نمود بنبست منطقهیی رژیم در حرفهای روحانی
در پی تحولات مهمی که از آغاز هفته (شنبه 13آبان) با استعفای غیرمنتظره سعد حریری نخستوزیر لبنان و نیز پرتاب موشک به پایتخت عربستان سعودی کلید خورد، منطقه بهطور خارقالعادهیی ملتهب شده و موضعگیریهای قاطع عربستان و سایر کشورهای منطقه و رئیسجمهور آمریکا بر این التهاب افزوده است. این وضعیت بحرانی، ولولهیی در رژیم افکنده و بحران منطقهیی موضوع مورد بحث رسانههای رژیم شده است. در چنین شرایطی روز چهارشنبه 17آبان حسن روحانی به صحنه آمد و در جلسه هیأت دولت، به بهانه اربعین، در این مورد صحبت کرد و سخنانی ضد و نقیض گفت. روحانی از یک طرف ادعای «خیرخواهی برای ملتهای منطقه» نمود و دست دوستی بهسوی عربستان دراز کرد و گفت: «راهی جز برادری، دوستی و کمک به همدیگر وجود ندارد و اشتباه میکنید اگر فکر کنید ایران دوست شما نیست». اما از طرف دیگر همه اتهاماتی را که متوجه رژیم است بهعربستان فرافکنی کرد؛ اولاً مدعی شد که رژیم «بهدرخواست عراق و سوریه و برای مبارزه با تروریسم در مسیر کمک به این کشورها قرار گرفته» و ثانیاً عربستان را مورد سؤال قرار داد که: «چه کار به مردم سوریه دارید؟! چه کار به مردم عراق دارید؟!... چرا داعش را تقویت کردید؟! چرا این همه کشتار کردید؟! چه کار به مردم لبنان دارید، چرا دخالت در امور لبنان میکنید؟!».
روحانی پرده از نمایش دجالگرانه اربعین هم برداشت و گفت: «مراسم اربعین حسینی پیام جدی به همه آنهایی است که تفکرات نادرست و بعضاً توطئهآمیزی را در منطقه دنبال میکنند».
به این ترتیب سؤال این است که هدف روحانی از این سخنان چه بود و در پیامهای متناقضی که در سخنان خود داد، اصالت با کدام است و کدام پیام نقش سرپوش و فریب داشته است؟
روشن است که این «حرف» ها نمیتواند خنثی کننده آن «اقدام» ها باشد؛ آن هم اقدامی در حد پرتاب موشک بالستیک بهپایتخت یک کشور که در عرف بینالمللی، شدیدترین اقدام خصمانه علیه آن کشور محسوب میشود؛ کمااینکه هم ولیعهد عربستان و هم وزیر خارجه عربستان آن را اعلان جنگ تلقی کردند. این ادعای حسن روحانی را هم که گویا «ارتش یمن (؟)... از دیر باز دارای موشک اسکاد بوده» و پاسداران دخالتی در آن نداشتهاند، هیچ کس جدی نمیگیرد، بهخصوص که مهرهها و رسانههای رژیم در وانفسای ضعف و درماندگی رژیم، چنان در خوردن نان قدرت این موشکپرانی عجله داشتند که کیهان خامنهای (15آبان) در تیتر اصلی صفحه اول خود، نوشت: «شلیک موشک انصارالله به ریاض، هدف بعدی دوبی» حتی هنگامی هم که از درون رژیم مورد انتقاد و اعتراض قرار گرفت، بر موضع خود تأکید کرد و روز بعد (16آبان) نیز، در تیتر اول خود نوشت: «مصالح ملی در حمایت از مظلومان یمن است، نه نگرانی برای برجهای دوبی».
اما در میان این ضد و نقیضگوییها و پیامهای مختلف روحانی، یک واقعیت نمایان میشود، اینکه روحانی بهجای بهکار گرفتن دود و دم و زبان تهدید، زبان دجالگری گشوده و به شیوه دجالگری توسل جسته است؛ چرا که بهعلت ضعف مفرط و موقعیت پایین رژیم در تعادلقوای منطقهیی، دیگر جرأت شاخ و شانه کشیدن ندارد.
واقعیت این است که رژیم در مخمصة مرگباری گیر افتاده است؛ نه قدرت آن را دارد که در شرایط تغییر دوران و کنار رفتن سیاست مماشات، به همان شیوه همیشگی باجگیری بهحیات خود ادامه دهد و نه قادر است از این شیوه که با ماهیت و ساختارش عجین است دست بردارد و راه سازش و مدارا با کشورهای منطقه و جهان در پیش بگیرد، چرا که معنای آن انحلال سپاه پاسداران و دست برداشتن از داعیة برپایی خلافت بهاصطلاح اسلامی است که بنمایه ولایت فقیه است و این «تنزل بیپایان» به نفی نظام راه میبرد. [1]
وضعیت کنونی رژیم بسیار مشابه وضعیت رژیم در سالهای آخر جنگ ضدمیهنی است؛ در آن سالها هم به اعتراف سرکردگان سپاه، کفگیر رژیم در بسیج نیرو به ته دیگ خورده بود؛ همچنان که تمام توان اقتصادی کشور نیز در جنگ شیرهکش شده بود و رژیم قادر به تأمین نیازهای جبههها و ادامه جنگ نبود، اما در عینحال قادر به پایان دادن به جنگ نیز نبود و خمینی صراحتاً میگفت: «صلح دفن اسلام است» و اگر ارتش آزادیبخش در عملیات چلچراغ و فتح مهران زهر آتشبس را به حلقوم خمینی نمیریخت، خمینی کمر بسته بود که تا بر جای ماندن آخرین خانه در تهران بهجنگ ادامه دهد. [2]
اما اگر عربستان نه اظهار دوستی و علاقه حسن روحانی را باور میکند و نه قدرتنماییها و دود و دمهایش را جدی میگیرد، پس روحانی در این سخنان، خطابش رو به کدام مخاطبان بود؟
واقعیت این است که روحانی مخاطبان مختلفی را مد نظر داشت؛ بهجز زمامداران عربستان و کشورهای منطقه، روحانی ناچار بود هوای نیروهای رژیم را هم داشته باشد؛ چه پاسداران و بسیجیهایش در داخل و چه مزدوران برونمرزی، امثال حزبالله لبنان... و با ژستهای قدرت نمایانه مانع ریزش آنها شود که از تحولات این روزها بهشدت وحشتزدهاند؛ او همچنین نمیتواند به خشم و نفرت مردم ایران هم بیاعتنا باشد که از ماجراجوییهای رژیم نه تنها بوی تحریمهای بیشتر و تشدید فشارهای اقتصادی ناشی از آن، بلکه بوی جنگ را میشنوند. همان مردمی که این روزها در ابعاد هزاران شعار میدهند «سوریه را رها کن، فکری بهحال ما کن!» همان مردم بهجانآمدهیی که به اعتراف مزدوران رژیم، «الفاظ موهن» و «شعارهای بسیار زننده علیه رهبری» را در خیابانها فریاد میزنند و دک و دنده هر مزدوری را هم که بهدفاع از رژیم و از دیکتاتور برخیزد له و لورده میکنند.
این همان عنصری است که خامنهای نسبت به آن هشدار میداد و آن را مهمتر از جنگ میدانست. [3]
[1] از سخنرانی خامنهای در دیدار با دولت و مقامهای بلندپایه رژیم ـ 25خرداد 95) «مصالحه بهمعنای تنزل از مواضع و اصول است... این تنزل پایانی ندارد همانگونه که اکنون بعد از موضوع هستهیی، موضوع موشکی را پیش کشیدهاند، بعد از موشک، نوبت به حقوقبشر میرسد، بعد از حقوقبشر، موضوع شورای نگهبان، سپس موضوع ولایت فقیه و در نهایت قانون اساسی و حاکمیت اسلام مطرح خواهد شد.»
[2] خمینی در دیدار با جمعی از «مدرّسین حوزه علمیه قم» که از زمان پایان جنگ پرسیده بودند گفته بود: «ما تا آخرین خانه و تا آخرین نفر میجنگیم و تا آن زمان که من زندهام از صلح و سازش سخن نگویید» ـ کیهان 26شهریور 65
[3] سخنرانی خامنهای 26مهر 96: «البته جنگ نظامی اتفاق نمیافتد اما مسائلی هست که اهمیتش از جنگ کمتر نیست، بنابراین باید پیشبینی کنیم و مراقب باشیم».
در توئیتر با نام @ bahareazady مطالب مارا دنبال کنید متشکریم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر