انعکاس مشروط در مداری دیگر: حمید ربیع
از زمان انقلاب ضد سلطنتی تا امروز که ۳۸ سال از آن میگذرد صحنه سیاسی ایران و بخصوص مواضع و رفتار رژیم آخوندی مشروط به مجاهدین و مقاومت ایران بوده است. به عبارتی داستان پائولوف و سگش این بار در عرصه سیاسی بین مقاومت و نظام ولایت، بارها آزمایش و تکرار شده است. این امر تبدیل به روش تعلیماتی در درون رژیم شده و رابطه با مجاهدین از سوی نیروها و دولتها از مهمترین اولویت آنان است. ۳۶ سال نبرد بی وقفه و ۳۶ سال مقاومت جانانه سیاست و بود و نبود آخوندها را مشروط به خود کرده است. این را میتوان در همه سرفصلها و نقاط عطف این مدت بخوبی دید.
بیش از هفت ماه از انتقال آخرین سری مجاهدین از زندان لیبرتی به کشور آلبانی میگذرد. انتقال جمعی و سازمانی مقاومت ایران از زندان لیبرتی عراق به آلبانی از مهمترین وقایع سال گذشته بود که دریک شرایط بسیار پیچیده که انجام امن آن را، آن هم بدون ضربه و تلفات غیر ممکن کرده بود، انجام گرفت. این بزرگترین عملیات نقل و انتقال مجاهدین که حدود ۶ماه طول کشید؛ باغافگیری نظام آخوندی، درعین حال زیر دوربینهای سفارت ملاها در عراق و همزمان با گزارش لحظه به لحظه ماموران سپاه قدس مسئول حفاظت لیبرتی!! به سفارت ملاها در بغداد، و نیز در شرایطی که لشکر جرار ترویست سپاه قدس با موشکهای کاشته و هدف گیری شده آماده فرمان بود، انجام گرفت.
این انتقال همه آنان که دل در گرو آزادی میهن دارند و نیز شخصیتهای آزاده در جبهه بین المللی مقاومت را شاد کرد و در مقابل خشم و کین حیوانی دشمنان ایران و مقاومت ایران را صد چندان نمود.
انتقال مجاهدان لیبرتی را خانم مریم رجوی «شکست استراتژیک رژیم و نشانه دوران تغییر و تهاجم» توصیف کرد. کارگزاران آخوندها هم با حسرت و افسوس گفتند: «سیاست اولیه نظام استقبال از خروج منافقین از عراق بود اما حالا خیلیها پشیمان هستند، چون هیچکدام از کارهای ما برای نابود کردن آنها در عراق یا دستگیری سران آنها به جایی نرسید. آنها حتی همه مدارکشان را با خودشان بردند و نگذاشتند حتی یک برگ هم بهدست ما بیفتد».
با انتقال امن تمامی اعضای مقاومت ایران از کمپ لیبرتی به خارج از دسترس رژیم و تروریستهای وابسته به نیروی قدس، تعادل قوای سیاسی بین مقاومت و رژیم آخوندی در مقیاس بزرگی به نفع مقاومت چرخید و به مردم ایران در مبارزه برای تغییر دموکراتیک در میهن، احساس امیدواری و قدرت بیشتری بخشید. زیرا یک سرمایه انسانی فوقالعاده و غیرقابل جانشین سازی برای آینده یک ایران دموکراتیک و آزاد حفظ شده است و این البته برای مردم تحت ستم ایران با هر عقیده و مرامی یک خبر بسیار مسرت بخش بود.
پرش بزرگ کبوتران آزادی ملت ایران از قفس را که داستان پرواز جمعی کبوتران با دام را در اذهان تداعی میکند؛ بیش از هر کس خود مقام عظما! را سوزانده و درد این شکست استراتژیک را بیش از هرکس خودش بر دل دارد. بخصوص که در چنبره شرایطی قرار گرفته است که حامی اصلی سیاست استمالت را ازدست داده و از هر طرف که میچرخد جز آوار نظام را بر سر و روی خودش و پس ماندگانش نمیبیند. به قول سبزعلی رضایی؛ نظام در حال «فروپاشی از درون است» و از بیرون نیز در محاصره ارتش گرسنگان و بیکاران است که گام به گام در حال تنگ تر کردن حلقه محاصرهاند.
فروپاشی که در جنگ قدرت بر سر انتخابات ریاست جمهوری این روزها سرعت گرفته و بازیگران این نمایش را به قول روزنامه جوان، ارگان بسیج ۱۸اردیبهشت مجبور به عبور از «خط قرمز نظام » نموده است. از سوی دیگر خبرگزاری سپاه موسوم به فارس ۱۹اردیبهشت ۹۶ نیز همه تعارفات را کنار گذاشته و این چنین آژیرهای خطر را به صدا در آورده وخطاب به روحانی ترس و لرز ولایت را به نمایش گذاشته است:
«شما روی بشکه باروت نشستهاید که مدتی است روشن شده… شما را از لشکرهای مملو از خشم و عقده در پشت دروازههای شهرهایتان… پشت کاخهایتان؛ همسایه دیوار به دیوار تجارتخانههایتان میترسانم… از میلیونها پیر و جوان و کودک ورشکسته و آسیب دیده که در پی جرقهیی برای سوزاندن تر و خشک لحظه شماری میکنند، میترسانم… بترسید و بدانید زمانی که توفان آید فرصت فرار ندارید. همه راهها بسته خواهد بود… حتی مانند شاه بهپلکان هواپیما هم نمیرسید…»
براستی لشکرهای مملو از خشم در پشت دروازه شهرها؛ همان بیان هزار اشرف نیست که کابوس دژخیمان رژیم شده است ؟ بله آنها خوب دریافتهاند پشت کاخها و برج و باروهایشان و پشت وزارتخانه محلهای شکنجه و اعدامشان؛ هزار اشرف از پیر و جوان در حال متشکل شدن است و منتظرند تا از جرقه حریق به پا کنند.
حالا در لابلای کلمات فوق میزان افسوس و حسرت چند برابر شده کارگزاران ولایت از شکست استراتژیک پریدن مجاهدین از قفس را بخوبی میتوان دید. آنها در جنگ گرگهای درون نظام به زبان اشهد خود بارها به هم هشدار دادهاند که عبور از خط قرمز، پای مجاهدین را به عنوان طرف اصلی و آلترناتیو نظام به میان میکشد.
از همین رو و در این حسرت بود که آخوندها همه دستگاهی را که در عراق برای مقابله با مجاهدین و خلاص شدن از شر آنها چیده بودند، به دنبال استقرار مجاهدین در آلبانی، در این کشور مستقر کردند. از آنجا که آلبانی عراق نیست و آخوندها دیگر نمیتوانند با دست باز مانند عراق به عنوان حیات خلوت خود عمل کرده و به استقرار نیروهای رنگارنگ عربی و ایرانی قدس دست یازند؛ اقدام به استخدام جاسوس با بسته مشوقهای ۳۰۰ یورویی با هدف شکار بریدههای تشکیلات مجاهدین و کسب اطلاعات آنها نمودهاند. که البته با همه تلاش و تقلاها؛ سخت در این زمینه هم شکست خورده و پس ماندهاند. بد نیست که بدانیم حاصل این دستگاه عریض و طویل جاسوسی و استخدام مزدور پس از ۶ ماه پاشیدن دانه، تنها دو سه نفر به نامهای غلامرضا شکری و هادی ثانی خانی و فرهاد کریمخان بوده است که توسط خود مجاهدین به دنبال زندگی عادیشان فرستاده شده بودند. البته بلافاصله این حرامزادگی برای رژیم افشا و در نطفه خفه شد و آنها به صورت مهره سوخته و جزغاله در آمدند و سرمایه گذاری رژیم در بسته مشوقهای ۳۰۰ یوروئی هم افاقه نکرد.
حقیقت این است که در فاز فروپاشی و سرنگونی هر شکست رژیم، مقاومت را بیشازپیش در تعادل قوای سیاسی در جایگاه بالا و بالاتری نشانده است. این تعادل را میتوان در دیدارهای شخصیتهای سیاسی طراز اول عربی اروپایی و آمریکایی از مجاهدین مستقر در آلبانی به چشم دید. و بیجهت نیست که این دیدارها آخوندها را بهشدت به خشم آورده است. تلاش و تقلاهای رژیم رو به سقوط درزمینه استخدام جاسوس بیانگر چیزی جز آویختن به ریسمان قطعشده نیست.
بله حالا در مداری دیگر و البته بسیار بالابلندتر، این پائولوف مقاومت است که حیات سگ ولایت را مشروط به زنگ خود کرده و هر چه پیشتر میرویم فاز تهاجم مقاومت کلبهای ولایت را بیشازپیش به هراس انداخته است و آنها با به مزدوری کشاندن چند بریده و تصفیهشده نمیتوانند بوری و شکست خود را در انتقال همه مجاهدین؛ جبران کنند.
۲۶ اردیبهشت۹۶
«حمید ربیع»
مطالب مارا در وبلاک های انجمن نجات ایران وخط سرخ مقاومت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر