر کنند؟ مگر اینها سؤالات و اعتراضات و علل نارضایتی ملت ما در انقلاب 57 نبود؟ مگر اینها سؤالات و علل نارضایتی ملت ما در همین امروز نیست؟...
کسانی که در رأس قدرتند نباید خود را عین حق و دیگر مردم و بهخصوص کسانی را که به ناکارآمدی و بیتدبیری آنان اعتراض دارند، ضد انقلاب بنامند».
این سخنان کسی است که 8سال رئیسجمهور نظام بوده و خامنهای او را از زیر قبای خود بیرون کشید و برنشاند.(1)چند روز پیش هم ابوالفضل قدیانی که از وی بهعنوان، یکی از اعضای ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نام میبرند، علی خامنهای را «مستبد امروز ایران» نامیده و از بهاصطلاح اصلاحطلبان خواسته است «بیش از این» بر «سر حقوق ملت» با او «مصالحه» نکنند.
قدیانی که از مهرههای قدیمی و کارکشته نظام است، در نوشته خود(2) در حمله بهشخص خامنهای هم متوقف نمیشود و اصل ولایت فقیه را بهعنوان منشأ تمام فساد و تباهی دامنگیر نظام معرفی میکند و فراگیر شدن «دین ستیزی و دین گریزی» در بین جوانان و از اعتبار «ساقط» شدن دین را نتیجه استبداد دینی تحت حاکمیت ولایت فقیه میداند. وی ولایت فقیه را «سم مهلکی برای ایران و تدین مردمان آن» دانسته و اضافه میکند و تصریح میکند زمان نقد نظریه «با صراحت و صداقت و با صدای رسا، نه در خفا و بهزبان ایما و اشاره» فرا رسیده است.
قدیانی که از مهرههای قدیمی و کارکشته نظام است، در نوشته خود(2) در حمله بهشخص خامنهای هم متوقف نمیشود و اصل ولایت فقیه را بهعنوان منشأ تمام فساد و تباهی دامنگیر نظام معرفی میکند و فراگیر شدن «دین ستیزی و دین گریزی» در بین جوانان و از اعتبار «ساقط» شدن دین را نتیجه استبداد دینی تحت حاکمیت ولایت فقیه میداند. وی ولایت فقیه را «سم مهلکی برای ایران و تدین مردمان آن» دانسته و اضافه میکند و تصریح میکند زمان نقد نظریه «با صراحت و صداقت و با صدای رسا، نه در خفا و بهزبان ایما و اشاره» فرا رسیده است.
این اظهارات و مواضع که هرگز در هیچ لایهیی در نظام علنی و مرسوم نبوده است بیانگر اوج بحران در رژیم و در رأس رژیم است. بحرانی که تماماً از آثار و پیامدهای قیام دی ماه و جاری شدن شعار «مرگ بر خامنهای» بر زبان مردمان در گسترهٴ تمام کشور است.
تمرکز و گسترش شعار «مرگ بر خامنهای» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» که از سالها قبل مقاومت ایران بر آن تأکید کرده، باعث شکنندگی تمامیت نظام و ریزش وابستگان نظام شده است زیرا در نظامی که همهکارها و موضوعات و همه عزل و نصبها و تصمیمات در شخص دیکتاتور متمرکز و خلاصه میشود با فروریختن همان فرد که بهقول آخوند محمد خاتمی «عمود خیمه نظام» است؛ این نظام است که متزلزل میشود. از همین رو بود که رفسنجانی با همه خصومت و اختلافی که با خامنهای داشت در این نقطه متوقف میشد؛ چرا که میدانست موضوع نه یک فرد که سرنوشت موجودیت نظام است. همچنین رفسنجانی گفته بود که بعضی شبها وقتی فکر میکند که اگر خامنهای نباشد، چه خواهد شد، چنان دچار وحشت و پریشانی میشود که سرش گیج میرود و زمین میخورد. اکنون بهنظر میرسد آنچه رفسنجانی آن روز از تصور آن، این چنین پریشان میشد و از ترس بهزمین میافتاد، اکنون واقع شده و هیبت خامنهای چنان فرو ریخته که کودکان دبستانی هم در کوچه و خیابان با شعار «مرگ بر خامنهای» تفریح میکنند. تجربه سقوط دیکتاتوری شاه را فراموش نکردهایم، در همان روزی که در سال 56، چند دانشجو در خیابان جلو دانشگاه تهران شعار «مرگ بر شاه» را فریاد زدند، روزی است که ناقوسهای سقوط دیکتاتوری شاه بهصدا در آمد و اکنون این ناقوسها برای نظام ولایت و فاشیسم مذهبی حاکم نیز بهصدا در آمده است و ریزهخواران و ثناگویان ولایت بیهوده تلاش میکنند با مدح و ثناهای سخیف و مبتذل، چوب زیر بغل این جنازه بگذارند. زمان هرگز بهعقب باز نمیگردد.
پانویس: ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ سخنرانی احمدینژاد در رشت ـ 20بهمن 96
2ـ سایت کلمه ـ 15بهمن 96
مطالب مارا درتو ئیتر بنام @ bahareazady ووبلاک انجمن نجات ایران دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر