فریار اسدیان ـ برلن
تا آیندگان از یاد نبرند که آخوند، دشمنِ تشنه به خون ایران
و ایرانی ست؛ در هر جایی که باشند.
این یادداشت با این پیش شرط نوشته شده که بر همگان باید روشن
باشد که هم اکنون، پایگاهِ لیبرتی، بیشتر یک ارودگاه گروگان های اسیر مجاهدان خلق است.
آنان نه اجازۀ آمد وشدی به شهر دارند و نه امکانی برای مسافرت به
جایی دیگر. همۀ کشورهای اروپایی نیز، هزاران ترفند می کنند و هزاران
بهانه می آورند تا از پذیرفتن مجاهدان اسیر و گروگان در لیبرتی خودداری کنند. و، بر
همگان باید روشن باشد که حکومت اسلامی برای از میان بردن مبارزان مجاهد سر از پا نمی
شناسد و در این راه، دمی آرام هم نمی گیرد.
----------------------
حکومت اسلامی و آخوندهایی که از سی و اندی سال پیش، سرزمین ما
را اشغال کرده اند، برای سرکوب هر چه بیشتر مردم و نیز برای بقای حاکمیت ننگین و شرم
آور خود، همیشه به دنبال آن بوده اند تا با دریافت تضمین امنیتی از آمریکا، عدم توازن
و ثباتی را که نفرت همگانی از آخوند و رژیم آخوندی، برایشان پدید آورده، جبران کنند.
پس از آنکه خامنه ای و اوباشان رژیم، جام زهر هسته ای را نوشیدند، دولت اوباما که برای
حفظ حکومت اسلامی از هیچ جنایتی رویگردان نیست، با دادن تضمین امنیتی به آخوندها، از
مسئولان مستقیم جنایت دهشتباری ست که دیروز، 29 اکتبر 2015 در پناهگاه لیبرتی، به وقوع
پیوست. در حقیقت، این دولت اوباما ست که روح بزرگمردانی مانند آبراهام لینکلن و توماس
جفرسون را به مشتی آخوند نادانِ خونریز فروخته و جز ننگ و نفرت مردم ایران را نخریده
است.
آنچه که خامنه ای و دیگر دست اندرکاران بزرگ رژیم در باب تضمین
امنیتی به کرات و مرات گفته اند، در دو وجه کلی خلاصه و تعریف می شود:
عدم حملۀ نظامی
آمریکا به حکومت اسلامی؛
فراهم آوردن امکان های مادی و معنوی لازم و ضرور برای از میان
برداشتن سازمان مجاهدین خلق ایران که جز نابودی حکومت اسلامی را نمی پذیرد.
اگر چه موشک های پرتاب شده به پناهگاه لیبرتی، موشک هایی روسی
هستند، اما این جنایت فراموش ناشدنی را نمی توان بیرون از بند و بست های کثیف و چندش
آور میان دولت اوباما و آخوندها ارزیابی کرد. هیچ منطق پذیرفتنی و خرد سالمی قادر نیست،
سیاست های آخوند پرور شخص اوباما و دولتش را تبیین کند؛ حمایت دازمدت از مالکی در عراق،
ایجاد گروهای تروریستی داعشی در منطقه، گسترش جنگ سنی و شیعه و نهادینه کردن چنین سیاستی،
پشتیبانی بی دریغ از حکومت آخوندی برای نفوذ در عراق و دخالت نظامی در سوریه، بی اعتنایی
به تهاجم نظامی روسیه در سوریه و برپایی هرج و مرج در منطقۀ خاورمیانه، پیامدی نداشته است، مگر انزوا و نفرت همگانی از
آمریکا و دولت اوباما. به سخن دیگر، اوباما اعتبار و اقتدار آمریکا را اگر بتوان برایش
اعتباری قایل بود، با تلاش پیگیر برای نگهداشت رژیم اسلامی حاکم بر ایران، به ارزانی
معاوضه و معامله کرده است که حاصلی جز تداوم کشتار و ژرفتر شدن بحران در خاور میانه
نداشته و نخواهد هم داشت. دولت اوباما، حتا منافع آمریکا را برای سلطه بر چاه های نفت
و گاز و مهار لوله های نفتی و کنترل معامله های نفتی بر پایه دلار را نیز، با خطرهایی
جدی روبرو کرده است.
کدام منطق و کدام برداشتی از منافع ملی می تواند، چنین بلاهتی
را در سیاست توجبه و تعریف کند؟
تنها پاسخی که می توان به این پرسش ها و پرسش هایی همانند داد،
این است که مغز حسین اوباما را آن چیزهایی هدایت می کنند که وی از بازگویی آنها به
مردم آمریکا و به مردم جهان پرهیز می کند و جز ریاورزی در چنته ندارد.
با چشم پوشی از سیاست های اوباما و دولت وی و نیز، با چشم پوشی
از سیاست مماشات کشورهای اروپایی با آخوندها که وادارشان کرده برای حفظ سلطه و منافع
صرف اقتصادی، بر سفرۀ خون رژیم تبهکار
اسلامی بنشینند، وظیفۀ ما برای رهایی
از بند هزاران حلقۀ آخوندها چیست؟
به باور من، ما و مبارزان راه آزادی میهن ناگزیریم برای تکریم
شأن انسان، برای توجه و استقرار حقوق بشر، برای برابری زن و مرد، برای رفع تبعیض جنسیتی،
برای نجات محیط زیستِ در حال انهدام کامل، برای رهایی حتا سگ ها و گربه های این مرز
و بوم که سفاکانه از سوی اوباشان اسلامی کشتار می شوند، برای مبارزه علیه خشکسالی و
نهادینه شدن دروغ، برای نجات درخت و آب از چنگال چرک و خونین آخوند، با تمام توان و
با بهره گیری از همۀ امکان های خود،
مبارزه را به درون مرزهای سیطرۀ آخوندی
منتقل کنیم. برای چنین مبارزه ای هیچگاه شرایط به این گونه، آماده نبوده اند.
از دیروز، موج همبستگی با جان باختگان مبارز لیبرتی و ساکنان
این پناهگاه و با سازمان مجاهدین خلق رو به بلندی ست. باید بتوان این همبستگی را برای
نابودی حکومت اسلامی به همراهی تبدیل کرد. آخوندها، هم اکنون زهر جام اتمی را سرکشیده
اند و در بیهوشی مطلق به سر می برند. ستون استوار جبهۀ مبارزه، یعنی مردم دیگر کوچکترین رویکردی به حکومت آخوندی ندارند.
اقتصاد رژیم ورشکسته و به اقتصاد « خری » تغییر شکل داده است. رژیم، چشم اندازی برای
برونرفت از بحران های فزاینده و تنگناهای کشنده ندارد. هم اکنون، بر جوانان و دختران
ایرانزمین و وظیفۀ سازمان مبارز است که تابوی حریمِ امن حکومت اسلامی
را در ایران درهم بشکنند. بر آنان است که مبارزه در راه آزادی ایران و ایرانی را بر
مرگ تدریخی در حکومت آخوندها ارجح بدارند. جان باختن بیست و سه تن از دوستان ما در
پناهگاه لیبرتی، بذر کینه را در زمین ولایت مطلقۀ فقیه، به بار نشانده است.
باید برای شکوفایی دوبارۀ ارزش های انسانی، حلقۀ محاصره را تا نابودی تام و تمام حکومت اهریمنی حاکم بر ایران،
تنگ و تنگتر کنیم. پیروزی از آن ماست؛ بی هیچ تردیدی.
به آنانی
که در وادی تاریکِ جهل و جنون
چراغ راه افروختند و سوختند.
1
در غروب خانه می نشينم و می سوزم برای من
2
همين ديروز بود كه از بلندای تنهايی
بر سنگفرش كهنۀ خيابان
پرتاب شدم
وَ در كجای گورستانی غريب در خاك شدم.
جنازه ام را هنوز به خاطر می آورم
كه در حوالیِ كوره راهی دور برای هميشه گم شد.
اين،
گويا برادر من است عبد و عبيد در كنار دار
آيتِ تاريك مسخ
سيراب از سراب.
اكنون،
استنتاج شوم تاريخی است كه می ماسد در من وُ
من در سويه های باد تكان می خورم.
می خواهم فارغ از دركوبه های اخطار
در هنجار بی تای آفتاب و پاييز غرقه شوم.
می خواهم از ديوارهای سنگين فرسايش فراز آيم
و با خنده ای به تمامی سربسايم بر آسمان.
همين ديروز بود اما كه زمينۀ سياهِ قاب
هزاران تصوير شادابم را در حجله ها پيراست.
من از سؤال خالی می شوم،
وَ افول می كنم با تعزيرِ چركينِ پاسخ بر پشت من.
3
در غروب خانه خواب می بينم تا دورادست
و دلم می سوزد برای من.
4
باغِ معلق با رؤياهای شيرين من سيراب شده است.
عشق را من به هيئت انسان آفريدم
با خاطره ای ممتد از سيبب و
از شراب.
فكرت بلند نور،
سجاف جامۀ زربفتِ
من است.
قامت موزون غرور را من تراشيدم با پنجه های مهارت و اشتياق.
من هستم كه وزن زيبايی ام در واژه در خط در كتاب
وَ در نگاهِ ظلمت سوز دوست
كه احيای مكرر زيبايی است.
من آفرينش هميشه ام در محاطِ خرافه و نفی.
همين ديروز بود در بغداد در ری دربلخ در سمرقند
فصل دراز زخم
در توس در هر كجای اين خاك تيرۀ مغموم.
در كوچه های سمنگان
من جنون اندوه بار تهمينه ام كه با مرگ خويش در كام باد و خاطره
می چرخيد.
همين ديروز بود كه در خلوتگاه كوچه ای تار
مقربان عالم لاهوت، گُرده ام را دريدند.
دو دیده ام به سوی راه ست
وَ من
سرشار از بديل خود را به ياد می آورم؛
آری اين منم!
زائر زبانِ آری زبانِ زلال آزادی.
آری به ياد می آورم من،
من،
نيا و نوادۀ خويشتنم.
-----
پاینده ایران، زنده باد آزادی.
فریار اسدیان ـ برلن
30 اکتبر 2015