ظريفي نقل ميكرد از يك راوي و راوي هم به نقل از پدرش و او هم از پدرش
تا 7 نسل كه ميرسيد به سالهاي اوليه سده ميانه (قرونوسطي) كه: بعضي از مردهها نميدانند
كه مردهاند و چون به قول اطبا آوت پوت و اين پوت دارند (out put وin put) خيال ميكنند هنوز زنده هستند و بيتوجه
به سر آمدن اجلشان تلاش ميكنند ادامه دهند. هكذا نقل ميكرد از سرنوشت تيرهاي از
مردگان(مردگان خيانتکار) و به نقل از همان سلسلة هفتگانه راويان كه: وقتي مردگان خيانتکار
ميفهمند روز حشر و حسابرسي نزديك است، كفن خويش به دهن گرفته از سر غيظ ميجوند!،
جويدن كفن بدان سبب است كه اين مردگان هراسان از شهادت شاهداناند كه در درگاه عدل
الهي بهصف ايستادهاند و در همان حال هراسان لج ميكنند و در دل آرزوي نابودي براي
همه زندگان را ميكنند و واي بر روزي که مردهها لج كنند! آنوقت چاره آن است كه بايد
بر آنها لعن چهارضرب فرستاد كه براي رفع هر بلا موجب است، و اگر بازهم مرده از لج
نايستاد بايد جمعي را خبر كرده بيل بهدست به گورستان رفته يکبهيک گورها را بشكافند
تا مردة كفن بهدهن گرفته را پيدا كرده و با يك ضربه بيل راحتش كرده تا كفن را رها
كند!!
اين داستان همارة مردگان سياسي و خيانتکاران عالم برزخ است كه روز حشر
و داوري ملت و مقاومت ايران را بسيار نزديك ديده و هراسان گشتهاند. هرازگاهي مردهاي
كفن به دهن گرفته، طينت پليد خود را در قالب آرزويي منبعث از شقاوت نظام ولايت بيرون
ميريزد و خلايق را مجبور ميكنند كه بيلها را برداشته و گورها را يکبهيک بشكافند.
يكي از اين مردهها در واكنش به مقاله زنداني مقاوم صالح كهندل كف و كفن بردهان گرفته
و ضمن سياهنامهاي جويده است: کاش شما هم حذف ميشديد و اين بيآبروئيها را بهجان
نميخريديد!
خبط و افتضاح مأمور گشتاپو آنقدر عيان است كه احتياج به توضيح ندارد
و خود گوياي طينت و انديشه ضدبشري نظام و همه پيوستگان و عمله و اكره هايش است، زيرا
که حتي نياز هم نديده كه عاديسازي كرده و قاعده بازي فرهنگي نمايي را كه هرازگاهي
تبش سران سپاه و مأموران گشتاپو را ميگيرد، رعايت كرده و يك تيتر مناسب و معمولي براي
نوشتهاش انتخاب كند. و به مصداق ترك عادت موجب مرض است ! هرآن چه در طينت و کوزه انديشه
ولايت است به برون تراويده و دقيقاً همان رابطهاي كه بين نظام و زندانيان و مردم و
مخالفينش است يعني حذف!! را به نمايش گذاشته است. مگر متصور است كه توقعي غير از مرگ
و نيستي از جايجاي اين نظام داشت؟ حقيقتاً كه لعن چهارضرب!! بر اين جانوران شبه انسان
موجب رفع بلاي تسليم طلبي و خيانتپيشگي است.
واقعيت اين است كه شکلگيري پديده مقاومت زندانيان مجاهد و مبارز در سياهچال
هاي ولايت بعد از حماسه اشرف در سال 92 و قتلعام مجاهدين، وارد فاز تهاجمي شده و در
حقيقت شكل «بيا،بيا» به خود گرفته و بدل به «كانوني شورشي» شده است كه مزدوران گشتاپوي
ولايت چارهاي جز حمله و هجوم سيل گزمگان خود بدان جا نيافتند و همه رسوايي و بيآبرويي
داخلي و بينالمللي را به جان خريدند تا اين كانون مقاومت را سركوب و پراكنده سازند.
و البته كيست كه نداند هر بيانيه و يا مقاله و دستنوشتهاي كه از جانب اسيران مجاهد
و مبارز منتشر ميشود قبل از هر چيز حاکي از اوج فداكاري و ثبات قدم كامل اين قهرمانان
براي پرداخت قيمت كلمه به كلمة آن است و هريك مصداق«بيا، بيا» گفتن به رژيم است. و
بيدليل نيست كه رژيم از اين مقاومتها مثل مار زخمي به خود ميپيچد و دنبال فرصت مناسب
براي انتقام گرفتن از آنها و به بيان تيتر مزدور گشتاپوي ولايت «حذف» آنان است. كيست
كه نداند وقتي هم كه رژيم پارهپاره و غرق در بحران و فساد ولايت در تعادل قواي بينالمللي
و اوضاع انفجاري داخلي، نميتواند سياست «حذف»را در مورد زندانيان بهپيش ببرد، سياست
«تجديد محاكمه نمايشي» را در پيش ميگيرد تا آنها را در زندان براي فرصت مناسب نگه
دارد و صدالبته از جانب زندانيان مقاوم و قهرمان به پشيزي گرفته نشده و آن را به رسميت
نشناختهاند و حتي ارزشي براي حضور در اين بيدادگاههاي نمايشي قائل نشدهاند.
مقاومت سترگ و تحسينبرانگيز زندانيان مجاهد و مبارز كه دشمن ضد بشري
را در فضاحت تمام به پاسخگويي، واداشته است حقيقتاً فراز جديدي از مقاومت در تاريخ
زنداني سياسي ايران است و مصداق يكي از همان هزار اشرف است كه از يکسو خشم گشتاپوي
آخوندي را برانگيخته و از سوي ديگر درود مردم ايران و ديگر اشرف نشانان سراسر عالم
را نثار اين گردان گردنفراز كرده است.
بله، گشتاپوي آخوندي و همه آن خيانتپيشگان پيوسته به بارگاه ولايت، دم
درآوردهاند و ميخواهند ضعف و ناتواني رژيم در حذف فيزيكي زندانيان را، به دموكراتيك
بودن نظام مرتبط كنند و تا آنجا پيش ميروند كه به قياس با زندانهاي نظام مدفون سلطنتي
افتاده است
!
مأمور قلم به خوني كه حالا آمده و چهره يك منتقد فرهنگي و سياسي به خود
گرفته و در همان آغاز بند را آبداده ! بهخوبي مشرف و آگاه است كه در سال گذشته مقاومت
سترگ زندانيان چگونه سراپاي نظام پليد ولايت را به لرزه درآورد و آنها را مجبور به
ارتكاب جنايت هرچه بيشتر عليه زندانيان دستبسته كرد، تا آنجا كه مجبور شد چندباره
زندانيان را به سياهچال هاي مختلف تبعيد كند. اي لعن و نفرين بر جانيان و قاتلان ملت
ايران كه نقد و انتقادشان هم بوي خون و حذف ميدهد و مثل امام خون آشامشان، فقط از
بوي خون سرمست شده و انگيزه ميگيرند.
واقعيت اين است كه پارس خوابيده و اجباري اين خائنان به خلق، در بارگاه
«خليفة ارتجاع» و آرزوي حذف عنصر مقاومت و ايستادگي نهتنها دردي از رژيم پا به گور
آخوندي دوا نميكند بلكه مبين رسوايي و آبرو باختگي اين جانيان است و بقول زنداني مقاوم
صالح كهندل: «احمقترين مردمان آن گروهي هستند كه درمان دردشان را در نجاست رژيم آخوندي
مىجويند»
نعمت فيروزي
خرداد94
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر