۱۳۹۶ دی ۳, یکشنبه

.نامه دریافتی از جواد زائریان





.نامه دریافتی از جواد زائریان

برایم عجیب بود که روان‌پریشی بنام سیامک نادری که سالیان او را می‌شناختم، چرا زودتر از این‌ها این دروغ‌ها و لاطائلات را که خودش هم باورش شده را بیرون نریخته، وقتی شنیدم گفتم ببینم چه گفته و ویدئویی که پرکرده را دیدم. تعجب نکردم چون این حرفهای چرند و سراپا دروغش را کم‌وبیش همان موقع هم بیرون می‌داد و جز آزار دوستان سابقش کاری نداشت.
دقیقاً هرکس که این مزدور را بشناسد جز یک روانی چیز دیگری در ذهن آدم نمی‌آید، چون واقعاً با حرفهای دروغ، کم‌آوردن خودش را در مبارزه توجیه می‌کرد.
من جواد زائریان خودم مدت حدود یک سال است که با هواداری از سازمان و مقاومت به دنبال زندگی فردی خودم رفته‌ام ولی راستش نتوانستم نسبت به این دروغها ساکت بنشینم چون با او تقریباً همه این مهروموم‌ها در یک قسمت بوده‌ام. دروغ‌هایش یکی دوتا نیست، همیشه هم او را تحمل می‌کردیم، وجودش جز مزاحمت برای ما چیز دیگری نبود. همیشه باید رعایت حال او را که واقعاً عصبی و روان‌پریش بود را می‌کردیم. حرف‌هایش واقعاً درست عکس واقعیت است مثلاً در رابطه با تماس با خانواده:
به دلیل محدودیت‌های دولت عراق و زمانی که همچنان تلفن به این وسعت نداشتیم، همیشه تماس تلفنی او با خواهرش برقرار بود و من چندین بار خودم با او برای تماس رفته بودم و هر بارهم یک ساعت و یا دو ساعت تماس طول می‌کشید.
در رابطه با کتک زدن و این قبیل دروغ‌ها من اتفاقاً در همان نشست که می‌گوید بوده‌ام، روزی در آلبانی به من گفت مگر ندیدی که مرا می‌زدند با پوتین و … گفتم آخر این چه حرفی است و واقعاً گویا خودش به دروغ‌هایش باور کرده بود. تازه این همان کسی بود که در نشست‌های سال ۸۰ آنقدر شور و فتور می‌کرد که نمی‌دانم با ادعاهایش چطور جور درمی‌آید.
از رسیدگی پزشکی که چون همیشه به‌اصطلاح مریض بود و بیشترین رسیدگی به او می‌شد و یا رسیدگی‌های خاص مثلاً بنگال جدا چون باکسی نمی‌توانست زندگی کند، من هم مسئول برق و ژنراتور بودم و با توجه به محدودیت جدی سوخت که دولت عراق تحمیل کرده بود ما بایستی صرفه‌جویی‌هایی می‌کردیم ولی در رابطه با گرمایش و سرمایش محل سکونت سیامک من حتی مواقعی که به ژنراتور فشار می‌آمد حق قطع کردن آن را نداشتم و همه‌چیز برایش ویژه بود، مسئولین می‌گفتند مریض است و حق ندارم محدودیتی ایجاد کنم. البته این نمونه کوچکی بود، در طول این سالیان او که کار جدی و مشخصی نمی‌کرد و واقعاً جز اذیت کردن ما کار دیگری نداشت.
دروغ‌بافی‌های دیگر ازجمله خودکشی و قتل‌ها و … که دیگر کهنه‌شده و چون سوژه‌ای نداشت، خودش شده بازیگر فیلم خودش، که واقعاً آدم از طرفی خنده‌اش می‌گیرد و از طرفی هم مظلومیت این سازمان که تنها گناهش مبارزه با رژیم است را بیشتر می‌فهمد.
در آلبانی بعدازاینکه او را دیدم و او رابطه برقرار کرد متوجه شدم که مجدداً حرف‌های پوچ و دروغش را تکرار می‌کند و البته وقیحانه‌تر، با او قطع رابطه کردم چون دیدم که رابطه عاطفی هم دیگر نمی‌توان با او داشت ولی واقعاً دوست داشتم که وجدانش که دم از آن می‌زند او را به مسیر درستی هدایت کند ولی دیدم که این بی‌وجدان روی همان خون‌هایی که خودش دیده که چقدر پاک بودند پا نهاده و البته که بایستی به صاحب آن خون‌ها یعنی کسانی که مبارزه را ادامه می‌دهند یعنی مسعود و مریم بزند و لجن پراکنی کند تا مزدوری خودش را نشان بدهد. البته این رژیم ماندنی نیست و این سیاهی‌ها در پیشگاه مردم ایران رسوا خواهد شد.
مرگ بر رژیم ضد بشری خمینی

    در توئیتر با نام @ bahareazady  مطالب مارا  دنبال کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر