۱۳۹۴ آبان ۳, یکشنبه

آفتابكاران،25،اكتبر،2015: بقلم زنداني سياسي مقاوم : سعيد ماسوري پيام عاشورا – قسمت اول


                                                                                   

از زمان مرگ معاويه انگاه که مشخص شد که قرارداد صلح امام حسن در حال نقض شدن است ديگر درنگ و مجامله بيهوده بود، خصوصا وقتي که يزيد بن معاويه بدون هيچ ملاحظه ايي ميخواست رداي خلافت بپوشد و رسما خلافت را موروثي کند … لذا امام حسين درست به همان دليل که تا آن زمان به قرارداد صلح پايبند بود … آري … دقيقا به همان دليل و در ادامه همان راه مي بايست، مخالفت کند و ايستادگي … پيش از او کسان ديگري مانند “عبدالله بن زبير” هم از بيعت سر باز زده بودند وبه حرم امن مکه پناه برده بودند.
لذا واضح بود که يزيد بر خلاف معاويه که لقب ” کاتب وحي ” را هم يدک ميکشيد و ظواهر امر و شرع را تا حدودي مراعات ميکرد، چنين دغدغه هايي نداشت و اراده کرده بود به زورهم که شده از امام حسين بيعت بگيرد … و داستان تقريبا از اينجا آغاز شد … شايد مقايسه آن دوران با شرايط مشابه (تنها از باب تمثيل و تقريب ذهن ) در تاريخ جهان معاصر، براي درک بهتر اوضاع ، چندان بيفايده نباشد.
در تاريخ معاصر جهان شايد مشهورترين نوع سازش و کنار آمدن با متجاوزي که ظاهرا صاحب قدرت و شوکتي هم بود، کنار آمدن و سازش مارشال پتن با هيتلر بود ( از آنرو که بارزترين نوع مذاکره و مماشات بر سر چيزي بود که قابل مذاکره و مماشات نبود… ) که نه تنها دردي از او دوا نکرد بلکه او را تنها به زائده ايي از قدرت متجاوز و مسلط مبدل کرد. هر چند که او از قهرمانان جنگ جهاني اول هم بشمار ميآمد. عدم ايستادگي در برابر متجاوز، او را در کنار هيتلر و در مقابل مردمش قرار داد ….. و لابد او هم مثل “چمبرلين” صلح و آرامش را در مماشات و سازش ميديده؟ و قطعا خود را صلح جو ميخوانده و هدفش را هم جلوگيري از خونريزي بيشتر؟ و طالب عدم خشونت و صلح بين المللي…؟
ولي ديديم که به چه کشتار دهشتناک وفاجعه ايي منجر شد! چه بسا مثال چندان مناسبي هم نبود ولي تنها ميخواستم بر اين موضوع شاهدي بياورم که در آنجائيکه ظلم واضح است، تجاوز محرز و بي عدالتي و تباهي نيازي به حجت و بينه ندارد (خصوصا وقتي ماشين تجاوز و ستمکاري بوضوح و سيستماتيک براه افتاده ) مذاکره و مماشات و مصالحه برسر چه چيز است؟ خوش و بش کردن، همدلي و عکس يادگاري ظالم و مظلوم واقعا چه نسبتي با اخلاق و آنچه فلسفه اخلاق ميدانند، دارد؟ مگر پيام و اثري جز تضعيف بيشتر مظلومان و ستم ديدگان و راضي کردن آنها (درمحدوده توافق! ) به سلب بيشتر حقوقشان دارد؟ آنهم به شکلي مشروع و در يک پلاتفرم قانوني؟
در همين شرايط کنوني و امروزين ميهنمان، وقتي اتحاديه اروپا، دبير کل ملل متحد و يا هر کس ديگر، تنها از ” تعداد زياد اعدامها ” اظهار نگراني ميکنند، معنا و پيامش اين نيست که تعداد کمتر، مثلا 1000 تا، البته اشکالي ندارد!؟ و کساني که چنين معامله ايي ميکنند، پيش از آن با وجدان خود معامله نکرده اند؟ و چرا معاملات ديگر نه؟ باري در هر مذاکره ايي طرفين بايد به ميزاني از مطالبات خود عقب نشيني کنند تا به محدوده توافق برسند. حال انکه طرفين چنين منازعاتي، يکي حقوق خود و مردمش را مطالبه ميکند و ديگري حقوق مردم را گرفته وآنرا ملک طلق خود ميداند!
وانگهي، اينگونه مذاکرات و مجاملات، تشويق و ترغيب و به نوعي تائيد و رسميت بخشيدن به ظلم ظالمان و ستمگران نيست؟ و اين گشاده دستي را به آنها نميدهد که اگر بخشي از حقوق غصب شده را ميتوان تصاحب کرد، چرا بقيه اش را نه؟ الغرض، در چنان شرايطي ايستادگي امام حسين بر عليه شرايط ستمگرانه غالب، اقدامي بود که هر وجدان بيدار، آزاده و عدالتجويي، ميبايست بدان مبادرت ورزد … چه مسلمان باشد و به خدا باور داشته باشد و چه نداشته باشد … چه پيشوا و امام مذهبي باشد و چه هر آزاديخواه و مصلح اجتماعي و داراي هر مرام و انديشه ايي! و طبعا چنين اراده ايي، به “ايستادگي” و پذيرش همه هزينه و عواقب آن، نميتواند جز بر يک انديشه عميقا انساني و عدالت جويانه استوار باشد. جهان بيني که انسان را تنها از آنرو که انسان است، گوهري ميداند خدايي … و به تعبير مولانا : همان “شهيدان خدايي”… بلا جويان دشت کربلايي….!
آري، اعتقادي که ارزش و کرامت انسان را تا خلافت و جانشيني خدا، والا ميداند … چنين انساني زندگي به هر قيمت را نمي پذيرد و به هيچ قيمت بر سر اصول و ارزشهاي اصيل و بنيادين انساني، کوتاه نمي آيد، که در آن صورت خود، اعتقادات و ارزشهاي انساني اش براي هميشه به گور سپرده و در صورت بقاء و زنده ماندن هم چيزي از مفهوم انسان باقي نمانده که قرار باشد در قفايش امتداد يابد يا تکامل و ارتقاء …درست به همين دليل بود که پدرش علي ابن ابيطالب هم از خدا وند چنين طلب کرده بود که : الهم اجعل نفسي اول کريمه تنتزعها من کرائمي ..
خدايا اگر قرار است ارزشها و کرامات انساني را از من بگيري اول جانم را بگير ! (215 ) چرا که انسان بدون ارزشهاي انساني، نفي خود انسان است و ديگر صحبت از ارتقاء و کمال وعدالت و…. بيهوده و عبث! حسين چه با يزيد بيعت ميکرد چه خود را در پناه حرم امن مکه قرار ميداد … و خلاصه به طرف کوفه نمي آمد در همه حالتها ، خود، اعتقادات خود، انسانيت خود و خلاصه آن گوهر تابناک انساني(والبته تو حيدي اش)رامعامله کرده بود و لاجرم آينده و سر نوشت خود و پيروانش را هم، به سرنوشت يزيد گره زده بود و مرگ يزيد و انقراض بني اميه، مرگ و انقراض انديشه و آرمانهاي او هم بود!
همانطور که با مرگ هيتلر چيزي هم از دولت ويشي باقي نماند و از همين روي خودش بدرستي تصريح کرده بود که : آنها مرا بين دو انتخاب قرار داده اند: بين السله و الذله و هيهات من الذله …. بين شمشير و ذلت مخير گذاشته اند و ما اهل ذلت نيستيم! و در دعوتي که از همه صحابه و بزرگان (نخبگان وروشنفکران زمان ) کرده بود ضمن سرزنش آنها که برمسئوليتهاي خود قيام نکرده اند ، اضافه ميکند که : راه من و کساني که با من ميآيند به شهادت ختم ميشود ولي هر آنکس هم که با من نيايد، روي پيروزي و صلاح را نخواهد ديد! و اين نه فقط پاسخ منطقي تاريخ بلکه بقول علماي اخلاق، پاسخ جهان هستي ( هستي ) است به اين امر.
تا اينجاي قضيه پيامي بود از حسين به همه احرار و آزادگان، آنها که حتي به خدا و ديانت هم اعتقادي ندارند ، درسي بود براي همه درازناي تاريخ که: انسانهايي مانند حسين ، زندگي به هر قيمت را نميپذيرند و انسانهايي از اين گونه را با هيچ تهديد و تطميعي نميتوان از آرمانهايشان باز داشت و نهايتا اينکه پاسخ (نتيجه) هستي شناسانه آن حرکت، جاودانگي “پيام ظلم ستيزي و آزادگي” است. چون ظلم، پديده ايي غير انساني است و ظلم ستيزي هم تلاشي است براي اعاده حق و اقامه عدالت. پس:
آنکس که پريشان شود از ناله بلبل
در دامنش آويز که در وي اثري هست.

سعيد ماسوري 2 آبان 1394 زندان گوهردشت کرج

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر