۱۳۹۴ خرداد ۱۶, شنبه

تلویزیون العربیه- فصلی در جهنم- خاطرات خانم مرجان از زندان


تلویزیون العربیه- فصلی در جهنم- خاطرات خانم مرجان از زندان

تلویزیون العربیه چهارمین برنامه خود به اسم فصلی در جهنم را بهخاطرات خانم مرجان از زندان رژیم خمینی اختصاص داد. 
خانم مرجان گفت: اسم من مرجان است. بازیگر سینما و خواننده در زمان قبل از انقلاب. بعد از انقلاب تمام این کارها دیگر ممنوع شد، به جهت اینکه رژیم اسلامی خمینی آمد و این رژیم بهخصوص با هنرمندان و با زنها بسیار سر ستیز داشت و با موسیقی بسیار غریبه بود و اصلاً موسیقی را حرام میدانست. به همین جهت آلات موسیقی را حرام میدانست و هرکس در خانهاش آلات موسیقی داشت، مثل سنتور، گیتار، تار و پیانو اینها را همه را میگرفتند و میبردند و حتی هنرمندانی که خیلی معروف بودند در زمان قبل از انقلاب و همینطور بعد از انقلاب، هنرمندان خوب ما بودند، ساز را بر سر آنها میشکستند مثل آقای پرویز یاحقی. 
ما هم زمانی که انقلاب شد، منهم شامل همین هنرمندانی بودم که اجازه نداشتند کار کنند. یعنی هنرمندان، همه ممنوع الکار بودند. 
جامعه هنری مسلماً از بین رفت. و بعد فیلمهایی که ساخته شده بود، همه را نابود کردند، تا آنجایی که من اطلاع دارم. ولی من چون همسرم خودش فیلمساز است و دارای استودیو است او بهتر میتواند برای شما توضیح بدهد که چه بود. 
به همین جهت من تصمیم گرفتم که مبارزه کنم، چون من حق داشتم که تو مملکت خودم آزاد زندگی کنم. بهترین ارگانیزیشنی که بود، سازمان مجاهدین خلق بود که تشکیلاتی داشت و خیلی سازمانیافته بود. 
من را زمانی که گرفتند از اولین لحظهای که گرفتند بردند به زندان انفرادی، که بعدها من پرسیدم دلیلش چه بود؟ یعنی بدترین نوع زندان و شکنجه زندان انفرادی است، گفتند: هم بهخاطر اینکه جرمت خیلی بالا بوده. چون یک آدم معروفی بودی و آمدی به این سازمان پیوستی. 
من زمانی که در ایران بودم، همسر من زندانی بود، همسرم که از زندان آزاد شد باز به یک طریقی ما با سازمان مجاهدین ارتباط برقرار کردیم و به همین جهت رژیم متوجه شد و توی روزنامه کیهان که یکی از پرفروشترین جراید ایرانی است در اخبار ویژهاش در مورد من مطالبی را نوشتند که من احساس کردم، ماندنم در ایران بسیار خطرناک است. اینکه شبانه من فرار کردم و بعد به دوبی رفتم و در آنجا به سفارت آمریکا پناه بردم و به آنها خودم را معرفی کردم و آنها متوجه شدند که من یک آرتیست معروفی هستم و یک خواننده معروفی هستم. قبول کردند و به من پناهندگی دادند. 
من در فیلمهای زیادی بازی کردم و هر کدام در نوع خودش مورد پسند من بوده ولی آخرین فیلمی که بازی کردم با همسرم بود به نام تکیه بر باد که این فیلم را خیلی بهش علاقمند بودم و به نظر خودم فیلم خوبی بود که یک ترانهای هم با همین نام من توی این فیلم اجرا کردم که موزیک متن این فیلم هم هست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر