۱۳۹۶ آذر ۱۱, شنبه

.بحران درونی، ریشه‌ها و چشم‌انداز





 

.بحران درونی، ریشه‌ها و چشم‌انداز


بحران درونی رژیم با ورود فعال محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور سابق و باندش به میدان جنگ قدرت، وارد مرحله جدید و پیچیده‌تری شده است. اگر تا به‌حال جنگ و دعوای درون رژیم عمدتاً دو طرف داشت، باند خامنه‌ای و طیف باند روحانی و شرکا، اکنون این شطرنج سیاسی و این جنگ قدرت، سه طرف پیدا کرده و احمدی‌نژاد با اقدامات خود، از فاشگوییهای خودش و اطرافیانش تا بست نشینی در حرم حضرت عبدالعظیم تا انتشار نامه‌اش به‌خامنه‌ای... نشان داده حریفی نیست که به ‌آسانی میدان را خالی کند؛ به‌خصوص که گویا چیزهای زیادی هم علیه رقبا در آستین دارد
.

اگر چه نوک تیز حملات احمدی‌نژاد، علیه قوه قضاییه و به‌خصوص رئیس آن آخوند صادق لاریجانی و هم‌چنین برادران لاریجانی است که به‌گفته او بر کشور سلطه پیدا کرده‌اند، اما همه تیرهای زهرآگین او به‌سمت لاریجانیها، قبل از آنها به‌خود  علی خامنه‌ای  اصابت می‌کند. مثلاً او در نامه اخیر خود به‌خامنه‌ای (به تاریخ 22آبان) از جمله می‌نویسد: «اعتماد عمومی به ‌صداقت و توانایی برخی مدیران ارشد و دستگاههای گوناگون برای مدیریت بحران و عبور دادن کشور از این شرایط، مدتهاست از خطوط قرمز عبور کرده و به ‌صفر نزدیک شده است... اطلاعات و آمار واقعی نشان از حرکت به‌سوی بن‌بست در بخشهای گوناگون دارد... نارضایتی عمومی از وضع کشور و دستگاه قضایی بی‌سابقه و فریاد قاطبه مردم از بی‌عدالتی و روابط نادرست به ‌آسمان است».

متقابلاً هر دو باند به ‌احمدی‌نژاد می‌تازند. مقامهای قوه قضاییه از دادستان کل آخوند جعفر منتظری تا دادستان تهران، عباس جعفری دولت‌آبادی، تا غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاییه و تا خود آخوند صادق لاریجانی رئیس قضاییه خامنه‌ای یکی پس از دیگری به‌ صحنه آمده‌اند و مطالبی علیه احمدی‌نژاد گفته‌اند که عمدتاً جنبه طعنه و تمسخر داشته و بیشتر چنتة خالی آنها را نمایان کرده‌ است.

باند روحانی و شرکا نیز در این جنگ قدرت پیچیده و سه‌جانبه نوک تیز حملاتشان اساساً رو به‌باند خامنه‌ای و شخص اوست که چرا 8سال تماماً از احمدی‌نژاد دفاع کردید؟ به‌وسیله او رفسنجانی را از صحنه حذف و خاتمی را خانه‌نشین کردید و... به‌ این ترتیب خامنه‌ای در کانون این بحران قرار گرفته و از دو سو آماج حمله است و بر اثر این حملات، موضع و موقعیت او پیوسته فرسوده و تضعیف می‌شود.

اگر چه مقامهای قضاییه خامنه‌ای از تشکیل پرونده برای احمدی‌نژاد حرف می‌زنند یا این‌جا و آنجا صحبت از محاکمه او می‌شود، اما این حرفها بیشتر جنبه تهدید و بازدارندگی دارد؛ ولی احمدی‌نژاد و اطرافیانش که دست حریف را خوانده‌اند، در برابر این تهدیدهای توخالی، با تندتر کردن لحن خود واکنش نشان می‌دهند.

تهدیدها به‌ این دلیل توخالی است که خود خامنه‌ای در این قضیه ساکت است و تاکنون علیه احمدی‌نژاد ولو به ‌اشاره سخنی نگفته است و احمدی‌نژاد حتی کرسی خود در مجمع تشخیص مصلحت نظام را نیز حفظ کرده است. درک علت سکوت خامنه‌ای چندان دشوار نیست؛ چرا که:
اولاً او خودش احمدی‌نژاد را از زیر قبایش بیرون کشیده، به ‌او پر و بال داده و بر کرسی ریاست‌جمهوری نشانده است. در نتیجه هر حمله به‌احمدی‌نژاد توسط خامنه‌ای، شلیک به‌پای خودش محسوب می‌شود که تازه سود آن هم نصیب روحانی و باند او می‌شود و خامنه‌ای را در تعادل‌قوای درونی رژیم در موضع و موقعیت پایین‌تری قرار می‌دهد.
ثانیاً خامنه‌ای بیش از هر کس از شکنندگی رژیمش در شرایط به‌شدت خطیر و حساس کنونی خبر دارد و بسیار بعید است که به ریسک حذف و تصفیه کامل احمدی‌نژاد و باندش اقدام کند که عواقب زنجیره‌یی آن و بهایی که نهایتاً از خود او خواهد گرفت، قابل پیش‌بینی نیست.

اما فراتر از همه این دلایل تاکتیکی در مورد علت دست‌بستگی خامنه‌ای و محذورات او در برخورد با احمدی‌نژاد، دلایل ظهور پدیده‌یی به‌نام احمدی‌نژاد و سرنوشت و سرانجام او را بایستی در ریشه‌هایی عمیق‌تر جستجو کرد. این بحران پیش از این‌که ناشی از تضاد بین احمدی‌نژاد و خامنه‌ای یا دعوای او با لاریجانیها و روحانی باشد، ناشی از تضاد و تناقض ساختاری نظام حاکم است.

نظام  ولایت فقیه ، محصول یک اندیشه قرون‌وسطایی مبتنی بر خلافت مذهبی است که داعش آن را خیلی صریح و بی‌پیرایه مطرح می‌کرد، اما خمینی که با سرقت رهبری  انقلاب ضدسلطنتی  روی کار آمد، انقلابی که شعار اصلی‌اش آزادی بود، نمی‌توانست یک‌باره نظام خلیفه‌گری را برقرار کند، حتی ناچار شد از تمام آنچه از ولایت فقیه مد نظرش بود، کوتاه بیاید. در قانون اساسی اول «ولایت فقیه» بدون قید مطلقه بود و خمینی بعداً و در سال 68وقتی پایه‌های حکومت خود را به‌اندازه کافی محکم دید، آن را به‌ قانون اساسی افزود. خمینی حتی در همان زمان، نارضایتی خود را ابراز کرد و گفت: «آقایان برای این‌که... خیلی با این روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقداری کوتاه آمدند؛ این‌که در قانون اساسی هست، این بعض شئون ولایت فقیه هست نه همه شئون ولایت فقیه».[1]  (جلد 11صحیفة  امام خمینی ـ صفحة464)

در نظام ولایت مطلقه فقیه، هیچ‌یک از اشکال و ساختارها و راهکارهایی مانند مجلس شورا و ریاست‌جمهوری و انتخابات و تفکیک قوا و... مطلقاً جایی ندارند و خمینی با اکراه و به‌طور صوری به‌ آنها تن داده و در سخنرانی فوق نیز، تعریفی از رئیس‌جمهور می‌دهد این است که فقیه او را «کنترل باید بکند».

بنابراین اگر همه رئیس جمهورهای این نظام، بدون استثنا کارشان با ولی‌فقیه به‌ تعارض و رویارویی کشید، نه ناشی از ویژگیهای این یا آن فرد، یا پیشآمد این یا آن قضیه، بلکه ناشی از تناقض ساختاری نظام است، نظامی که در ماهیت و بنیاد خود یک استبداد مطلقه قرون‌وسطایی است، اما ناچار شده بنا‌به‌ضرورتهای زمانه و اقتضائات ناشی از جامعه ایران و سطح رشد نیروهای اجتماعی و سیاسی آن، پیرایه‌هایی از قبیل ریاست‌جمهوری انتخابی و مجلس شورا را به‌خود ببندد و بعد با افزودن ارگانهایی مانند شورای نگهبان و تعبیة راهکارهایی مانند نظارت استصوابی و مشروط کردن انتصاب هر مقامی در هر سطحی به «اعتقاد قلبی و التزام عملی به ‌اصل ولایت فقیه» تناقض را به نفع استبداد مذهبی مطلقه مرتفع کند؛ تاآنجاکه حتی عضویت یک نفر از پیروان یک دین دیگر در شورای فرمایشی یک شهر را هم برنتابد.

خامنه‌ای برای حل این تناقض و یکدست کردن نظامش، در سال 88با پرداخت بهایی سنگین که نظام را تا آستانه سرنگونی برد، احمدی‌نژاد را که تصور می‌شد مطیع محض اوست بر کرسی ریاست‌جمهوری نشاند. خامنه‌ای در همان زمان طی سفری به‌ قم برای راضی کردن آخوندها و مراجع قم که مخالف روی کار آوردن احمدی‌نژاد بودند، گفته بود من همیشه با رئیس‌جمهورها مشکل داشتم، اما الآن کسی آمده که هر اشکالی هم داشته باشد، لااقل من می‌دانم چه کار می‌کند. وی بعداً نیز در یک سخنرانی علنی (در خرداد 88) در ترجیح احمدی‌نژاد به‌ رفسنجانی گفت: «نظر آقای رئیس‌جمهور (احمدی‌نژاد به‌نظر بنده نزدیک‌تر است!». خامنه‌ای به‌ این ترتیب نشان داد که درک درستی از عملکرد قهری و اجتناب‌ناپذیر پیوند نامتجانس نظام قرون‌وسطایی ولایت فقیه با یک ساختار امروزی (ریاست جمهوری) ندارد. وقتی کار رویارویی احمدی‌نژاد و خامنه‌ای، با اعتصاب و خانه‌نشینی 11روزه احمدی‌نژاد، به‌ رسوایی کشید، خامنه‌ای در یک سخنرانی از تبدیل نظام ریاستی به‌نظام پارلمانی سخن گفت.[2] اما دیگر آن را پی نگرفت، گویا فهمید که این تبدیل نیز مسأله‌یی حل نمی‌کند و برای حل بنیادین این تضاد و تناقض، چیزهای بنیادی‌تری باید تغییر کند.

خلاصه آن که بحران کنونی حول احمدی‌نژاد، نه ناشی از شخص او و ویژگیهای او بلکه شاخه‌یی از بحران همه‌جانبه گریبانگیر نظام و محصول تناقض ماهوی و ساختاری نظام قرون‌وسطایی ولایت فقیه با شرایط و الزامات دوران معاصر است. در نتیجه همه افراد و جریانهایی که یک چند زیر علم اصلاحات آخوند خاتمی سینه می‌زدند و بعداً در اطراف شیخ  حسن روحانی  جمع شدند و با ساز اعتدال او رقصیدند، تنها عرض خود بردند و بر زحمت تاریخ افزودند. هیچ اصلاح و تغییری، همان‌گونه که مجاهدین و مقاومت ایران از روز نخست (از 30خرداد  60) گفتند و بهای سنگین آن را نیز پرداختند، جز با نفی تمامیت نظام غیرقابل اصلاح ولایت فقیه امکانپذیر نیست. حقیقتی که توده‌های وسیع مردم نیز با شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بر صحت و حقانیت آن گواهی داده‌اند.


[1]  جلد 11 «صحیفة امام خمینی» ـ صفحة464
[2]  «در شرایط فعلی نظام سیاسی کشور، ریاستی است و رئیس‌جمهور با انتخاب مستقیم مردم برگزیده می‌شود که شیوه خوب و موثری است اما اگر روزی در آینده احتمالاً دور، احساس شود که نظام پارلمانی برای انتخاب مسئولان قوه مجریه بهتر است هیچ اشکالی در تغییر ساز و کار فعلی وجود ندارد». (سخنرانی خامنه‌ای در کرمانشاه ـ 24مهر 1390)

در توئیتر با نام @ bahareazady  مطالب مارا  دنبال کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر