۱۳۹۴ آذر ۱۴, شنبه

آفتابکاران،5،دسامبر،2015 : در طمع گامي به پيش، ده گام پس روي!

سرسخن سایت ایران افشاگر
دست به دامن شدن ولي فقيه‌ارتجاع به مزدوران آبروباخته‌اي همچون عباس‌البياتي كه در مجلس عراق دارد، موقعيت ذليلانة خامنه‌اي بعد از شكست در اجراي طرح تروريستي اش را نشان مي‌دهد. طرحي كه روي آن بسيار كار كرده بود و بي اندازه به آن چشم داشت تا با گرفتن تلفات سنگين و كمرشكن ساختن جنبش مقاومت، خود را از تلاطم مرگبار دوران پسا زهرخوري، نجات بخشد. اما هوشياري و سرعت عمل رزم آوران آزادي او را ناكام و طمع‌ورزي تروريستي‌اش را بر سرش آوار ساخت، اينك خليفة ارتجاع، در وحشت از بازتاب آن عمل احمقانه و جنايتكارانه و موج منفوريتي كه متوجه‌اش شده است، دلمرده از آن طرح نظامي، خود را محتاج‌‌ بازي سياسي جديدي يافته كه براي او به معني ده گام عملي پس روي است. تلاشي مذبوحانه براي جا انداختن مأموراني از اطلاعات بدنامش تحت عنوان خانوادة مجاهدين، آنهم توسط معدود مزدوران افشا شده و رسوايش نزد مردم عراق، پروژه‌اي بود كه خيلي زود با بيانيه‌اي از فرهيختگان و بيش از هزار حقوقدان عراقي پاسخ خود را دريافت كرد، اميد بستن به‌ حكيم باشي‌هايي دست پرورده، كه اگر طبابت مي‌دانستند مي‌بايد ابتدا سر مالكي قره‌نوكر ولي‌فقيه در عراق را دوا مي‌نمودند. حقيقتا نقطة فلاكت و پيسي خليفة زهرخوردة ارتجاع را روي منحني افول نشان مي‌دهد. پس از تجربه شدن سيركي كه در اشرف كارگرداني كرد و نهايتا از آن تروريسم وحشيانة دهم شهريور بيرون آمد، و بعد از اثبات پيش‌بيني‌هاي مقاومت ايران در بارة رابطة آوردن مأموران وزارت به پشت درب ليبرتي و طرح‌هاي جنايتكارانة «براه انداختن يك حمام خون ديگر در ليبرتي» (اطلاعيه شوراي ملي مقاومت 19 شهريور94)، اين تمهيدات ديگر هيچ كودكي را هم نمي‌فريبد. موضوع آنقدر لو رفته است كه وزارت بدنام هم از رسوايي آن در لجن نامه‌هايش لب به شكايت گشوده است: «... ما... مأمورین سازمان ملل متحد را نیز بخاطر حمایت ضمنی از خواسته‌های رجوی و عمل نکردن به وظایف ذاتی و قانونی خود‌ بباد انتقاد گرفته...»(وزارت بدنام اطلاعات 8آذر94). بنابراين چنين چنگ اندازي‌هايي بيشتر شبيه تشبثات غريق نااميدي است كه به هر خارو خسي آويخته مي‌شود. در شرايطي كه اعتراض 400 خانوادة مجاهدين به مجامع بين‌المللي منتشر شده كه دولت عراق ساليان است مانع صدور ويزاي مسافرت آنها براي ديدار بستگانشان در اشرف يا ليبرتي مي‌شود، در شرايطي كه روزانه خانواده‌هاي مجاهدين در جلوي سفارت‌خانه‌هاي عراق در كشورهاي مختلف در اين رابطه آكسيون‌هاي اعتراضي برپا مي‌كنند و از عدم پايبندي رژيم ضد بشري و مزدورانش در عراق به كمترين عواطف، پرنسيپ‌هاي انساني و اخلاقي و ديني اعلام انزجار مي‌كنند، در شرايطي كه دهها خانوادة مجاهدين به جرم ديدار با فرزندانشان در اشرف هم اكنون در زندانهاي نظام آخوندي بسر مي‌برند و يا در يك كينه توزي فاشيستي سرفرازانه سر بدار شده‌اند، گربه رقصاني دستگاه جاسوسي رژيم آخوندي با مشتي مأمور مواجب بگيرش چه كسي را خواهد فريفت؟ استارت اجراي چنين نمايش مفلوكانه‌اي كه در زرورق دلسوزي مي‌خواست ارائه شود،‌ وقتي در اولين قدم‌ به نشست و برخاست با «كميتة سركوب ليبرتي» كه تحت امر سفارت رژيم آخوندي و مسئول اجراي 7 قتل عام وحشيانة افراد حفاظت شده بين المللي است، انجاميد، ماهيت چنين ترفندهاي رسوايي را برملا ساخت. دلسوزان بشردوست، عدالت جويان منصف و‌ احقاق گران حقوق پايه‌اي انسانها بايد در نخستين گام از عدالت جويي دادگاه بين المللي اسپانيا براي حسابرسي از جنايات انجام گرفته عليه بشريت در اشرف دفاع كنند. كسي كه نسبت به كشتار 140تن از ساكنين و زجر كش شدن 27تن تحت يك محاصره ضد انساني در سكوت است، بي طرف است يا پيشاپيش جانبداري خود در كنار قاتلان را اثبات كرده است؟ برانگيخته نشدن وجدان انساني نسبت به محاصره ظالمانة 7ساله، زندانسازي ليبرتي و سرقت صدها ميليون دلار امكانات مجاهدين نشانة چيست؟ وقتي نسبت به دادخواهي 400خانوادة معترضي كه فريادشان از اين حد از شقاوت به هوا بلند شده واكنش نيست ولي مأموران فاشيسمي كه در وراي مرزهاي خود هم با بمب و موشك با مخالفين سخن مي‌گويد، پذيرفته مي‌شوند نشان از چه چيز مي‌دهد؟ آيا كسي كه نسبتي با يك ساكن ليبرتي داشته ولي حالا خود را به فاشيسم مذهبي حاكم بر ميهن فروخته و وسيله پيشبرد مطامع گشتاپوي آن در ادامه سياستهاي ضد بشري و ضد ملي شده، خانواده ناميده مي‌شود؟ چگونه خانواده‌اي در تاريخ يافت مي‌شود كه خواستش بيرون كشيدن زبان از حلقوم آزاديخواهان سرزمينش باشد، با بلندترين صدا خواستش مبني بر به خاك و خون كشيدن اشرف را صدها بار اعلام كند خاصه اينكه از در آنجا منسوبينش هم حضور داشته باشند؟
با اين حساب، گورزاد بودن طرح و نقشة شيادانة خليفة مفلوك ارتجاع در تلاش مجددش براي برگردانيدن مأيوسانة آب رفته به جوي اقبال، بسيار زود برملا شد. امري كه البته پشتوانة آن قيمتهاي كلاني است كه رزم‌آوران آزادي ايران، در پايداري و ايستادگي بر سر حقوق خلق محبوبشان و ارزشهاي والاي انساني پرداخته‌اند. چنين پرداختهايي براي دفاع از آزادي و آزادگي سبب گرديده است كه خطوط بين عدالت جويي و شارلاتانيزم، بين حقوق بشر و دستاويز قرار دادن حقوق بشر به تيزترين صورت ترسيم باشد و در پرتو اين تيزي و محك‌زرين، سره از ناسره در سريعترين زمان به تميز كشيده مي‌شود.
به سوگند گفتن كه زر، مغربي است! چه حاجت؟ محك خود بگويد كه چيست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر