پای تلویزیون میخکوب شدم
با سلام و درود به مسعود و مریم
اولین سالی بود که همایش مقاومت را میخواستم ببینم، تا روز ۹تیر دقیقاً روز شماری میکردم.
آن روز مغازه نرفتم،در منزل نشستم و به امید میتینگ مجاهدین خلق که از سیمای آزادی آن را تماشا بکنم.
دیگر به ساعتها رسیده بودم و از طرفی نمیدانستم کی شروع میشود.
لحظه شماری میکردم به هیچوجه از پای تلویزیون بلند نمیشدم.
بالاخره انتظار به پایان رسید. جمعیت موج میزد بعد از لحظهای امجدیه را پیش خودم مجسم کردم.
نهایتا بهیاد روزی افتادم که مسعود و مادر رضاییها که به رشت آمده بودند فکر کنم ورزشگاه تختی و من آن زمان میلیشیا مجاهد خلق بودم و در چند قدمی تریبون ایستاده بودم بهعنوان محافظ.
بعد از صحبت کردن مادر رضاییها، برادر مسعود برگشت و گفت تو راحت شدی حالا نوبت منه ...
مادر رضاییها در جواب گفت برای من خیلی سخت بود برای شما انگار که سخنان بهدنبال هم چیده شده و یکی پس از دیگری در کنار هم قرار گرفته و همیشه وقت کم میآوری.
حدود۴۰سال گذشته شاید جملات را پس و پیش کرده باشم ولی مضمون همین بود.
وقتی که خواهر مریم ظاهر شد و با احترام از کنار حاضرین میگذشت و حال احوال و ابراز احساسات ملت را پاسخ میداد. زمانی که از صحن بالا رفت دیدم انگار که می خواهد از شوق دیدار آن همه جمعیت عظیم و خروشان از خوشحالی گریه کند.
بغض شادی گلویش را میفشرد و به هر صورتی بود خود را کنترل و به جایگاه رساند. با صدای بسیار گیرا و لبخندی همیشگی و جذاب آن چنان که هر بینندهای را سر جایش میخکوب میکرد و پاها به زمین میچسبید.
گویا کلمات بر زبان ایشان در حال رقصیدن هستند، من با دیدن آن صحنه بیمحابا اشک میریختم که چطور ۴۰سال از آن زمان گذشته.
زمان چرخید و چرخید تا امروز
بعد از هر سخنرانی که شروع میشد چماقدارها همیشه حی و حاضر بودند. در زمان سخنرانی قبل از آن و بعد از آن با چوب و چماق سرکار داشتیم و یا چند نفر کشته و صدها نفر زخمی.
اما امروز در سیمای خود مجاهدین بدون چماق و اسلحه.
وقتی که نگاهم به نگاه افراد خانواده افتاد دیدم که مادر خانواده نیز در حال اشک ریختن است و چشمهایشان پلک نمیزنند.
مادر میگفت مگر یک زن میتواند اینقدر توانا و دانا باشد، او از هزاران مرد تواناتر است.
در تمام مدت سخنرانی مبهوت بودم در آن زمان فقط شیفته سخنرانی بودم و به کلمات توجه نداشتم.
وقتی که سخنرانی به پایان رسید و به دوستان که میرسیدم و سؤال میکردم همه با چه لحنی تشویق میکردند،انگار که او فردا در ایران است.
تاامروز بیش از ۴بار سخنرانی را گوش داده ویک بار هم از تهران تا ساوه برای رفیقم که گوش نداده بود برایش خواندم.
بعد از ۹تیر هر روز از من در مورد مجاهدین سؤال میشود و زنگ میزنند در مورد مسائل مختلف مجاهدین سؤال میپرسن.
سیمای آزادی نیز برنامههای جالبی گذاشته بیننده را جذب میکند.
کانالهای تلگرام نیز سعی میکنند که مجاهدین خلق را به جوانان بشناسند
مسعود کیه؟بنیانگذارن چه کسانی هستند؟
موسی کیه؟
اشرف کیه؟
امیدوارم که بهزودی پیروزی از آن خلقها شود.
علی از رشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر