۱۳۹۶ بهمن ۱۲, پنجشنبه

پل الوار : ما بهار را باور میکنیم !!!

 





پل الوار : ما بهار را باور میکنیم !!!



                                                                     پل الوار
نگاهی گذرا به زندگی و شعر پل الوآر
1895 ـ 1952
پس از انقلاب 1789 در فرانسه، که تاثیر زیادی بر جامعه فکری اروپا داشت، هنــــر و ادبیات نیز دستخوش تغییر گردید. در این میان، رآلیسم با گامی بلند و پس از عبـور از ثبت رسوم و آداب زندگی، به انعکاس و تجسم زندگی اجتماعی و رابطه انسانها، پیچیــدگیها و تلاطم موجود در جامعه پرداخت و تسلط همه جانبه‌اش را به شکل یک ایدئولـــوژی، در شناساندن اسرار آدمی نشان داد.

”اگر چه انقلاب فرانسه با ماهیت بورژوازی خــود، اعلام آزادی نمود، اما شـــکل تازه‌یی از استثمار را تأیید می‌کرد. تکامل جامعه در دوران پس از انقلاب، موجب رفاه و سعادت نگردید و قوانین خشک رقابت سرمایه‌داری، جامعه را بیش‌از‌پیش با انسان بیگــانه می‌کرد. این انقلاب، ضمن الهام اندیشه انقلابی دموکراتیک، هدفهای اجتماعی و نتیــجتا هدفهای هنر شناختی، هنر و ادبیات دموکراتیک را دگرگون کرد، اما نگذاشت تا سطـــح ادبیات حقیقــتا انقلابی رشد کند“.

به گفته روسو: ”زنجیرهایی که بر پاهای انسان بستــــــه بودند، باز شدند“. اما اینک، به شکل دیگری بر دستهایش دست‌بند زده می‌شد. اعتراضات و انتقادات اجتماعی، سیاسی و ادبی برخی از اندیشمندان، هنرمندان، شاعران و نویسندگان رآلیست پس از انقلاب، از جمــــله ”دیدرو”، ”بایرون”، و جلوتر ”بودلر” و “.. بالزاک” که کوشش داشتند به شکل کاملاً هنرمندانه وبا مهارت و چابکی، اسرار زندگی، غرایز و شخصیت آدمی را به بیان فلسفه، داستان و... شعر در قالب تمثیل و نماد پردازی در وحدت با واقعیت و تحلیل اجتماعی و روابط و نظام طبقاتی ترسیم کنند، نه بر اساس دگرگون ساختن بنیادین وضع موجود و ساخت و بافت زیربنایی این ساختمان ـ که لازمه آن داشتن یک تفکر انقلابی در مسیر حرکت تاریخی بود ـ بلکه بر اساس واقعیتهای موجـود و ناهنجاریها و تلخیهای اجتماع، اخلاقیات و احساسات بشردوستانه آنها رقـــم خورده و حول این محور شکل گرفته بود. ماهیت اخلاقی آثار آنان، اگر ‌چه با گرایشهای بورژوازی در تضاد بود، اما هنرشان ماهیتا دموکراتیک و بر حقوق انسانها و منافع توده‌ها استوار و هماهنگ بود.

در این تحول اجتماعی، هنرمندانی که حرکت و سمت و سوی تاریخ را دریافته بودند، به‌دنبال جهان تازه‌یی می‌گشتند که به مدد آن بتوانند اندیشه خویش و مفهوم عینی و تاریخی انسان را بیان و به دیگران منتقل کنند. از آن میان، ”پل الوآر” با اندیشه‌یی مترقی و سوسیـــالیستی در اواخر قرن نوزدهم و پس از جنگ اول جهانی، پا به میدان این جنبش گذاشت و با طرد فرهنگ آلوده و استثماری جامعه سرمایه‌داری، حقیقت انسان معاصر و آرمانخواه و ستــــیزه جو را، در پیوند با تاریخ توده‌ها با رساترین آواز فریاد کرد. او به دفــــاع از آزادی و ارزشهای والای انسانی پرداخت و با ظرافت و حوصله و با تکیه بر دیالکتــیک تکامل، به تبیــــین روابط انسانها، خواسته‌ها و رویاهایشان نشست و حماسه انسان را ـ انسانی که باید حاکم بر سرنوشت خویش باشد ـ در مسیر تکامل تاریخ و با زیبایی و عشق به تصــــویر کشاند. زیرا به اعتقاد او، فقط مردمند که مسئول زمان و حال و آینده زندگی و نظام اجتماعی برگزیده خویش هستند.

”پل الوآر” را می‌توان از تاثیر‌گذارترین شاعران معاصر بر شعر جهان دانست، که با بینش وسیع و روشن، زبان مشترک شعرش را با مردم و محیطش منعکس می‌کند. هوای غنـــایی شگفتی که بر شعر او جاری و مسلط است، بازتابی از ارزشهای گسترده معنوی، نیکی و صــــداقت، ایمان و عدالت، عشق و آزادی و احساسات والا و شریف انســــانی است. او به همان میزان که به مردم نزدیک است، به همان اندازه از توانگران و کشـــیشان ریاکار و دین‌فروش فاصله می‌گیرد و با شجاعت و شهامت انقلابی در مقابلشان می‌ایستد:
ـ پس مسلم است
که من از حکومت توانگران
گزمه‌ها و کشیشان
بیزارم
او از تمامی پدیده‌های طبیعت، زیبایی‌ها و زشتیهای زندگی، ناهنـــجاریها، تداعیها و مضامین حماسی و تغزلی در شعرش کمک می‌گیرد، به اشیـــا جان می‌دهد و آنان را در مسیر تکامل تاریخ به حرکت وا می‌دارد. اشعار او، تصــویر تابلویی پرشکــــوه از چشم‌انداز روشن فرداست:
ـ به نام مردان دربند
به نام زنان تبعیدی
... .
شهدا و کشتگانی که
تیرگی را گردن ننهادند
باید خشم را رهبر شویم
احساس عمیق و ضربان قلب او را که برای انسان و انسانیت می‌تپد، می‌توان در تک‌تک واژه‌ها و عبارات شعر او دریافت و لمس کرد:
ـ هستی خود را مدیون مردمی هستم
که دانستند زندگی حاوی چیست
من مدیون همه شورشیانی هستم
که ابزارها و دل خود را آزمودند
و دست همدیگر را فشردند
”الوآر” در محلهٴی فقیر و تهیدست متولد شد و تمایل به انزوا و گوشه نشینی در وی قوی بود. گاه چیزهایی برای خود یادداشت می‌کرد“وظیفه و اضطراب”، اولین مجموعه شعری اوست که در دوران جنگ جهانی اول و در سال 1917منتشرشد. اشعاری رآلیستی با محتوایی اجتماعی و ساده و سپس ”اشعاری برای صلح” را به چاپ رساند:
ـ از شهر آفتاب بازمی گردند
و گرمی با خود می‌آورند
پیش از آن‌که یار خویش را ببوسند
خنده می‌زنند و سلام می‌گویند
با پدید آمدن جنبش ”سورآلیسم” در اوایل سده بیستم که حاصل تغییرات ژرف در شعور هنری ـ اجتماعی بورژوازی است، ادبیات گامی بلند به جلو برمی‌دارد. از بانیان و پیشاهنگان سورآلیسم در فرانسه می‌توان از ”آندره برتون”، ”آرتور رمبو”، ”لویی آراگون” و ”پل الوآر” نام برد.

منادیان این جنبش، دستاوردهای نوین و مهمی به دست آوردند و توانستند دنیای درونی انسانها را با واقعیت و در زیباترین شکل ماهوی خود انعکاس دهند. آنها به دور از هرگونه فلســـفه‌بافی، هدفشان نزدیکی هرچه بیشتر انسانها به یکدیگر بود. اشعار این شاعران، در مجله‌یی سـورآلیستی به نام ”ادبیات” که خود بانی‌اش بودند، منتشر می‌شد. آثار این بزرگان، تاثیر قابل توجــهی بر شاعران هم عصرشان در فرانسه و شعر جهان گذاشت.

”الوآر” پس از سفری به اسپانیا در سال 1936 و ایراد یک سخنرانی، اعلام داشت که ”شعــر باید مردم را یاری دهد تا آزاد شوند و با هم یگانه گردند“.

”مردن از نمردن”، ”گل سرخ همگان” و “.. پایتخت درد” از دیگر مجموعه اشـــعار اوست که تا دهه 1930 منتشر شدند.“پایتخت درد” به نظر منتقدان و صاحبنظران، از شاهکـارهای ادبی وی محسوب می‌شود و او را به‌عنوان نماینده شعر نو، در صدر قرار می‌دهد:
ـ آن چه فهمیده شده بود دیگر وجود نداشت
پرنده خود را با نسیم یگانه می‌پندارد
آسمان با حقیقت خود
و آدمیزاد با واقعیتش
در آســــتانه جنگ دوم جـــــــــهانی الوآر با پیش‌بینـــی آن، زخمه بر شعرش می‌کشد:
ـ میهن من
گرسنگی و مسکنت و عشق است
... 
شعله در زیر پای ماست
کسانی که می‌پرند خواهند نشست
پس از اشغال فرانسه، ”الوآر” به جنبش مقاومت می‌پیوندد و وارد فعالیتهای پنهانی و مخفی می‌شود. در همین احوال، اشعار و نوشته‌های او تکثیر و دست به دست به میان مردم می‌رود:
ـ ای چهره‌های سزاوار هر توهین! 
... 
مرگتان عبرت آموز خواهد گشت
”قدرت گفتن همه چیز” 1951 و ”ققنوس” 1952، از آخرین مجموعه‌های شعری او تا پیش از مرگش می‌باشد:
ـ آخرین بهار، آخرین حرف
نبرد آخرین
برای آن‌که نمیرم
... 
من تنها نیستم
هزار نور تصویرم را تکثیر می‌کند
پرنده و کودک و سنگ و دشت
به ما می‌پیوندند
در این شعر، عطر بهار رهایی و امید را در دلهای خزان زده مردم به‌روشنی و وضوح می‌توان استشمام و احساس کرد:
ـ اما بهار را میلادی دیگر است
و پایان نمی‌پذیرد
جوانه از دل تیرگی سر برمی‌زند
... 
صدای مردم را می‌شنوم
ما بهار را باور می‌کنیم
شعر ”آزادی” او، در بسیاری از کشورها راه یافت و او را به شهرت رساند:
ـ روی تصویرهای طلایی
روی سلاح مردان جنگی
و بر تاج پادشاهان
نام تو را می‌نویسم
روی کشتزاران، روی افق
بر بال مرغان هوا
و بر آسیاب سایه ها
نام تو را می‌نویسم
بر هر جرعه سپیده دمان
... ... .
روی هر چراغی که روشن می‌شود
روی هر چراغی که خاموش می‌شود
روی فانوس های افتاده‌ام
بر دیوارهای غم و درد خود
نام تو را می‌نویسم
من برای شناختن و نامیدن تو
پا به جهان گذاشته‌ام
ای آزادی! 
                                                     12 بهمن 1396
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یادداشتها:
ـ برگزیده اشعار (محمد تقی غیاثی) 
ـ تاریخ رآلیسم، بوریس ساچکوف.

مطالب مارا درتو ئیتر بنام @ bahareazady  دنبال کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر