۱۳۹۳ بهمن ۱۸, شنبه

پروژه هاي انهدام يك جنبش و خط سرخ مقاومت ( ادامه) بحران سرنگوني و اولويتهاي نظام - مصطفي نادري

بحران سرنگوني و اولويتهاي نظام

حالا هم كه بحران سرنگوني و شقه نظام ولايت فقيه بالاگرفته و خروج مجاهدين از ليست آمريكا موضوع آلترناتيو و راه حل آينده ايران را جدي كرده و پايداري اشرفيها و بين المللي شدن موضوع اشرف و ليبرتي توطئه كوبلر را رسوا كرده، چنگ زدن به هر خس وخاشاكي براي «حذف صورت مسأله تشكيلات مجاهدين»، به اولويت «ديپلوماسي امنيتي» رژيم تبديل شده است.
ايرج مصداقي در مورد همزمان بودن نوشتن لجن نامه اش با حمله موشكي ، ادعا مي كند به خاطر اينكه نوشته اش  با اين جنايت همسو نشود آن را عقب انداخته است، اما چند سطر بعد همسويي مشخص آن را با سياستي كه همراه با حمله موشكي، ساختار تشكيلاتي و سياستها و روشهاي مجاهدين را به عنوان مسئول و مقصر مشكلات مجاهدين به زير ضرب مي برد و درحال حاضر اولويت دستگاه گفتمان سازي  و بسيج رژيم است، برملاكرده و مي نويسد: «وقتي محمد اقبال يکي از اعضاي مجاهدين به تأسي از شما به شکل ناپسند با ادبياتي به شدت موهن و زشت به موضع‌گيري عليه خواهرانش ”عاطفه” و ”عفت” پرداخت، و به ويژه ”عاطفه”را در کنار لاجوردي و حاج‌داوود رحماني نشاند و وعده‌ي محاکمه‌ي او را داد ضرورت انتشار اين نامه را دوچندان احساس کردم».

 
ابتدا اجازه بدهيد به عنوان كسي كه با لحن و كلام بازجوها و توابهاي تحت امرشان آشناست، بگويم كه همان زبان مهاجم و پر نيش و كينه آنها را در  صفحات لجن نامه مصداقي احساس مي كردم و برايم بسيار تداعي كنندة همان فرهنگ لومپني - پاسداري بود. بنابراين، بهتراست مصداقي از دادنِ درس «ادبيات» و «عفت» و «عاطفه»  به محمد اقبال خود داري كند.
اما نكتة اصلي مورد نظرم اين بود كه «ضرورت مضاعف»ي كه ايرج مصداقي بر آن تاكيد مي كند، همان مأموريت مكمل موشك زني و از سنخ همان ناسزاهاي بلندگوهاي خانوادگي است كه در اطراف اشرف  پايداري آنها در حال محاصره يا روي تخت بيمارستان اشرف را تخطئه مي كرد و با موهن ترين اشكال مي كوبيد. محتواي لجن پراكنيهاي مصداقي چيزي غير از همين حملات  نيست كه پايداري اشرفيها را  يك بيهودگي محض مي داند و مدعي است « جوانان ناآگاه» از «رهبري ناصادق» فريب خورده اند !
مصداقي با زبان رذيلانه و موهن به پايداري اشرفيها حمله ميكند و از جمله مي نويسد: «مهدي افتخاري در اشرف و در بدترين شرايط جسمي و روحي ماند و عاقبت دقمرگ شد». او عمدا صداي سرفراز و مقاوم و رزمنده اشرفيها ، از مهدي افتخاري تا محسن انصاري و مهدي فتحي و .... را كه همه از تلويزيون شنيديم و ديديم كه در بستر بيماري و محاصره و محروميت درماني هم، حماسه پايداري و رزمندگي آفريدند، نمي شنود. آن را انكار مي كند تا بگويد كه  مقاومت بيهوده است و خط درست آن است كه  « جان » را مثل تواباني  چون خودش با توبه و تسليم و تقديم انزجار نامه عليه مجاهدين، به هرقيمت « نجات» داد!

اين است نگاه خلص تواب، به مقوله مقاومت در برابر جلادان و زندانبانان و شكنجه گران انسان ، حال  چه در  زندان اوين باشد، چه در زندان ليبرتي و چه در اشرفِ تحت محاصرة ضد انساني و غير قانوني.

اين است كين توزي آشتي ناپذير عليه جنبش مقاومت مظلوم ولي شكست ناپذيري كه «تواب» خود فروخته، به رسميت شناختن هويت وموجوديت آن را انكار خودش مي بيند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر