۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

ایران آزاد فردا ،24،نوامبر،2015 : برزو ظهیری، مجاهدی دلیر و شاکر

مجاهد شهید برزو ظهیریبرزو، مجاهدی پرشور و شجاع بود. با یک نگاه به زندگی کوتاه اما پربارش، بسیار درسها میتوان از ارزشهای والای انقلابی و مبارزاتی او آموخت.
اینکه چطور وقتی جوانی ۱۶ساله بود و در سالهایی که استبداد شاهنشاهی جوانان و نوجوانان را به دور از دردهای جامعه می کرد، او دردهای جامعه را درد خود می دانست و به جای گذران زندگی نوجوانی و فردی خود با مسائل سیاسی و مشکلات جامعه همراه شد.
برزو در سال۵۵ ابتدا هوادار مارکسیستها شده و سال ۵۷ در اعتراضات و تظاهرات ضدشاه شرکت فعال داشت. فعالیت برزوی جوان در انقلاب ضد سلطنتی آنچنان چماقداران رژیم شاه را به واکنش و ترس کشاند که خانه شان را به آتش کشیده و یکبار هم کلت روی شقیقه پدرش گذاشتند تا بدین وسیله وی را به سکوت و بی عملی وادار کنند اما با وساطت اهالی محل، نتوانستند آسیبی به پدر وارد کنند و او نیز اهداف خودش را دنبال کرد.
برزو سری شیدا و عاشق داشت و آروزیش به نتیجه رساندن آن انقلاب خونبار بود، لذا سال ۵۸ همزمان با تحصیل در رشته شیمی دانشگاه بیرجند با سازمان مجاهدین خلق ایران در ارتباط قرار گرفت و بدلیل رویکرد انقلابی و خصائل والایش عضو شورای دانشگاه بیرجند و سپس مسئول تبلیغات دانشگاه و مسئول انتشارات شهر بیرجند شد.
بهار انقلاب برای برزو و همه نسل جوان آگاه و مبارز کوتاه بود و اولین هجوم برای غارت آزادیها با انقلاب فرهنگی شتاب گرفت.خمینی و ارتجاع حاکم در وحشت از گسترش محبوبیت نیروهای انقلابی و به خصوص مجاهدین در بین اقشار مختلف و بالاخص جوانان و دانشگاهیان، تحت پوش انقلاب ضدفرهنگی به سرکوب گسترده دانشجویان و قشر آگاه جامعه پرداخت و در همین راه تمام دانشگاههای سراسر کشور را به تعطیلی کشاند. اما تعطیلی دانشگاهها، مانع از فعالیتهایش نشد و او با کوله باری از تجارب به شهرشان برگشت.
برزو فعالیتش را ادامه داد و تا روز دستگیری در مسئولیتهای تعاونی، تبلیغات شورای بازار ارومیه، مالی و امکانات در رابطه با شورای اجتماعی و شورای محلات ارومیه و…. با تلاشی خستگی ناپذیر در راستای رساندن پیام آرمان آزادیخوانه مجاهدین از هیچ چیز فروگذار نکرد.

فعالیتها و مایه گذاریهای وی با نگرش عمیقش از اهداف و آرمان مجاهدین از چشم مزدوران ارتجاع دور نمانده و در فاصله سالهای ۵۸ ، ۵۹ و ۶۰ چندین بار دستگیر شد.
در آخرین نوبت، روز ۲۶خرداد۶۰، چند روز مانده به سرفصل۳۰خرداد در یک کیوسک تلفن، شناسایی و دستگیر شد.
از آن به بعد بود که خوشی و شادی از زندگی پدر و مادر و خانواده او رخت بر بست و حتی عیدها نیز رنگ و بوی نویی و سرزندگی را از دست داد.

دستگیری و زندان، آغازی دیگر

زندان، آغازی برای خلق حماسه های جدید و درخشش اراده انقلابی برزو بود. از اولین ساعات دستگیری زیر شلاق و شدیدترین شکنجه ها برده شد.
طوری که بعد از ۳-۲ هفته که از دستگیری او می گذشت در یک ملاقات ۵دقیقه ای پشت دیوار سیاجی بین او و خانواده اش، برزو به خاطر شکنجه هایی که بر او اعمال شده بود یارای ایستادن و توان حرف زدن نداشت. فقط با اشاره دست از خانواده اش خواست که برای درمان زخمهای پایش برایش پماد تهیه کنند.
یکی از دوستانش که مدتی با او در زندان بود در رابطه با شکنجه هایی که بر او اعمال شده بود گفت: بارها چند پاسدار دژخیم از تخت دو یا سه طبقه با پوتین روی می پریدند این شکنجه ضایعات جبران ناپذیری بر برزو به جای گذاشت.
در اولین دادگاه فرمایشی در اوایل تیر۱۳۶۰ او توسط دادگاه ضدخلقی ارومیه به اعدام محکوم شد ولی با وساطت یکی از اقوامش که در دادگستری آذربایجان شاغل و ضدرژیم و سمپات مجاهدین بوده ولی هنوز مشمول تصفیه دادگستری نشده بود برزو دو سال حکم گرفت.
هنگام ابلاغ حکم اعدام به وی مادر و پدر برزو مقابل دادگاه بودند. ناگهان پدر، در حالی که برزو روی برانکارد بوده و به اصطلاح او را برای محاکمه می بردند را دید. با مشاهده این صحنه قلب پدر شکست و نتوانست روی پایش بند شود، روی زمین نشسته و زارزار گریه کرد. در حالی که هیچ کس تا آن موقع گریه پدر را ندیده بود.

برزو دو سال را در زندان ارومیه (زندان دریا) سپری کرد. در زندان نیز از مجاهدت و مقاومت دست برنداشت. او از دست اندرکاران راه اندازی تشکیلات مجاهدین در زندان بود. بعد از لورفتن فعالیتهایش در درون بند دژخیمان بر او شکنجه های سختی اعمال کردند.

آزادی از زندان و وصل
بعد از گذشت دوسال و اتمام حکم، دژخیمان او را آزاد نکرده و برزو دو سال دیگر را در زندان ماند.
نهایتاً بعد از چهار سال با پرداخت وثیقه سنگین از جانب پدرش، وی را به صورت مشروط آزاد کردند.
زمستان ۱۳۶۳ حدود یک هفته قبل از آزادی به خانواده خبر دادند که برزو آزاد می شود. خانواده و فامیل و آشنایان برای استقبال از وی به درب زندان رفتند ولی پاسداران از ترس، آزاد کردن او را منتفی کرده و خانواده و فامیل با ناراحتی از زندان برگشتند. این خود شکنجه روحی دیگری برای پدر و مادر و سایر اعضای خانواده بود.
 حدود یک هفته بعد، پاسداران او را ساعت ۱۰ شب بی سر و صدا و بدون اینکه به خانواده از قبل اطلاع بدهند با ماشین به خانه رساندند.
برزوی قهرمان بعد از چهارسال اسارت و شکنجه از این میدان نبرد سرفراز و سربلند بیرون آمد، البته با جراحاتی سخت از جمله پارگی کامل پرده یکی از گوشها و کاهش شدید شنوایی گوش دوم و دیسک شدید کمر. موهای سر او در اثر شکنجه و فشار در زندان ریخته و به شدت ضعیف و لاغر شده بود . هم چنین گاهاً دچار شوکهای شدید عصبی می شد.
 مجاهد شهید برزو ظهیری ۲آزادی از زندان یک گام بلند دیگر به سوی مبارزه بیشتر و صد برابر با دجالان حاکم بر وطن بود.
در پائیز ۶۴ برزو با تلاشی شگفت، از طریق مرز کردستان خود را به همرزمانش در پایگاههای مجاهدین در منطقه رساند و از آن پس در قسمتهای مختلف به فعالیتهای انقلابی خود ادامه داد.

شکرگزار نعمت مجاهد بودن- رزم آخر

برزوی قهرمان که برای مجاهدت و فدای همه چیز آمده بود سرشار و جانفشان، تطهیر شده در انقلاب ایدئولوژیک ۶۴، در هر صحنه رزم و کار و مسئولیت شتابان گام بر میداشت.
او همیشه شاکر بود که در نبرد علیه دژخیمان حاکم بر میهنمان در صفوف مجاهدین قرار داشت و شکر این نعمت را همواره با دیگران تقسیم می کرد. او در نامه به خواهر مجاهدش نوشته بود:


نامه مجاهد شهید برزو ظهیری به خانواده«با سلام و خسته نباشید»
خواهر خوبم چطوری، حالت خوبه یا نه با اوضاع واحوال ایران در زنجیر و غرقه در خون چطوری. به هر حال امیدوارم که حالت مثل همیشه خوب بوده و سرحال بوده باشی و البته هم همینطوره، چون مگر می توان در روابط پاک و صمیمی و انقلابی مجاهدین بود ولی سرحال نباشیم. آنهم در کنار بچه های خوب مجاهدین که در تک تک نگاهشان امید به پیروزی و آزادی به چشم می خورد...»


شماره ۲- نامه مجاهد شهید برزو ظهیری به خانواده«به هرحال ما باید همیشه خدا را شکرگزار باشیم که ما را در صفوف مجاهدین قرار داده. کافی است زندگی و روابط حاکم بر خودمان و اطرافیان خود را با مردم عادی جامعه مقایسه کنیم و کاملاً تفاوت این دو نوع زندگی و حیات را لمس کنیم تو خودت اگر ایده آلهای فعلی خودت را با یکسال پیش مقایسه کنی می بینی که زندگی و حیات دیگر برایت یک مفهوم خاص و خوشی برایت دارد و حتماً‌دیدگاهت و چشم انداز زندگیت سرشار از عشق و امید و روشنایی است....»
او همواره خود را بدهکار خلق دانسته و شکرگزار بودن، در مسیر مجاهدین بود. برای همین همیشه خودش را برای رهایی و آزادی مردم مسئول و پاسخگو می دانست و در این راه هیچ تضاد و مشکلی را به رسمیت نمی شناخت. او این ویژگی برجسته را به پیرامونش نیز گسترش می داد.
برزو در بخش دیگری در همان نامه در رابطه با نعمت مجاهدت و مبارزه نوشته بود:‌

شماره 3- نامه مجاهد شهید برزو ظهیری به خانواده«چون همیشه در کنار هم و با هم هستیم و به دلائلی با مردم عادی خودمان دور هستیم نقش و جایگاه و موقعیت خود را شاید خوب ندانیم فقط کافی است که بدانیم هزاران نفر هستند که آرزو دارند که به جای ما می بودند. به هر حال منظورم از طرح این مسائل این است که خودت را و جایگاه خودت را خوب درک کنی نه آنقدر بها بدهی که این جز غرور و تکبر برای تو ندارد و یا آنقدر هم به خودت کم بدهی که چیزی جز خودکم بینی و پرت شدگی برای تو ندارد. پس دقیقاً جایگاه خودت را پیدا کن و در این صورت است که با تضادهای دور و برت می توانی برخورد و حل بکنی و خودت را رشد بدهی و حتماً ‌سعی کن که همیشه به دل و قلب تضادها بروی و هیچوقت نخواهی که هر چیزی که در دوربرت هست برایت بدون تضاد و مشکل باشد. چون این یک انجماد و درجا زدن را پشت سرخود دارد ولی اگر با تضادهای خودت فعال و پویا برخورد کنی این عامل تو را به حرکت وامی دارد….»

برزو که چنین دیدگاه انقلابی و مبارزی داشت، در یگانهای رزمی نیز شجاعتی بی نظیر از خود نشان داد.
در عملیات چلچراغ از ناحیه پا مجروح شد ولی بلافاصله خود را برای شرکت در عملیات فروغ جاویدان آماده کرد. او همراه با گروه رزمندگان تحت فرماندهیش، بارها به گله های پاسداران تهاجم کرد و به آنان درسهای فراموشی ناپذیر از رزم و مجاهدت داد.
روز سوم عملیات فروغ جاویدان در اثر اصابت گلوله به پایش مجدداً زخمی شد ولی حاضر به ترک صحنه نشده و با همان وضعیت به نبرد ادامه داد.
نهایتاً در ششم مرداد۶۷ در درگیریهای خروجی اسلام آباد به شدت مجروح شده و به شهادت رسید و به کهکشان جاودانه فروغها پیوست و پیکر پاکش در خاک وطن به جای ماند.

دنائت پاسداران و نحوه خبر رسانی شهادت برزو به خانواده
بعد از شهادت برزو خواهر مجاهدش در نامه ای خبر شهادت او را به خانواده نوشت. اما دژخیمان نگذاشتند نامه به دست خانواده برسد. بعداً مشخص شد که تا آن زمان هیچ کدام از نامه ها به دست خانواده نرسیده بود.
پاسداران دژخیم که از شهادت برزو مطلع شده بودند به خانواده مراجعه کرده و با شقاوت و سنگدلی به پدر گفتند پسرت به درک واصل شد! از آنجا که خانواده اعتمادی به حرف پاسداران نداشتند، چندین ماه در ابهام بودند که آیا این خبر درست است یا نه و این مسئله آنها را در رنج و عذاب مضاعفی قرار داده بود.

بعد از مدتی وقتی خواهرش با خانواده تماس می گیرد متوجه می شود که هیچکدام از نامهها و خبری از او به دست آنها نرسیده است، از جمله نامهای که خبر شهادت برزو را برای آنها نوشته بود.

این است رسم خمینی صفتان که این چنین عواطف خانوادگی را با شکنجه های روحی به بازی کثیف می گیرند و قلبهای زجردیده پدران و مادران را درهم می شکنند. همان جانیانی که اینک خانواده و عواطف خانوادگی را به شکل دیگری تبدیل به برگ شکنجه علیه مجاهدین کردهاند. باشد تا در آینده حساب همه این درد و رنجها و زجری که به همه پدران و مادران از جانب این جنایتکاران رسیده است، از این جانیان بازستانده شود.

سخن آخر و وصیت نامه مجاهد شهید برزو ظهیری

رزم و مجاهدت تمام عیار با همه چیز خود، پرافتخارترین پیام ماندگاری و فدای بیکران برای آزادی یک خلق اسیر برای نسلهایی بعد است که تا رسیدن به آزادی هرگز نباید از پای نشست.
با درود به روان پاک شهید پاکباز مجاهد خلق برزو ظهیری، وصیت نامه پرشور او را می خوانیم و با او عهد و پیمانی مجدد می بندیم که راهش را تا سرنگونی رژیم جلاد خمینی و آل خبیث او ادامه دهیم.
رهنمودهای انقلابی او را همواره مقابل روی خود خواهیم داشت تا روز آزادی خلق که پیام و امانت برزو و برزوها را به نسلهای بعد بسپاریم.

وصیت نامه مجاهد شهید برزو ظهیری- ص۱


وصیت نامه مجاهد شهید برزو ظهیری- ۲


...«الحمدالله الذی هدینا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدینا الله… سوره اعراف آیه ۴۳...»
سپاس خدایی را که هدایت کرده ما را به این راه پرافتخار و اگر نبود هدایت و یاری خدا به چنین راهی هدایت نمی شدیم
                                                            بنام خدا 
                                                      و بنام مسعود و مریم
 من برزو ظهیری فرزند سیروس متولد ۱۳۳۸با طیب خاطر و مسرت و سلامتی کامل جسمی و روحی ، وصیتنامه خود را در تاریخ ۴/۶/۶۶ در یکی از پایگاههای رزمی مجاهدین خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی واقع در نوار مرزی، نوشته و بدینوسیله می خواستم مطرح کنم که من آگاهانه و عاشقانه در راه سازمان مجاهدین خلق ایران که همانا تنها راه رحمت و رهایی خلق قهرمان ایران و تنها راه رسیدن به صلح و آزادی در این میهن خمینی گزیده می باشد گام نهاده ام و به حقانیت و اصالت نسل مجاهد خلق ایمان کامل دارم و آنرا بعنوان پیشتاز نبرد انقلابی انقلاب نوین ایران و تنها اهرم یگانه ساز ، در جهت محو ستم استثمار و … تجاوز دانسته و من در این راه با جسم و جانم با روح و روانم و با عشق و ایمان به پیروزی و رهایی و متحقق شدن آرمانهای والای عقیدتیم لحظه ای از پای نخواهم نشست و با تمام وجود افتخار میکنم که اطاعت آگاهانه و توحیدی خود را از رهبری نوین (مسعود و مریم) ، را به خلق قهرمان ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام بدارم. و از خدای خود سپاسگزارم که راه هدایت و رستگاری را به من نشان داده و اکنون پیش از همه وقت خوشحال و مسرور هستم که توانسته ام شایستگی آن را پیدا کنم که در کنار دیگر خواهران و برادران مجاهد خلق و دیگر یاران قهرمانم در سلک ارتش آزادیبخش ملی ایران بر علیه سد اصلی این دوران یعنی خمینی ضد بشر بجنگم و از حالا سالهای خوش و آزادی و رهایی ایران فردا را می بینم ، در آن روز اگر چه نیستم ولی از هم اکنون آن روزها را می بینم چون در حالیکه رژیم جنایتکار و ضدبشری خمینی به پایان خط و عمر خود رسیده است، مقاومت مسلحانه انقلابی با تکیه بر زیر ساختها و پایه های مستحکم خود، که خودش را در فرمان تاسیس ارتش آزادیبخش ملی توسط برادر مجاهد مسعود رجوی تبلور ساخت، قدم به فاز نوین خود گذاشته و بسرعت در حال گسترش و اعتلاست و در اینجا بهتر می دانم که دیدگاه ایدئولوژیک خود را از شهادت انقلابی عنصر موحد مجاهد خلق به نقل از خواهر مجاهد مریم رجوی که در یکی از پیامهای خود به همین مناسبت نقل شده اشاره کنم :

…..شهادت هر مجاهد خلق آن روی سکه زندگی انقلابی اوست که در ستیز مداوم و آشتی ناپذیر با ارتجاع و استعمار و استثمار مفهوم پیدا میکند. البته این زندگی و شهادت انقلابی، عین سعادت و رستگاری فردی و جانمایه حیات ملی و رشد اجتماعی ماست. از اینرو شهادت هر مجاهد خلق به اعتبار مفهوم و پیام عقیدتی و کارکرد سیاسی و اجتماعی آن، نه پایان زندگی که آغاز جاودانگی در مسیر پرشکوه تکامل است. مسیری که امروز، در ظلمات حاکمیت خمینی دجال و ضد بشر، مقاومتی را که مظهر شرف و اعتبار وجود ملت ما است رقم می زند و فردا به تحقق صلح و آزادی و استقلال پایدار راه می برد. مسیری که در چشم انداز تابناک تاریخی اش آرمان شکوهمند جامعه ای آزاد و عاری از ستم و طبقات می درخشد……

در ضمن پدر و مادر عزیزم اگر نتوانستم دین پدری و مادری شما را ادا کنم، مرا ببخشید. می دانم که چه زحماتی برای بزرگ شدن من کشیده اید ولی خوب می دانید که در مقابل وظیفه ای که به عهده مان بود می بایست به آن جامه عمل بپوشانم، لذا مجبور بودم که شما را ترک کنم. مادر و پدر عزیزم مطمئنم که مرا درک می کنید و در ضمن از خواهران و برادرم نیز حلالیت می طلبم و امیدوارم که راه مرا که همانا راه انبیاست ادامه بدهند. پس سلام و درود خدا بر شما باد ، سلام و درود خدا بر تمامی صابرین باد.
                                                                                   مرگ بر خمینی – درود بر رجوی
                                                                                                 زنده باد صلح و آزادی
                                  زنده باد ارتش آزادیبخش ملی بازوی پر اقتدار و استوار خلق قهرمان ایران
                                                                                     برزو عباس ظهیری(سهراب)(۱)
                                                                                                           تاریخ ۴/۶/۶۶
————————————

پانویس(۱) – «عباس» پیشوند نام فامیل مجاهد شهید برزو ظهیری است. سهراب اسم مستعار وی در تشکیلات بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر