۱۳۹۴ آذر ۶, جمعه

آفتابکاران،27،نوامبر،2015 : * دفتر رباعی ( ملی و میهنی ها ) زخم ها ی میهنی 16 رباعی

میراسماعیل جباری نژاد م -اُدلی
 
*خـنجـر ها در حـنـجـر ه ها * 1

در گلـشن عـشق دانه ها خـشکـیـد ند
در با غ وطن جوا نـه ها خشـکـیـد نـد
خنـجـر به گـلـوی عا شقا ن تـــر کر د ند
درحـنجـر ه ها ، تـر ا نه ها خشکـیـد ند

* پرنده ها و قفس ها * 2

باغ وطنم تشنگی هامون است
تفتیده ترین زمین این گردون است
هر گوشه از آن قفس قفس زندان است
در هر قفسی کبوتری در خون است

* کوچه ها و پنجره ها * 3

در خلوت هر کوچه و هر دربندی
حبس است نوای عاشقان در ، بندی
از عشق نشان نمانده کو؟ کو؟ کو؟ کو؟
از پنجره ها ، به کوچه ها لبخندی

* شـلا ق خـزان * 4

تا گل بـشکـفت و جنـبـشی دیگر شد
با لاله چمن د من د من زیـو ر شـد
شـلا ق خـزا ن به جا ن گل ها افـتـا د
گل ها ی چـمن یکی یکی پـر پـر شـد

* شعله و خا کسـتـر * 5

زد شـعـلـه کین شعـله وطن گستر شد
این شـعـله عـجب جهـنـمی دیگر شد
آ تـش به سر ا پـرده ایران ا فـتـا د
ایران به شعاع شعـلـه خا کستــر شد

* آواز وطن*6

گر کشته شوم به راه عشق وطنم
صد قطعه کنند بند بند بدنم
خوش نغمه ترین سرود من خواهد بود
آواز خوش وطن وطن از کفنم

* یک گوشه زمین * 7

ای کاش وطن دیار آزادی بود
هر کوچه پر از ترانه و شادی بود
ای کاش ، در این میهن ویران اسیر
یک گوشه زمین برای آبادی بود

* دود* 8

این کودک پاک بی پناه من و توست
این مدرکی از ، اوج گناه من و توست
از مشعـل « خاموشی » ما خاسته است
این دود که در چشم سیاه من و توست

از چاله به چاه * 9

از بی خبری ، چاله ی شاه افتادیم
از چاله برون دو باره راه افتادیم
ما را بنگر ، دو باره کج راه شدیم
از چاله برون درون چاه افتادیم

* اقیانوس * 10

سهم ام شده از دولت این « دقیانوس
در ظلمت شبهای گران یک فانوس
من ماندم و این شکسته قایق ، فانوس
در پهنه تو فا ن زده ی ا قـیـا نــو س

* ترانه ها در خون * 11

در محفل عشق دیده ها جیحون شد
سیمای وطن چو لاله ها گلگون شد
در آتش کین ، سیاووشان سوزاندند
شعر و غزل و ترانه ها در خون شد

* تیغ و تبر * 12

ای خصم که سر چشمه هر بیدادی
خون ریز و پلید و جانی و جلادی
بر باع خدا تیغ و تبر آوردی
بر جان گل و چنار و یاس افتادی

* دام * 13

بشکسته به تیر کینه ها شه بالم
پیچیده غم زمانه در احوالم
مرغم که به دام نا کسان افتادم
در کنج قفس نفس نفس می نالم

* طبیعت روحانی * 14

آدم شده در خوی و طبع حیوانی
نابود شده شرافت انسانی
ماتم ، که چرا ؟ « طبیعت روحانی»
در گردش یک تفکر شیطانی

* بد نام ترین * 15

ای قا تل پست و ننگ هر ایرانی
بد نام ترین ظالم هر دورانی
کرکس نخورد لاشه چرکین تو را
کند یده ترین جنازه حیوانی

ترانه ها * 16

* این گلشن عشق خوش قبا می ماند
خوش عـطر تر از بو ی صبا می ماند
هر شعر مرا که نقش عشق است در آن
در زیـر و بـم تـرا نـه ها می ماند

میراسماعیل جباری نژاد

م -اُدلی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر