داستانهای دهه ۶۰
نزدیک به ۴دهه از سال ۱۳۶۰ و دهه پرماجرای آن میگذرد. بسیاری از شاهدان آن روزها یا بهقتل رسیده یا به تبعید اجباری فرستاده شدهاند، برخی دیگر حقیقتاً روشن نیست سربهنیست شدهاند یا در شمار مقتولان آن سالها هستند و آنانکه در طیف حکومتیها قرار دارند نیز تغییر چهره داده و اینک یا با پز اصلاحطلبی تلاش میکنند رنگرزی سیاسی خود را باز نگهدارند یا برخی دیگرشان(حزبالهیهای آن روزگار) حسرت میخورند که چرا نمیتوانند مانند سال ۶۰ مثل ریگ آدم بکشند!
در این میان رسانههای حکومتی هم از هر دو جناح نظام، با جوسازی و فیلمسازی و تاریخسازی شفاهی و کتبی توسط سایر عناصر مأمور به خدمت در حوزه رسانه، شبانه روز در تلاشاند تا آنجا که میتوانند خاک در چشم نسل جوانی بپاشند که آن روزها را به چشم خود ندیده و تشخیص چهره واقعی برخی از این هیولاهای حاکم، از پشت نقابهای اصلاحطلبی و اصولگرایی برایشان سخت است و حقیقتاً فکر میکنند حزباللهی و خطامامی دهه ۶۰ هم چیزی بوده شبیه به همین قدارهبندهایی که در دانشگاه در جریان قیام ۱۸تیر دیدهاند یا چیزی شبیه به همین پاسداران و اطلاعاتیهایی که در جریان سرکوب قیام ۸۸ در خیابانها در روز روشن بچههای مردم را زیر مشت و لگد میگرفتند یا بهقول خودشان «تیغی» میکردند و...
در این مجموعه کوتاه تلاش میشود که برخی رخسارههای هیولاوش این آقایان را از زبان خودشان که در جریان جنگ و دعواهای باندی، ناغافل بر زبان راندهاند، بهعنوان مشت نمونه خروار، آورده شود. تصاویری چهاررنگ و حقیقی که شکنجهگران دهه ۶۰، خودشان از خودشان رسم کردهاند! با تأکید بر این نکته که نگارگر تصویر هر باند، تصویرپردازان باند رقیب هستند نه مجاهدین و مبارزان آن که سالها خود قربانیان این جانیان بودهاند. چرا که آنان اساساً تصویر دیگری در برابر دیدگان خواننده قرار میدهند که تحملش گاه برای هیچ تنابندهیی ممکن نیست. در این مورد میتوان بهخاطرات زنان زندانی مجاهد در آن سالها نگاه کرد تا اندکی از آنهمه را دریافت و گاه حدس زد.
کدهایی برای ورود به دالان تاریک دهه ۶۰
خبرگزاری تسنیم - اکبر براتی از بنیانگذاران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و از مسئولان واحد اطلاعات سپاه در دهه ۶۰، در گفتگویی تفصیلی با تسنیم ۱۶شهریور ۱۳۹۶ گفت: «فیضالله عربسرخی، محسن آرمین و برخی دیگر از اعضای چپ سازمان مجاهدین انقلاب، در همان دوران معتقد بودند که باید مثل ساواک، از متهمان بازجویی کرد».
داستانهای دهه ۶۰– کدهایی برای ورود به دالان تاریک دهه ۶۰
بهزاد نبوی، معاون وقت رجایی، در میزگردی که روزنامه وکیل ملت مورخ ۹شهریور ۹۵ منتشر کرده میگوید: «یکی از اختلافات من با دوستان این بود که میگفتند چون مجاهدین را از زندان میشناسم پس آنها را پخپخ کنیم من میگفتم که تا زمانی که دست به اسلحه نبردهاند نباید آنها را پخپخ کرد!».
محسن رفیقدوست، سرکرده پیشین سپاه پاسداران، در مصاحبهیی که وبلاگ عاشقان وصال منتشر کرده گفته خمینی از سال ۵۸ دنبال زمینهچینی برای کشتار مجاهدین خلق بوده وی میگوید: «یک روز در قم به دیدن امام رفتم. خانم دباغ نیز همراهم بود. اتفاقاً سران مجاهدین خلق نیز آمده بودند به دیدن امام. مسعود رجوی، موسی خیابانی... را دیدم. قرار ملاقات با امام داشتند. من در زندان با آنها مسألهدار شده بودم و از اول انقلاب اختلافات بیشتری پیدا کردیم. تا اتاق امام خالی شد، سریع رفتم داخل اتاق و از امام خواهش کردم با آنها ملاقات نکند. امام گفتند که نه آقا اینها باید بیایند و حجت بر آنها تمام شود».
حسن غفوری فرد، از عناصر کلیدی نظام در آن سالها، در مصاحبه با خبرگزاری فارس متعلق به پاسداران که در تاریخ ۲۱اردیبهشت ۹۵ منتشر شده میگوید: «همان زمان که مجاهدین خلق و فداییها در تهران دفتر رسمی داشتند... حتی در جمع دوستان و خصوصی خود میگفتیم یک به یک آنها را بکشیم مملکت درست میشود!».
حسن غفوری فرد، از عناصر کلیدی نظام در آن سالها، در مصاحبه با خبرگزاری فارس متعلق به پاسداران که در تاریخ ۲۱اردیبهشت ۹۵ منتشر شده میگوید: «همان زمان که مجاهدین خلق و فداییها در تهران دفتر رسمی داشتند... حتی در جمع دوستان و خصوصی خود میگفتیم یک به یک آنها را بکشیم مملکت درست میشود!».
در چنین فضایی بود که مجاهدین خلق تلاش میکردند با فعالیت سیاسی مسالمتآمیز، از حقوق دموکراتیک خود یعنی فقط و فقط داشتن دفتر و محل فعالیت رسمی و حق انتشار روزنامه بهطور قانونی استفاده کنند اما خمینی هرگز به همین ۲حق قانونی هم سر فرود نیاورد و از همان روز اولی که قدرت را قبضه کرد، کمر به کشتار مجاهدین خلق بست.
نگاهی به فهرست بلندبالای کشتههای مجاهدین در آن سالها بدون اینکه حتی یک نفر پاسدار قاتل، دستگیر و محاکمه شود، هر ناظر بیطرفی را به یقین میرساند که آخوندها و شخص خمینی از همان ابتدا درصدد تصفیه فیزیکی و حذف کامل مجاهدین از صحنه سیاسی و اجتماعی ایران بودهاند.
اسامی شهدای مجاهدین در دوران فعالیت سیاسی مسالمتآمیز
اولین ترور، اولین شهید!
روز جمعه ۲۸دی ۱۳۵۸ عباس عمانی، کارگر زحمتکشی که مشغول چسباندن پوسترهای تبلیغات انتخاباتی مجاهدین بود را با ضربههای چماق کشتند. در این ایام هر کتابفروشی و کیوسکی را که نشانی از مجاهدین داشت به آتش کشیدند. هیچ رحمی در کار نبود. در قائمشهر حتی به بیماران و بیمارستانها حمله کردند.
دوم اسفند ۵۸ کارکنان بیمارستان نوشتند: «ما کارکنان بیمارستان شیروخورشید قائمشهر بهعلت تجاوز پاسداران به حریم بیمارستان و انداختن گاز اشکآور به داخل بیمارستان و تیراندازیهای ممتد در اطراف نردههای بیمارستان که باعث ناراحتی بیماران بستری در بخشهای مختلف حتی بخش کودکان و نوزادان که نزدیک به خفه شدن عدهیی از کودکان و نوزادان شده بود، تا رسیدگی کامل از طرف مسئولان شهری و تأمین مصونیت بیماران از وقایع فوق به کمکاری خود ادامه میدهیم».
همین روز در جریان حمله پاسداران و چماقداران به مردم، عینالله پورعلی(معلم روستای مشکآباد) در اثر ضربات چماقداران و پاسداران جان باخت.
در فروردین ۵۹ چشم پروین صادقی دختر نشریهفروش را در ترمینال خزانه تهران کور کردند.
۳۰فروردین ۵۹ نسرین رستمی را در شیراز با شلیک گلوله از پای درآوردند و
در ۹اردیبهشت ۵۹ نوجوانی به اسم جلیل مرادپور را در درگز در حالی کشتند که مشغول فروش نشریه مجاهد، ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران بود. جلیل تنها داشت عقیده و آرمانش را به مردم معرفی میکرد.
در همین ایام احمد گنجهای را در خیابان تختی رشت به جرم دفاع از آزادی کشتند.
همزمان بیش از ۶۰مورد حمله و هجوم و تخریب و آتشسوزی علیه فروشندگان نشریه مجاهد و افراد و کتابفروشیهای هوادار سازمان مجاهدین در اصفهان انجام شد. این حملات تماماً توسط پاسداران و کمیتهچیها و فالانژهای اصفهان طراحی و اجرا شد.
روز ۱۴اردیبهشت ۵۹ یک درجهدار ارتشی به نام سیاوش شمس را در اصفهان به جرم حمایت از یک نشریهفروش مجاهد که مورد حمله چماقداران قرار گرفته بود از پای درآوردند و روز بعد یکی از روزنامههای محلی به نام حرکت(۱۵اردیبهشت ۵۹) خطاب به مقامات شهر و آخوندهای مسؤل اصفهان نوشت: «هر روز مراسم جشن کتابسوزان در شهر شما برقرار است. هر روز به یک گروه و دستهیی در روز روشن حمله میشود و با چاقوکشی قانون اساسی جمهوری اسلامی را به هیچ میگیرند. تاکنون چندین قتل در اصفهان انجام شده اما... و شما تاکنون حتی اعلامیهیی مبنی بر تقبیح چنین اعمالی ندادهاید...».
در این ایام مجاهدین که در کانون تهاجمات وحشیانه باندهای حکومتی قرار داشتند در منتهای بردباری به روشنگری و مسئولیت تاریخی خود در افشای ارتجاع حاکم پرداختند. نه عقب نشستند، نه وارد زدوبند با هیولا شدند و نه عکسالعمل و مقابله بهمثل کردند.
هفتم خرداد ۵۹ احد عزیزی، معلم روستا، در جریان حمله چماقداران در اربیل به ضرب گلوله ژ۳ مجروح شد و ۲روز بعد درگذشت.
سحرگاه ۱۹خرداد ۵۹ در خیابان شیروخورشید تهران گروهی از افراد مسلح، ناصر محمدی دانشآموز ۱۸ساله را با ضرب گلوله _به چشم و سرش_ از پای درآوردند.
هنوز ۳روز از شهادت مظلومانه ناصر نگذشته بود که روز پنجشنبه ۲۲خرداد ۵۹ در پایان مراسم بزرگداشت شهادت قاصدان آزادی؛ ناصر محمدی، احد عزیزی، سیاوش شمس، جلیل رادپور، احمد گنجی، شکرالله مشکینفام، رضا حامدی و عینالله پورعلی، قاصدی دیگر به نام «مصطفی ذاکری» در تهران روز ۲۲خرداد در امجدیه تهران در جریان سخنرانی «چه باید کرد» مسعود رجوی با تیر پاسداران خمینی در خون پاکش غلطید و به کاروان شهیدان مجاهدین خلق ایران پیوست.
ماجرای تاختن بر اندیشهها و تلاش برای حفظ آخرین قطرههای آزادی با تحمل دشنه و چماق و گلوله همچنان ادامه دارد.
۲روز بعد ۲۴خرداد ۵۹ حسین سالارمحمدی در آمل و اردشیر خانی در رودسر در بیمارستان جان باختند.
پس از آنها نوبت ۲مجاهد دیگر بود: دشنه پاسداران قلب داود سلیمانی را در ساری شکافت و حمیدرضا رضایی در حالی که شعار زنده باد آزادی سرمیداد در خاک و خون غلتید.
آری! سال ۵۹ سال هزاران مجروح و دهها شهید به جرم مخالفت با انحصارطلبی و بیان عقیده بود.
سیما صباغ خوشکار، دانشآموز ۱۵ساله، از آخرین شهیدان این سال در دفاع از آزادی بود که اسفندماه در لاهیجان به خاک افتاد.
هنوز مجاهدین تحمل میکنند و میگویند چرا میکشید؟ «مگر ما چه کردیم؟ مگر چه میخواهیم؟ لااقل به همان قانون اساسی خودتان ملتزم باشید...».
سال ۱۳۶۰ را خمینی سال قانون نام نهاد!
سال ۶۰ به نام قانون و حکومت قانون نامگذاری شد. اما باز هم بهار سال قانون! با لالههای سرخ آزادی گلگون شد. روز ۶فروردین ۶۰ اصغر اخوان قدس که در اسارت سپاه پاسداران قزوین بود به ضرب گلوله در سلول به خاک افتاد.
صنم قریشی در بندرعباس به ضرب گلوله ایادی رسمی و مسلح رژیم در روز روشن در خونش غلطید و کارگر زحمتکش خیرالله اقبالینژاد در رامسر به ضرب گلولههای مسلسل ۲پاسدار که به قلب و کمرش شلیک کردند جان باخت. این آغاز حکومت «قانون» خمینی بود.
چند روز بعد اصغر فلاحی توسط قمهکشان شناختهشده بسیج و پاسداران شرحه شرحه شد.
و تیمور طالش شریفی را که مشغول نصب تراکت و اعلامیهٔ شهادت خیرالله اقبالینژاد بود به گلوله بستند.
۶اردیبشهشت ۶۰ امیر ارگنجی را در رشت ربودند و پس از شکنجههای فراوان، سنگی به پای او بستند و او را داخل نایلون گذاشته و به آب انداختند. ۱۰روز بعد کارگران هنگام لایروبی دریچه سد باریک او را کشف کردند.
هفتم اردیبهشت ۶۰ در جریان تظاهرات مسالمتآمیز مادران در تهران که در اعتراض به موج جدید چماقداری که به مرگ ۲قاصد نوجوان آزادی فاطمه رحیمی و سمیه نقره خواجا در قائمشهر و ترور شهرام اسماعیلی در آمل و سایر شهرها انجام شد، ودود پیراهنی دانشآموز ۱۶ساله و خلیل اجاقی کارگر زحمتکش به ضرب گلوله به خاک افتادند.
و روز بعد فاطمه کریمی دانشآموز ۱۷ساله را در کرج شرحه شرحه کردند.
همچنین عباس فرمانبردار را در قائم شهر، منصور سایانی را بر مزار صنم قریشی و علی فتح کریمی را در شهرکرد بهخاطر فریادشان در دفاع از آزادی کشتند.
سکینه چاقوساز، مادری که در تبریز از آزادی میگفت و بر اثر حمله چماقداران بهشدت زخمی شده بود در ۳۰اردیبهشت ۶۰ جان باخت...
۳۰ خرداد ۱۳۶۰
ماه خرداد، ماه خون بود و در پایان این ماه، یعنی روز ۳۰ خرداد، تظاهرات مسالمتآمیز ۵۰۰هزار نفر از هواداران مجاهدین و مردم که بدون اطلاع و اعلان قبلی شرکت کردند، در میدان فردوسی تهران با رگبار پاسداران به فرمان خمینی به خون کشیده شد.
دهها تن به تیر مستقیم پاسداران جان باختند و فردای آن روز هم دهها بازداشتشده تظاهرات تیرباران شدند.
و از آن روز، هر بامداد اخبار صبحگاهی رادیوی تهران و عصر خبرهای استانی رادیوهای شهرستانها اسامی دهها مجاهد اسیری را اعلام میکرد که اعدام شده بودند!
هجوم سراسری پاسداران خمینی برای بازداشت و اعدام هواداران مجاهدین بیسابقه بود. آنها حتی بدون اینکه حتی اسم بازداشتشدگان را بدانند صرفاً با توجه به اینکه هر پاسدار یا بسیجی یک نفر را قبلاً در میان هواداران مجاهدین دیده بود و چهرهاش برایش آشنا بود، میگرفتند و اعدام میکردند و بعد عکس اعدامشدگان را در روزنامهها منتشر میکردند و میگفتند اولیای اینها بیایند و اجساد بچههایشان را تحویل بگیرند!
داستانهای دهه ۶۰– جنایتهای خمینی در سال ۶۰
درباره جنایتهای خمینی در سال ۶۰ میتوان دهها و دههاجلد کتاب نوشت. در این مختصر تنها به ذکر یکی از مهمترین اسناد جنایت بسنده میشود.
اسامی زنان باردار مجاهد که به فرمان خمینی بهقتل رسیدند!
اسامی آنانی که با طفل بدنیا نیامده خود به تیرک اعدام سپرده شدند در حالیکه در شرع مورد قبول خودشان این عمل ممنوع است و آقای منتظری هم در صحبتهای اعتراضی خود در برابر جنایات خمینی روی آن دست گذاشته بود.
۱. مجاهد شهید آسیه ابراهیمپور
۲. مجاهد شهید لیلا ابوالاحرار
۳. مجاهد شهید ثریا ابوالفتحی
۴. مجاهد شهید مینا انتظاری
۵. مجاهد شهید رضیه آیتاللهزاده(هنگام دستگیری باردار بود. در زندان در زیر شدیدترین شکنجهها نوزاد خود را بهدنیا آورد و خودش در سال ۱۳۶۷ در جلو چشم سایر زندانیان بهدار آویخته شد. از سرنوشت نوزاد او تاکنون اطلاعی در دست نیست)
۶. مجاهد شهید زهرا بیژنیار(هنگام دستگیری باردار بود. در زندان بر اثر شکنجه سقط جنین کرد و در سال ۱۳۶۷ تیرباران شد)
۷. مجاهد شهید منیر(مینو) ترابی لنگرودی
۸. مجاهد شهید زبیده(ماهرخ) جعفری ثانی
۹. مجاهد شهید صدیقه جعفری فوزی
۱۰. مجاهد شهید میترا چوپانزاده
۱۱. مجاهد شهید طاهره حبیبی فرد
۱۲. مجاهد شهید مریمالسادات حسینی
۱۳. مجاهد شهید سیما حکیم معانی
۱۴. مجاهد شهید فاطمه(عفت) خراسانی مطلق
۱۵. مجاهد شهید زرین خسروی
۱۶. مجاهد شهید مهین خیابانی
۱۷. مجاهد شهید شهناز داوودی
۱۹. مجاهد شهید شمسی رحمتی
۲۰. مجاهد شهید آذر رضایی
۲۱. مجاهد شهید زهرا رمضانزاده
۲۲. مجاهد شهید فتانه زارعی
۲۳. مجاهد شهید پروانه زندی
۲۴. مجاهد شهید سادات سجادی
۲۵. مجاهد شهید فاطمه سیدی
۲۶. مجاهد شهید مریم شجره پور صلواتی
۲۷. مجاهد شهید صفیه شریفی
۲۸. مجاهد شهید مهری شیرازی
۲۹. مجاهد شهید شهره صمدی
۳۰. مجاهد شهید فریبا عاجلی
۳۱. مجاهد شهید بتول عالمزاده حرجندی
۳۲. مجاهد شهید الهه عروجی
۳۳. مجاهد شهید معصومه عضدانلو
۳۴. مجاهد شهید راضیه عماری
۳۵. مجاهد شهید خدیجه غلامی
۳۶. مجاهد شهید گلناز غلامی
۳۷. مجاهد شهید فرح غیور
۳۸. مجاهد شهید بتول فقیه دزفولی
۳۷. مجاهد شهید سلطنت قربانی اردستانی
۳۸. مجاهد شهید مریم کوزهگر
۳۹. مجاهد شهید ملوک ماندگاران نجفآبادی
۴۰. مجاهد شهید زهرا محمدزاده
۴۱. مجاهد شهید پروین مستوفی
۴۲. مجاهد شهید ملک مستوفی
۴۳. مجاهد شهید فاطمه(ماهمنیر) مؤدب
۴۴. مجاهد شهید مریم مهربان
۴۵. مجاهد شهید رقیه نصیری(فاطمه حسینی)
۴۶. مجاهد شهید زهرا نوذری
۴۷. مجاهد شهید گیتی نیکبخت
۴۸. مجاهد شهید گیتی(فرح) ونایی
۴۹. عاطفه(از مجاهدین گمنام)
۵۰. گیتی(از مجاهدین گمنام)
۵۱. معصومه(از مجاهدین گمنام)
یاد یاران و تجدید پیمان
در سالروز ۳۰ خرداد سال ۶۰ یکبار دیگر با درود به روان پاک شهدایی که به بهای خون خود تلاش کردند فضای سیاسی این مملکت را مسالمتآمیز نگهدارند و در روزهایی که قیام بزرگ مردم ایران میرود تا طومار حیات ننگین آخوندهای جنایتکار را برای همیشه درهم بپیچد و به زبالهدان تاریخ بیاندازد، برای آزادی مردم و آبادی میهن، تجدید پیمان میکنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر