۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۲, شنبه

م - درزی ...الف مصداقی...تواب... خائن ؟... مسئله این است ! رضا فلّاحی

ظاهرا دستگاه نرخ سنج مصداقی به درستی و با آژیری ممتد به وی هشدار می دهد که دوباره نرخش در بازار مکاره خیانت و خون فروشی به شکلی
فزاینده رو به افول و سقوط است و کمی دیر بجنبد دور و دیر نخواهد بود که به وادی ورشکستگان و فراموش شدگان تاریخ معاصر بپیوندد .بنابراین
ضروریست مجددا موضوع مرده ای را دست و پا کند که شاید در این میان خود را به گونه ای شبه زنده بنمایاند. او گذشته های دور را نبش قبر می کند تا
خاک آن را بر چشمان خواننده بپاشد تا مگر از زیر بار حقایق تلخ و جانکاه و بار گناهان ،خود را برهاند.
مصداقی از آنجایی که در میان ابرومندان نمی تواند آبرویی برای خود دست و پا کند ،لاجرم دست به دامان فسیل هایی می گردد که کوس رسواییشان
گوش عالمی را کر کرده و طشتشان دهه هاست که از بام به زیر سقوط نموده است.او در بدر به دنبال حلقه هایی ضعیف و سوخته میگردد تا شاید به
خواننده القا کند که چون از توابی و جریانی که در قلع و قمع انقلابیون همدست و بلکه مدرس رژیم بوده است انتقاد می کند پس یک زندانی مقاوم می باشد !
او در تمام مصاحبه هایش ) مثلا با صدای آمریکا ( و در دیگر نوشته هایش همیشه مترصد آن است که خود را زندانی مقاوم و حتی نماینده زندانیان مقاوم به
خورد بیننده و خواننده بدهد.شاید به این طریق می خواهد اندکی بر گاف هایی که در کتاب هایش در باره خود داده است و مطلالبی که زندانیان همبند ایشان ،
بر علیه او بر ملا کرده اند سرپوش بگذارد !
باید اضافه کنم که من با زندانی یادشده محسن - درزی هیچگاه هم بند و هم اطاق نبوده ام.ولی اینقدر می دانم که ایشان یه عنوان تواب و کمک بازجو
مشهور بوده است .انانی که در بند یک اطاق پنج بالای اوین بوده اند، از او و سایر توابین نشان دار چون محمد مزیدی و ...خاطرات ناگوار بسیاری دارند.
برای آنکه به بیراهه نرفته باشم با زندانیان دیگری ، در این باره پرسش کردم که نتیجه پاسخ ها موید نظرم بود.
مصداقی می نویسد :
ایران « " محسن درزی ) 1 ( تواب فعال بند ۱ واحد ۳ قزلحصار که ده ها شاهد در مورد اعمالی که او در زندان مرتکب شده وجود دارند در سایت
بودن و شرکت در جوخه ی اعدام شده است... بیش از یک صد صفحه از کتاب خاطراتم اختصاص دارد به حضورم در بند ۱ واحد ۳ » تواب « منکر ،» گلوبال
جایی که محسن درزی یکی از مسئولان اتاق بند بود... در بند ۱ واحد ۳ اگر هر کسی ناشناخته باشد لااقل من ناشناخته نبودم چرا که روزانه بین
۱۱ تا ۱۱ ساعت کلاس درس انگلیسی برای زندانیان سیاسی چپ می گذاشتم و از توده ای و اکثریتی و اقلیتی و راه کارگری و پیکاری و رزمندگانی و
آرمانی گرفته تا وابستگان کارگران سرخ و اتحادیه کمونیست ها و ... از وابستگان کومله و دمکرات گرفته تا زندانیان انتقالی از شمال و جنوب کشور در
آن شرکت می کردند. بیش از صد نفر از زندانیان کم سن و سال چپ که می خواستند در امتحانات نهایی و دبیرستان شرکت کنند تا هر آنکس که
می خواست انگلیسی یاد بگیرد شاگرد کلاس های من بودند...تردیدی نیست که نه من و نه هیچ یک از زندانیان سیاسی مقاوم نمی توانستیم نحوه ی
شلیک گلوله از سوی محسن درزی را به چشم ببینیم چرا که اساس ا در جوخه ی اعدام شرکت نداشتیم. آن ها هیچ گاه فکر نمی کردند روزی در مقابل
افکار عمومی مجبور به پاسخگویی شوند... محسن درزی به جای شرمندگی و درخواست پوزش، طلبکار زندانیان سیاسی مقاوم زندان شده و خود
را قربانی آن ها معرفی می کند و ..."
مصداقی برای آنکه از ناک اوت شدن خود جلوگیری کند باید که به چنین خس و خاشاکی چنگ بزند ؛ بدون این ادعا ها مایه فطیر است و با غیر فعال
شدنش دیگر خریداران روی او حساب نخواهند کرد . آنگاه است که او هم لاجرم به آرشیو خائنان و نادمان فراموش شده تاریخ پرتاب خواهد گردید . از
این روست که او در عین جان کندن ، مقاومت می کند و دو دستی به تنها ریسمان نجات ، طناب پوسیده لاجوردی و خمینی شریرانی که همچون او
تشنه به خون مقاومت و راهبرانش بودند خود را آویزان کرده است .
ولی در این نقطه بین او و شریران یک تفاوت کوچک هم است . او خود را منتقد می خواند و آن شریران دشمن قسم خورده مجاهدین و مقاومت.او
تلاش دارد که برای فریب برخی ساده لوحان و یا بی اطلاعان ، واژگان را هم چون خمینی سلاخی کند .بنابراین لفظ منتقد را به گروگان می گیرد و
معنایی وارونه می نماید تا مگر ننگ مزدوری و خیانت را از از چهره خود بزداید.
آنانی که در دهه شصت در زندان اوین بوده اند نام محسن درزی را حتما به خاطر دارند و قطعا نام و نشان نیکی از او به یاد نمی آورند.الفاظی چون
تواب و کمک بازجو حداقلی است که با شنیدن نامش در خاطره متبادر می شود...ولی نکته آنست که زندانیانی که به خوبی مصداقی را می
شناسند اجازه نخواهند داد که او با پنهان شدن در سایه حلقات زنجیره ضعیف آن دوران ، چهره یک زندانی مقاوم از خود ترسیم کند ! چرا که خیانت
به ارمان و اعتقاد شهدایی خواهد بود که امروز در میان ما نیستند تا پاسخی شایسته به خزعبلات او بدهند.آنانی که نشان دادند ، مقاومت تا سر
حد مرگ یگانه پاسخ به دژخیمان است.اگر افرادی چون مصداقی سمبل زندانی مقاوم بوده اند پس چه صفتی شایسته انانی است که از همه چیز
خود گذشتند تا مقاومت را همانگونه که باید و شاید ترجمان باشند؟
زندانی که با تیزبینی کتاب او را می خواند و با آنزمان و آن فضا مطابقت می کند به روشنی در می یابد که چگونه وی با زیرکی بر برخی حوادث زندان
که اهمیت چندانی هم نداشته اند بسیار مکث و قلمفرسایی می کند و چگونه بر بزنگاه هایی که بزدلانه از جمع فاصله می گرفته است یک پله
هشت پله می نماید.جلوی این همه لوطی و معلق بازی ؟
کدام زندانی مفاومی را می شناسیم که هر آینه و در هر مصاحبه و نوشته اش تلاش وافر بنماید که به شکلی لخت و عور و زننده ، به خواننده و
بیننده و شنونده ، تذکر دهد و تاکید کند که وی زندانی مقاومی بوده است ؟ من که بیاد نمی آورم.آیا این تاکیدات برای خاک پاشیدن بر گذشته اش
نمی باشد ؟
از سال شصت تا پس از قتل عام 76 ،که رژیم با قتل عام درمانی بالاخره توانست تا حدی مواضع زندانیان سیاسی را پایین بیاورد ، هیچ زندانی
مقاومی نه درس انگلیسی و جز آن می داد و نه هیچ زندانی مقاوم فرضی به امر یادگیری زبان همت می گماشت.
یاددادن و یادگرفتن زبان ، برای یک زندانی مقاوم به معنای تیر خلاص زدن بر مقاومت خود می بود و اعلام بیرونی به توابین و پاسداران که " ایها الناس
مرا رها کنید می خواهم حبسم را بکشم ! من با شما کاری ندارم ، شما هم لطفا با من کاری نداشته باشید".
چنین اقدامی از طرف زندانی ارسال پیغام و تلگراف معنی دار به زندانبان به معنای اعلام انفعال و بریدگی تلقی می گردید .پس هیچ زندانی
مقاومی حداقل در زندانهای اوین ، گوهردشت و قزل حصار چنین اقدامی را به هیچ وجه به معنای مقاومت تفسیر نمی نمود . حال فراموش نکنید که
زندانی که 11 الی 12 ساعت آموزش زبان می داده است و طبعا از چشمان تیز بین پاسداران و توابان هم مخفی نبوده چقدر می توانسته است
مقاوم باشد ؟ جز آنکه واژه مقاومت را هم سلاخی نموده و همزیستی مسالمت امیز با زندانبان و توابان را معادل مقاومت تفسیر نماییم.
ممکن است که برای برخی خوانندگان این توهم پیش بیاید که اگر درس خواندن و درس دادن و بویژه درس دادن به زندانیان مقاومی ! که " ...بیش از
صد نفر از زندانیان کم سن و سال چپ که می خواستند در امتحانات نهایی و دبیرستان شرکت کنند..." مقاومت نبوده است پس چه چیز مقاومت بوده
است ، مجبورم کمی به گذشته برگردم.شاید این توهم دامن زده شود که هدف از تدریس آنان ، آمادگی این شاگردان برجسته برای رفتن به جلسه
امتحان ، شورش و دفعتا سرنگونی رژیم و یا تحمیل کردن شکست علمی و نوعی مبارزه قهر آمیز بوده است ؟
)
زندانی ای اوج فریاد ) 1
از سی خرداد شصت به بعد زندان وارد دور جدید و شرایط نوینی گردید که تا پیش از آن تجربه نکرده بود ، رژیمی خونخوار که شمشیر را از رو بسته
بود و جز قلع و قمع و نابودی فیزیکی و روحی زندانی به چیزی کمتر نمی اندیشید.صدای رگبار جوخه های اعدام و صدای تیر خلاص ها در تپه های
اوین طنین انداز بود . رژیم بدون هیچگونه تعارفی عکس زندانیان و سپس نام آنها را در صفحه اول روزنامه های کثیر الانتشار حکومتی انتشار می
داد.کابل و قپونی و انواع شکنجه ها در برابر پوست و گوشت و استخوان ، حرف اول را می زد و لاجوردی خون اشام و قصاب اوین کدخدای اوین شده
بود و با کمک دگر جلادانی از نوع محمدی گیلانی و موسوی اردبیلی و سایر موسوی های رنگ و وارنگ دست به قتل عام زندانیان میزد.تنها مقاومت
بود که در برابر خمینی این دیو جماران که حکم توبه و به تسلیم کشاندن زندانیان را می داد یارای ایستادن داشت.
مقاومت آنچیزی تلقی می گردید که زندانیان را متحد تر ، پر قدرت تر و برنده تر و زندانبان را در سویی دیگر خلع سلاح و در مانده تر می نمود.این
فرایند ذاتا جزیی از شرایط مقاومت آن هم در برابر رژیم خون اشامی چون خمینی بود.هدف زندانبان ، در یک رژیم فاشیستی ، سایش روحیه
مقاومت بود ، پروسه ای که در نهایت به پذیرش عجز و تسلیم نهایی زندانی در برابر ماشین کشتار و شکنجه زندانبان می انجامید.
سنگری که میتوانست زندانیان را برای مقاومت بیشتر در برابر جلادان یاری نماید ، چتر صنفی می بود .سپر و زرهی که فرد را در مقابل زندانبان تا
دندان مسلح حمایت و حفاظت می نمود.نمادی از روح جمعی،نفی فرد ، قداست جمع ، همه چیز در خدمت به جمع .آنچه که دشمن ، همه تلاشش
را در خلاف جهت چیده بود ، محصور نمودن زندانی در فردیت ،تا فردیت حاکم شود تا نه تنها زندانی را در انفرادی محبوس نماید که حتی در جمع نیز
زندانی را در خود ایزوله نماید .
این روح و زندگی جمعی در زندانیان مجاهد آنچنان نهادینه شده بود که غیر از آن غیر طبیعی می نمود.گرچه تاکید بر اشتراک صنفی در برابر زندانبان
از موضعی سیاسی طرح نمی شد ، اما طی چنین طریقی ریشه در باور ها و اعتقادات آنها داشت .
از همین نقطه بود که مناسبات شکل می گرفت ، مسئولیت ها و وظایف تعریف می گردید.و حاکمیت و اقتدار این روح جمعی بود که زندگی دیروز در
خارج از زندان را به زندگی امروز پیوند می داد و بدینگونه شور و نشاط و تکاپو و هیاهو فضای زندان را معطر می نمود.جالب توجه آنکه برای انجام این
امور روزانه وقت کم هم می آمد.
آیا درخشش و جلای زندگی جمعی زندانیان مجاهد را فقط رژیم حس می کرد ؟
یک روز ملاتی در حیاط بند پیدا شد که با خواندن آن دستگیرمان شد که یکی از توده ای های بند در حین ارسال تحلیل خود از روابط مجاهدین به توده
ای بنددیگر ، با مشکلی مواجه و نهایتا ملات در حیاط افتاده بود.تحلیل فرد مورد نظر آن بود که این روابط جمعی و صنفی است که بچه های
مجاهدین را علیرغم سن کم آنها ) در مقایسه با میانگین سنّی زندانیان توده ای و غیر مجاهد ( متحد و یکپارچه کرده است و به آنها در برابر زندان بان
و گرفتن موضعی مشترک جسارت می بخشد.
آنچه که در آن ملات آمده بود ، همه حقیقت نبود ، چرا که روابط بچه های مجاهدین و روح جمعی حاکم بر آن خود پی امد ویژگی های سیاسی و
ایدئولوزیکی بود که پیش شرط مجاهد بودن بشمار می آمد.روح جمعی که بر خاسته از اعتقاد بنیانگزاران سازمان و نسل بعدی راهبران مجاهدین
بود ،. این اتحاد و یکرنگی ، بر گرفته از اعتقادات و ارمانهای زندانیان و اعتماد و ایمان خلل ناپذیر هواداران به رهبران در پیش و در خلال زندان بود. آنچه
که با چشم جان فقط قابل مشاهده بود و نه چشم ظاهری.
زندانیان مجاهد با توسل به این روح جمعی زندان را به تسخیر خود در آورده بودند . اگر چه آنها زندانی رژیم خون آشام خمینی بودند ولی به حبس
کشیدن قناعت نکردند .زندان را کانون مقاومت و پایداری ارزیابی می کردند.تلاش داشتند که نحوه زندگی خود را به زندان و زندانبان تحمیل کنند و
چنین کردند.بنابراین آنچه مقدس و محترم و مفید می نمود که کانون مبارزه و مقاومت با رژیم را گرم تر می کرد.یادگیری زبان و درس ریاضی و جز آن
در آن شرایط نه تنها یک ارزش نبود بلکه به آن به دیده ضد ارزش نگاه می شد) همچنانکه در ادعای مصداقی می بینید اثری ، نامی و اشاره ای از یک
زندانی مجاهد نیست (.
نوع نگاه زندانیان غیر مجاهد به مقاومت در زندان به گونه ای دیگر بود ، بیشتر زندانیان غیر مجاهد باور داشتند همانکه در بازجویی بارژیم همکاری
نداشتند و نبریده بودند و کسی را لو نداده اند به عنوان محک مقاومت کفایت می کرد.به نظر اکثر آنان بیرون از زندان بود که کانون مبارزه به شمار
می آمد و زندان صرفا محل گذر و گذار بود.
کمون ؛ زندگی جمعی ، حاکمیت روح جمعی و گذشتن از فردیت و منافع فردی در میان زندانیان مجاهدارزشی والا داشت .بنابراین تمام پول هایی که
در ملاقات می آمد ، صرف نظر از آنکه چقدر بود در صندوق اطاق جمع می شد ، لباس هایی هم که از ملاقات می آمد و...بنابراین کسی که ملاقات
هم نداشت از همه این مزایا برخوردار بود. همچون یک محیط بیرون از زندان همه مسئولیت های خود را داشتند ، از مسئول اطاق ، مسئول صنفی ،
مسئول روزنامه ، مسئول دارو ، مسئول ملی کاری ، مسئول طناب های رخت ، مسئول ورزش و ...نبض زندگی به شکلی منظم و پویا در تپیدن بود.
زندانیان مجاهد ، روز جمعه را به عنوان روز ملی کاری به زندان و زندانبان تحمیل کرده بودند .آنها بودند که به زندانبان نحوه زندگی مطلوب خود را
تحمیل می کردند نه زندانبان به زندانی. البته این ها با بهایی گزاف و با تحمل کابل خوردن و انفرادی ، ممنون الملاقات و روزنامه شدن ، بازجویی و
انگ تشکیلات خوردن و به دست آمده بود.
زندانبان آنها را به زندان انداخته بود تا روحیه مقاومت و پایداری را در آنها بخشکاند و از آنها افرادی اخته و منفعل بسازد ولی گرچه اهرم هایی بیشمار
و بس ناجوانمردانه در دست داشت ، حریف نشد.روزهای جمعه شور و نشاطی در بندها و اطاق های زندانیان مجاهد برقرار بود. با گذاشتن
نگهبانانی در بند ، بقیه مشغول کار های مورد نیاز برای هفته آتی بودند ؛ از قند شکاندن، پاک کردن انجیر ،تهیه ترشی و مربا از پوست خربزه ) به
قول خود زندانبان ، " امت حزب الله باید که خودکفایی اقتصادی را از شما بیاموزد " ، شکافتن لباس های کاموایی و جوراب ها ، نخ تابیدن برای قفسه
مورد نیاز اطاق ، ساختن و مرمّت قفسه ساک ها در قسمت فوقانی اطاق ، نزدیک به سقف ها ،بریدن چوب های جعبه های میوه با وسایل ابتدایی
، کوبیدن دور نان های خشک شده نان ها و الک کردن آن برای افزودن به صبحانه و فایق آمدن بر کمیت و کیفیت صبحانه ، استفاده از آخرین نخاله
های خمیر نان که قابل کوبیدن و الک کردن هم نبود و خمیر کردن آن و تهیه چسب از آن ، پرس کردن لایه های مقوا با چسباندن لایه های چسب نان
به یکدیگر و تهیه نوعی چوب فشرده ، لوله کردن روزنامه ها ، چسب نان زدن و تهیه کردن لوله هایی سخت چون میل گرد از آنها برای ساخت
ستون های مورد نیاز ،صحافی کتاب های موجود چون قران و نهج البلاغه ، دوختن و یا پرس کردن دمپایی های پاره و تعمیر آنها و یا تبدیل آنها به
کفش های ورزشی ،و...همه این ها غیر از برگزاری مناسبت های مخفیانه و یا نیمه مخفی ) مناسب با شرایط خاص زندان ( و خانه تکانی های
فصلی و نظافت اطاق و بند و گل کاری و یا هرس کردن علف های هرز حیاط ، نهر بندی ، کود کشی از چاه توالت حیاط و ...می بود. حتی شاهد آن
بودیم که چگونه با دو قطعه الکترود ربوده شده از وسایل کارکنان تاسیسات زندان ، یک گازانبر مصادره شده ، یک پارچ پلاستیکی پر از اب نمک ) که
به عنوان موتور جوش استفاده می شد ( چگونه مشغول جوشکاری و ترمیم تخت های فلزی بودند.به قول خود زندانبان " اگر این ها را به حال خود
بگذاریم ، فردا هلی کوپتر درست می کنند و فرار می کنند ".
گرچه زندانیان مجاهد با کتاب خواندن و درس خواندن مرزبندی نداشتند ولی واقع آن بود که انها تعریف خاص از زندان و نحوه زندگی در زندان داشتند.
بر خلاف زندان عادی و زندانیان عادی ، زندان صرفا محل گذر و حبس کشیدن نبود ، زندان ادامه حرکت دیروز و بیرون از زندان و برای آمادگی بیشتر
خود در نبرد حال و اینده و خود سازی بود.زندان یک گسست و انفعال و استراحت اجباری نبود، هر لحظه ، لحظه مقاومت و پایداری ، جنگ و رزم و
نبرد با دشمن متناسب با شرایط و امکانات بود.اینجا بود که نگاه زندانیان مجاهد به کتاب و درس خواندن متنفاوت می نمود .کتابهایی که از زندانیان
قبل 1671 و معروف به "پنجاه و نهی ها " که آن موقع اجازه گرفتن کتاب در ملاقات داشتند در بند ها یه یادگار مانده بود و به گونه ای مشوق مبارزه و
مقاومت بود چون گنجینه ای پر بها و با بخش بخش کردن آنها چون کتابی مقدس حفاظت و دست به دست می شد. تا زمانی که روزنامه به بند می
آمد ، خواندن روزنامه و تحلیل آن بخشی از کار روزانه تلقی می گردید که در اصطلاح به آن " تی کشی " ) که از واژه تی کشی به معنای زمین را
تی کشیدن به عاریت گرفته شده بود ( گفته می شد.اطلاع یافتن از اخبار بیرون و آنچه که در جامعه می گذشت ، همچون اکسیژن نیاز یک زندانی
مقاوم بود.
روز ملی کاری بیشتر اوقات در بندهایی که با زندانیان غیر مجاهد هم بند میشدیم ، نه تنها با محدودیت زندانبان و بلکه با شکایت برخی از زندانیان
غیر مجاهد روبر بودیم ، چرا که مزاحم استراحت و کتاب خواندن و تمرکز حواس برخی از آنها را فراهم می آورد .بنابراین ضروری می گردید که ساعاتی
خاص و محدود را که مزاحم آسایش انان نباشد به ملی کاری اختصاص یابد.
البته از حق و انصاف نباید گذشت که بودند زندانیان غیر مجاهدی که در همراهی و همگامی با مجاهدین از خود انعطاف زیادی به خرج می دادند ولی
واقع آنکه چنین افرادی انگشت شمار بودند و به محض تعویض بند دوباره به همان مناسبات پیشین بر می گشتند.
و باز ...زندانی ای اوج فریاد
حال به سوژه اصلی که همان زندانی پیشین و خاین و بریده امروز ایرج مصداقی است بر می گردیم.زندانی مقاومی ! که به زندانیان مقاوم ! دیروز
انگلیسی و یا دروس دیگر می آموخته است . به راستی چنین زندانی در کجای مختصات ان زندان لبریز از مقاومت قرار می گیرد ؟هدف از اشاراتی
مختصر به فضای زندان دهه شصت ، خاطره نویسی و یا تعریف و تمجید از زندانیان مجاهد نبوده و نیست ، بلکه اشاره به فضای مقاومت و ایستادگی
در زندان و در برابر دژخیم می باشد.
ایرج مصداقی کسی که به اعتراف خودش زندانش را با رفتن به گشت وشکار دوستان پیشین آغاز می نماید ، در دوران دیگر افتخارش به آموزش و
تعلیم انگلیسی به زندانیان مقاوم ! است،در دوران های سخت زندان و به ویژه در هنگام ورزش های جمعی که با یورش زندانبان ، ایجاد راهرو های
کابل ، بردن به اطاق گاز و دندان و دنده شکستن و انفرادی و ...ختم می شد اثری از او نیست ، به بهانه ای واهی و تمارض از شرکت در ورزش
جمعی طفره می رود ، کسی که در هنگام اعدام ها و در بند بودن، ترس و لرز بر یکایک سلول هایش مستولی بوده ) به شهادت کسانی که هنوز
در قید حیاتند ( ، و پس از قتل عام با رفتن به بند کارگاه ،پذیرفتن مسئولیت کش بافی ، شنا در استخر اوین ) به قول خودش ؛ به واسطه نداشتن
بیماری چپ روی !( که فرسنگ ها فراتر از خط سرخ زندان بود ، تقاضا کردن جهت مرخصی های طولانی ، نامزد کردن در زمان مرخصی ، پذیرش و
انجام مصاحبه و از همه بد تر دایالوگ پایانی وی با زندانبان و مامور اطلاعات که " من و تو هر دو قربانی و بازنده هستیم ولی در دو سوی مخالف "
پلی تخریب نشده و آباد را برای فردای خود به جا نمی گذارد .آیا نهایت وقاحت و پرده دری نیست که چنین کسی از خود به عنوان زندانی مقاوم یاد
کند؟آنهم در میان لشگری عظیم از سربداران که خود با انتخاب چگونه رفتن خود ، مقاومت را معنی و تفسیری نوین کردند ؟
پیش از قتل عام 76 ، زندانیان مقاوم با دو تضاد اصلی روبرو بودند : الف : زندانبان ب : خانواده ها که تحت تاثیر زندانبان در سر بزنگاه ها و با فریب و
تحریک زندانبان چون سنگ بالایی اسیاب عمل نموده و زندانی را در لابلای این دو سنگ له و لمیده می نمودند.) 1 ( پس از قتل عام 76 ، تضاد و
سنگ دیگری نیز افزوده گردید و آن پیدایش قشری بود که با استقبال از طرح و نقشه زندانبان برای تخریب چهره زندانی سیاسی و مخدوش کردن آن
، به بند کارگاه رفتند و یا با تقاضای مرخصی های طولانی زندان را دو شقه کردند.حال زندانیان سر موضع ، در برابر خانواده ها باید جوابگوی سئوال
دیگری می شدند که " چرا برخی از همان زندانیان رهیده از قتل عام به راحتی به مرخصی می روند و بیشتر از انکه در زندان باشند در مرخصی بودند
و در اصطلاح حبس را شیرین می کشیدند !و چرا شما تقاضای مرخصی نمی کنید و یا چرا حتی پس از تقاضای خانواده و موافقت زندانبان ، شما
آمدن به مرخصی را نمی پذیرید و از وسط راه بر می گردید و خانواده و فامیل را که با چندین مینی بوس و ماشین برای بردن شما با هزاران امید آمده
اند ، دست از پا درازتر بر می گردانید !" .جواب پدر ومادر و خواهر و برادر و مادر بزرگ و...گریان را چگونه باید می داد؟ آنهم در وضعیتی که تلفن ها
کنترل می شد؟ حادثه ای که میزان تلخی آن فقط با تلخی حادثه قتل عام 76 ، قابل مقایسه بود.
امّا ...ایرج مصداقی در این میان تنها نفر نبود .ولی...
برخی از آن جمع معتقد بودندو تحلیل می کردند که " دیگر مقاومت در زندان به شکل سابق معنا و مفهومی ندارد و فقط یگانه راه مبارزه ، پیوستن
به ارتش ازادیبخش است . برخی از همین جمع در راه پیوستن به مقاومت در تورهای دادستانی افتادند و یا ربوده و ناپدید گشتند و برخی دیگر به
سلامت خود را یه ارتش آزادیبخش رساندند و تعدادی از آنها هم در حوادث مختلف به شهادت رسیدند.تعدادی هنوز پا در رکابند و هنوز غرش آنها از
اشرف و زندان لیبرتی آشکارا شنیده مشود و بر عهد خود با خدا و خلق و رهبری مقاومت وفادارند .
اکثریتی در درون و برون از ایران ارتباط خود را با مقاومت حفظ نموده اند و هر ساله نیز آنرا تمدید می کنند و در فعالیت های داخل و خارج کشور
شاهد فعالیت های آنان هستیم.
برخی قتل عام 76 و صاعقه و رگبار ناگهانی ، آنانرا در نقطه انتخاب جدیدی قرار داد ، پایان زندگی سیاسی خویش .آنها یا در دل با مقاومتند و یا
کاملا جذب زندگی مادی شده اند . گه گاه که با انان نشینی همچنان از زندان و خاطرات و فضای آن با خوبی و افتخار یاد می نمایند.
برخی در عین حفظ مرزبندی روشن و واقعی با رژیم ، انتقاداتی دارند.نوشته ها و گفتار اینان را هیچگاه در نشریات ، سایت ها ی وابسته به ارتجاع و
لابی های آنان نمی توان یافت .
تنها یکنفر از آن جمع رهیده از قتل عام 76 است که با وقاحت تمام همچنان بر طبل پوشالی منتقد بودن خویش می کوبد و ادعای مبارزه با رژیم را هم
به دوش می کشد. او در هیچ کدام از این لایه ها جایی ندارد . او به دروغ خود را مخالف رژیم و منتقد مجاهدین معرفی می نماید .او تمام ادعاهای
گذشته خود در ارتباط با کسانی که مرز دوست و دشمن را در هم می ریزند ) که خروارها از این ادعا ها در دسترس است ( ، به یک باره زیر پا می
گذارد تا بلکه حد اقل از ماحصل ده سال زندانش ، اعتبار و نامی برای خود دست و پا کند.
)
کدام یک بایستی پوزش بخواهیم؟ "؟ ) 4 ،» تواب « النهایه به سئوال مصداقی بر می گردیم :" من) مصداقی ( یا محسن درزی
به نظر من پاسخ به این سئوال را باید در صداقت این دو نفر و در نحوه قضاوت آنها به اعمال روا و ناروای دیروز و امروز خود دید.در اینکه محسن
درزی گذشته ای که به آن ببالد در کارنامه خود نداردبحث و جای خدشه نیست . ولی در رابطه با ایرج مصداقی کار از این موضوعات گذشته است.ایرج
مصداقی غیر از آنکه کارنامه درخشانی ندارد ،پس از آزادی از زندان و آمدن به خارج از کشور به واسطه دروغ های شاخدارش در ارتباط با تاریخ زندان
و تحریف و وارونه گویی هایش مرزهای سقوط را با شتاب تر از دیگران در نور دیده است .موضوع ایرج مصداقی ف موضوع و موضع دیروزش نیست
، چرا که دیروز به هر حال گذشته است و آنچه که باید مورد بحث و قضاوت قرار گیرد ، امروز افراد است.
به باور اکثریت زندانیانی که هم همچنان به عهد وپیمان با رفقای زندانی خویش که به کهکشانها پیوستند، وفادارند ؛و بار ها به اشکال گوناگونتحرکات وی
را محکوم نموده اند ، ایرج مصداقی سال هاست که خطوط سرخ را رد کرده است حتی بیش از لاجوردی ها و گیلانی ها . .لاجوردی ها و گیلانی ها حذف
فیزیکی مجاهدین را درسر لوحه کار خویش داشتند و سلاحشان جوخه های تیر باران و طناب های دار بود .ولی مصداقی سال هاست که یکی یکی
جنازه های رفقای پیشینش را از زیر خروارها خاک بیرون می کشد و مغز آنها را با لذّتی وصف ناپذیر با دشنه خود خرد می کند تا از آنان انتقام گیرد ،
چرا که نمی خواهد باور سربداران را برتابد.گناه شهدا این بوده و هست که به مجاهدین و امانت داری آنها باورو ایمان داشته اند و به راهی جز حمایت از
مقاومت ایران و جنگ تا سرنگونی این رژیم خون و جنون نمی اندیشیده اند .بنابراین از نگاه مصداقی امروز تک تک آنان باید جزای اعمال خود را ببینند.
این مصداقی است که با گزارش 2 9 و 3 9 و احتمالا 4 9 ،سوگلی سایت های وابسته به وزارت اطلاعات شده است و مورد لطف و مرحمت رژیم قرار
گقرار گرفته است.
امروز دیگر زندانیان دستگیر شده در ارتباط با مجاهدین ، لازم نیست که جواب سئوالات کلیشه های باز جویان دادستانی و وزارت اطلاعات را بدهند ؛ آنها
باید صریحا نظراتشان را نسبت به گزارش 2 9 و 3 9 بدهند. امروز برای فشار آوردن ، براندن و مسئله دار کردن زندانیان نیاز به برادر حسن و حسین
بازجو نیست ؛ چرا که" برادر ایرج " امروز کار همه را راحت کرده .فهرستی و جدول لگاریتمی تهیه کرده است که تمام اتهامات رژیم نسبت به مجاهدین
از روز ازل تا به حال در جزواتی گرد آورده است که از مشابه خارجیش ) ارتجاعیش( به مراتب مرغوب تر است. امروز این وزارت اطلاعات است که
گزارشات و مطالب ضد مجاهدین مصداقی را با لطف ویژه برای خانواده های زندانیان و شهدا بی هیچ منّتی ارسال می کند.
چنین به نظر می رسد راهی را که مصداقی پیموده است و خیانتی که او مرتکب شده است بس سنگین تر از جنایات لاجوردی و گیلانی است؛ چرا که انان
در روز روشن و بی پرده می گفتند که جز نابودی مجاهدین و قتل یکایک آنان) ریشه کنی جریان نفاق ( را دنبال نمی کنند و نه چون شیادی) برادر ایرج (
که می خواهد دو سره بار کند ؛ هم می خواهد خود را مخالف رژیم و در عین حال ، منتقد مجاهدین جا بزند .جان کلام آنکه با وضعیتی که" برادر ایرج "
دارد اگر هر ثانیه هم طلب بخشش و پوزش نماید ، بسا که قادر به جبران ذرّه ای از خیانتش نباشد.
از قهرمانان و رزمندگان وطن در لیبرتی ، آلبانی ، اوین ، قزلحصار ، زندان ارومیّه و جای جای ایران جهان حمایت کنیم.
سلام بر آزادی پاینده ایران
رضا فلّاحی
عضو اتحاد زندانیان سیاسی - متعهد به سرنگونی
اوریل 5172
.......................................................................................................................................................................
) 1(
"
سرود زندانی ای اوج فریاد"
زندانی ای اوج فریاد
زندانی ای هر دم در یاد
ای که شور و عزم آهنین ات
سرداده آوای آخرین ات
در نگه همه گان تو همان شیری
گرچه زجور شه هان تو به زنجیری
خونین پیکار تو
فردا از آن تو
لاله زخون رخ تو سرخی دارد
ژاله ز پاکی روی تو می بارد
برپا که راه تو
فردا از آن تو
نقش جانبازی ات همه جای اوین
نشانه ای از رزم بیژن گرد و دلیر
حماسه ی تاریخ پر ز فراز و نشیب
برای ما درسی دیگر دارد
نوید پیروزی دربر دارد
9 (
دلسوزی سنگ آسیابی (
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3322
کدام یک بایستی پوزش بخواهیم؟ ایرج مصداقی ،» تواب « 1 ( - من یا محسن درزی (

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر