۳۰ دی سال ۱۳۵۷؛ روزی که سرنوشت آزادی در آن رقم خورد
۳۰ دی سال ۱۳۵۷ آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندان شاه آزاد میشوند. در میان آنها نام مسعود رجوی نیز وجود دارد؛ کسی که از آن لحظه بیش از پیش جای خود را در تاریخ ایران باز میکند و سرنوشت جنبش مردم برای آزادی به او گره میخورد.
۴ روز پیش از آن؛ در ۲۶ دی، شاه برای همیشه ایران را ترک کرد؛ مرحلهای از دیکتاتوری در ایران به پایان میرسید؛ برجستهترین نماد پایان یک مرحله و آغاز مرحلهای دیگر؛ آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندانها بود.
روز ۳۰ دی، مردم در برابر زندان قصر تجمع کرده بودند؛ آنها خواستار آزادی زندانیان باقی مانده در اسارت بودند؛ همزمان خانوادههای زندانیان نیز در کاخ دادگستری دست به تحصن زده بودند؛ تعادل در درون جامعه علیه سلطنت پهلوی چرخیده بود؛ شاه گریخته بود و بقایای سلطنت توان و جرأت رویارویی با مردم بهپاخاسته را نداشتند.
با این همه بهار آزادی میتوانست بسیار کوتاه باشد؛ زیرا در آن سوی ماجرا؛ پسرعمومی تاریخی شاه؛ یعنی خمینی از تبعید باز میگشت؛ خمینی بهخاطر خاستگاه طبقاتی؛ دستگاه نظری؛ و افقی که برای جامعه ترسیم میکرد؛ موجد تاریکترین نیروها از اعماق تاریخ بود؛ کسانی که چه در کلام، چه در رفتار وحتی چهرههایشان، سمبلهای بیرحمی بودند؛ اگر کسی آن روزها را بهچشم ندیده است میتواند به تصاویر محمد محمدی گیلانی و اسدالله لاجوردی در دادگاههایی که در سال ۶۰ برای انقلابیون برپا میکردند نگاه کند تا تصویری از نظام خمینی در آن سالها بهدست آورد؛ تصویری که به همان شکل و گاه در اشکال دیگر تا همین امروز تکرار شده است.
اما آزادی مسعود رجوی از زندان؛ در نقطهای که نظام شاه فرو میپاشید و خمینی هنوز بر سر کار سوار نشده بود؛ یک موهبت و یک بخت درخشان تاریخی برای مردمی بود که در تاریخ مبارزاتشان همواره از فقدان رهبری و سازمان رهبری کننده در رنج بودهاند.
روز ۳۰ دی، مردم در برابر زندان قصر تجمع کرده بودند؛ آنها خواستار آزادی زندانیان باقی مانده در اسارت بودند؛ همزمان خانوادههای زندانیان نیز در کاخ دادگستری دست به تحصن زده بودند؛ تعادل در درون جامعه علیه سلطنت پهلوی چرخیده بود؛ شاه گریخته بود و بقایای سلطنت توان و جرأت رویارویی با مردم بهپاخاسته را نداشتند.
با این همه بهار آزادی میتوانست بسیار کوتاه باشد؛ زیرا در آن سوی ماجرا؛ پسرعمومی تاریخی شاه؛ یعنی خمینی از تبعید باز میگشت؛ خمینی بهخاطر خاستگاه طبقاتی؛ دستگاه نظری؛ و افقی که برای جامعه ترسیم میکرد؛ موجد تاریکترین نیروها از اعماق تاریخ بود؛ کسانی که چه در کلام، چه در رفتار وحتی چهرههایشان، سمبلهای بیرحمی بودند؛ اگر کسی آن روزها را بهچشم ندیده است میتواند به تصاویر محمد محمدی گیلانی و اسدالله لاجوردی در دادگاههایی که در سال ۶۰ برای انقلابیون برپا میکردند نگاه کند تا تصویری از نظام خمینی در آن سالها بهدست آورد؛ تصویری که به همان شکل و گاه در اشکال دیگر تا همین امروز تکرار شده است.
اما آزادی مسعود رجوی از زندان؛ در نقطهای که نظام شاه فرو میپاشید و خمینی هنوز بر سر کار سوار نشده بود؛ یک موهبت و یک بخت درخشان تاریخی برای مردمی بود که در تاریخ مبارزاتشان همواره از فقدان رهبری و سازمان رهبری کننده در رنج بودهاند.
مسعود رجوی با پای گذاشتن به عرصهی جامعه، همین دو هدیه را به مردم ایران عرضه کرد؛ عنصر رهبری کننده و سازمان رهبری کننده؛ او تنها نیرویی را برپا کرد که توان ایستادگی در برابر خمینی و پاسداران را در هر شرایط متصور دارا بوده است؛ نگاهی به تاریخچه ۴۰ ساله سازمان مجاهدین خلق ایران و مقاومت ایران تایید کننده این واقعیت است.
وقتی خامنهای در ۱۹ دی ۹۶، اعتراف کرد که فراخواندهنده، سازماندهنده، و هدایت کننده قیام، مجاهدین بودهاند؛ بیاختیار به نقش بلاجایگزین مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق ایران در هماوردی با خلافت اسلامی! تاکید کرد.
آنچه در ۳۰ دی سال ۵۷ نصیب مردم ایران شد؛ امید به آینده و یقین به پیروزی بود؛ هرچند از مسیری صعب بگذرد اما سرانجام به سرمنزل خواهد رسید.
در همین زمینه:
۳۰ دی؛ روز آزادی
۳۰ دی؛ روز آزادی
مطالب مارا در وبلاک انجمن نجات ایران ودر توئیتربنام @bahareazady دنبال کنید
پیش بسوی قیام سراسری ، ما بر اندازیم# شهرهای ایران اعتصاب # تظاهرات#
سرنگونی # اتحادوهمبستگی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر