سخن روز : اعترافهای ناگزیر به سرخترین واقعیتهاتوسط بالاترین مهره های رژیم
این روزها شاهد اعتراف برخی مهرهها و رسانههای اصلی رژیم به واقعیتهایی هستیم که در گذشته بهندرت مطرح میشد. برخی از این اعترافها عبور از مرزهای سرخ نظام محسوب میشود. حدودی که در گذشته کسی نزدیکش نمیشد. حتی در نطقهای اعضای مجلس میبینیم که آنها پردههایی را کنار میزنند که در شرایط قبل از قیام باورکردنی نبود.
برای بررسی علت و چرایی بیان این اعترافات در شرایط فعلی، یکی از نطقهای پیش از دستور مجلس یکشنبه اول بهمن را بررسی میکنیم:
شکور پورحسین روز یکشنبه اول بهمن در نطق پیش از دستور مجلس ارتجاع گفت: «دلسوزان کشور باید در تحلیل مسائل اخیر فقط معلولها را نبینند و به ریشهها و علتها بپردازند و به این نکته عنایت کنند که به چه علتی شهرهای کوچک تبدیل به مکانهای مورد اعتراض شده است آیا مسئولان محترم تاکنون فکری بهحال نقدینگی و تعهدات روزافزون بانکها و مؤسسات مالی کردهاند؟»
وی در ادامه، ناخواسته به علت و ریشه اشاره میکند و میگوید: «بدون تردید یکی از مهمترین دغدغههای مردم که در رسانهها و فضای مجازی بروز میدهند کاهش امیدی است که نسبت به اصلاح امور دارند...»
«کاهش امید نسبت به اصلاح امور» بیان شرمگینانه خشم و نفرت مردم از رژیم و ایجاد این باور عمومی است که در این رژیم و با این رژیم، هیچ اصلاحی امکانپذیر نیست و هر تغییری لزوماً بایستی از تغییر این رژیم آغاز شود و عبور کند.
وی در ادامه به ناتوانی رژیم از حل بحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی اذعان میکند: «نمیتوان به گفتار درمانی و طرح شعارهای زیبا بسنده کرد و ادامه چنین شرایطی میتواند بحرانها و چالشهای متعددی را در حوزههای مختلف بهوجود آید».
این دو واقعیت (ناامید شدن مردم از اصلاح امور و ناتوانی رژیم از حل بحرانها و بسنده کردن به «گفتار درمانی و طرح شعارهای زیبا» ممکن است توسط این عضو مجلس ارتجاع، ناآگاهانه در کنار هم قرار گرفته و بیان شده، اما این واقعیت (وضعیت انقلابی جامعه ایران) چنان عیان، سرسخت و پرفشار است که خود را لاجرم بر ذهن و زبان این مهره رژیم نیز تحمیل و جاری میکند.
عضو دیگر مجلس ارتجاع بهنام «محمد قسیم عثمانی» در همین جلسه، از «زخمهای عمومی کشور» که «مسکوت گذاشتن آن تابهحال نه تنها مرهمی بر این زخمها نبوده بلکه مداوای آنها را پیچیدهتر نموده» سخن میگوید و به یکی از این زخمها اشاره کرده و میافزاید: «مردم ما نسبت به کمکهایی که به سایر کشورها صورت میگیرد غبطه و گاهی غصه بخورند...» روشن است که وقتی تودههای بهجان آمده در جریان قیام فریاد میزنند «سوریه را رها کن!...» و «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران!» این نماینده دستچین شده مجلس ارتجاع نیز جرأت پیدا میکند که یکی از خط قرمزهای نظام را این چنین زیر پا بگذارد.
قیام نه تنها زبان اعضای مجلس ارتجاع را باز کرده، بلکه حتی آخوند محمد خاتمی که تاکنون اجازه و جرأت نطق کشیدن نداشت، به یمن قیام زبانش دراز شده و او هم در سایت خود در اشاره به «منشأ آنچه در جامعه ما رخ داد» از «بیاعتمادی جامعه به حاکمان» و به بیاعتبار شدن «جریاناتی که در نظام هستند اعم از اصلاحطلبان و دیگران» یا در واقع به پایان بازی مشمئزکننده اصولگرا و اصلاحطلب که از قضا خود او سردمدارش هست، اذعان کند. وی پایان ماجرا را هم بهروشنی میبیند و از این رو هشدار میدهد: «مردم ما ناراضی هستند و اگر گسلهای نارضایتی فعال شود، خیلی خسارتبار است و مشخص نیست به کجا خواهد انجامید».
اگر چه شرایط سیاسی اجتماعی مرحله پایانی استبداد ولایت فقیه ی در سال 96 با شرایط مرحله پایانی دیکتاتوری سلطنتی در سال 57 متفاوت است اما مشابهتها هم صرفنظر نکردنی است. در آن زمان هم با شعار «مرگ بر شاه» و اجتماعی شدن آن برگی ورق خورد که گویای شکستن هیبت شاه دیکتاتور بود و شرایط دیگر بهعقب برنگشت. آن زمان هم نمایندههای بله قربانگوی شاه در مجلس فرمایشی زبان باز کردند و به بیان واقعیتهایی که تا آن روز کسی نزدیکش نمیشد، پرداختند. روزنامهها هم عمق بحرانهای اجتماعی و سیاسی را نمایان میکردند چون دیگر لاپوشانی فایده نداشت.
اما پوسیدگی رژیم که دیگر قادر به ادامه حکومت نیست و نارضایتی انفجاری مردم که دیگر این رژیم را تحمل نمیکنند، همه ماجرا نیست؛ وجه مکمل این «وضعیت انقلابی» وجود آلترناتیوی است که از یک سو به نارضایتیها سمت و سوی سرنگونی میدهد و آن را از اعتراض به گرانی و وضعیت معیشتی بهخواست سرنگونی و شعار «مرگ بر خامنهای» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بالغ میکند و بر تمامی باندها و دستجات موسوم بهاصلاح طلب و اصولگرا مهر باطل میکوبد و از طرف دیگر برای بحرانها و بنبستهای موجود راهحل ارائه میکند. خود خامنهای بهوضوح تمام، به این آلترناتیو که در تمام زمینهها هماورد و آنتیتز نظام پوسیده ولایت فقیه است، اعتراف کرد و گفت: نبرد «ملت با ضد ملت»، «ایران با ضدایران» و «اسلام با ضداسلام» همچون 40سال گذشته ادامه خواهد داشت».
آری این آلترناتیو و بدیل سیاسی طی 40سال نبرد بیامان، حقانیت، ریشهداری، کارایی و سرشت مردمی خود را از جمله در همین قیام بهاثبات رسانده است و تودههای مردم در روند تکاملی قیام و انقلاب، آن را بیشتر و بیشتر تجربه خواهند کرد و صفوف خود را حول آن فشردهتر خواهند ساخت. این عنصر، مانند هر انقلاب پیروزمند دیگر، تضمین و رمز اصلی پیروزی انقلاب ماست.
. در توئیتر با نام @ bahareazady مطالب مارا دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر