السلام علیک علی الحسین ع وعلی اولاد الحسین / السلام علیک علی زینب کبری علیها السلام
به مناسبت اربعین حسینی :«زینب کبری علیهاالسلام »، ستمکش یا ستمستیز
ظهر از نیمه گذشته بود. فریادهای مزدوران لحظهیی قطع نمیشد. بر اساس فتوای ”شریح“ ، قاضیالقضات یزید، خون، مال و ناموس حسین (ع) بهدلیل خروج بر ولی امر مسلمانان مباح شده بود. خونش را ریختند، مالش را غارت کردند و حالا نوبت ناموسش رسیده بود. اما هر چه خواستند ناموسش را در هم بشکنند نتوانستند؛ چرا که زینب گفته بود همه زنان با هم زنجیر کنند و فریاد بکشند. دشمنان پیراهنهایشان را کشیدند. گوشوارهها را کندند. کتکشان زدند. اما نتوانستند کسی را به کنیزی ببرند. خروش آنها کار خودش را کرد. آخر در هزارهها سنت این بود که وقتی دشمن غلبه میکرد همه زنانی را که بهخصوص در پشت جبهه جنگ بودند بلافاصله به کنیزی میبردند. زینب از یکطرف با اشراف به چنین سنتی، و از طرف دیگر با اشراف به ماهیت نامشروع جنگ یزید علیه امام حسین، پرچم افشاگری را بلند میکند. با یادآوری اینکه اینها خاندان پیامبر شما هستند و حق ندارید به کنیزیشان ببرید در برابر آنان ایستاد و پیروز هم شد. تاریخ امروز ورق میخورد. زنی وارد عرصه تاریخ میشود که فراتر از حفظ نوامیس خود از ناموس یک آرمان دفاع میکرد.
نیروهای دشمن، پاسداران وحشی عمر سعد پس از برخاک افکندن حسین و همه رزمآوران رکابش، چون گرگهای هار هنوز کارشان نا تمام بود و ناگهان متوجه یک جوان بیمار در گوشه یک چادر سوخته میشوند. دستور ابن زیاد است. هیچ مردی نباید از خاندان حسین زنده بماند. دژخیمی با خنجری در دست برای کشتن علی بن حسین اقدام میکند، اما زینب خود را روی او میاندازد و فریادی رعدآسا سر میدهد که بیشرمها اگر بخواهید او را بکشید قبل از او باید از روی جسد من عبور کنید! دشمن عقب مینشیند. لختی که متوجه فرزند برادر که پس از امام حسین پرچم را به دست بگیرد، میشود، او بهدلیل بیماری نتوانسته همراه پدر، برادران و همه خاندانش، به فوز عظیم دست یابد، اندوهناک است! زینب با لحنی عتاب آلود او را مخاطب قرار میدهد: ”مالی اراک تجود بنفسک یا بقیه جدی“ ای یادگار جدّم، تو را چه میشود که دنبال شهادت هستی؟ علیبن حسین به خود میآید و برمیخیزد. زینب لختی بر فراز پیکر برادرش حسین میایستد سرش را به آسمان بلند میکند و میگوید: ”الهی تقبل منا هذا القربان“. خدایا این قربانی را از ما بپذیر!
آن شب تا صبح کار زینب مهیا کردن بازماندگان برای مرحله بعدی این مبارزه سترگ بود. کودکان وحشتزده را که در تاریکی شب و ظلمت بیابان پراکنده و سرگردان بودند گرد میآورد و به آنان رسیدگی میکرد. آن شب چه شبی بود؟
طلوع خورشید یازدهم محرم میدان جنگ دیروز را روشن میکرد. خیمهها سوخته، پیکرهای شرحه شرحه شهیدان لگدکوب سم اسبان و لت و پار! همه چیز حاکی از آن بود که قیام حسین دیگر در خون غرق شد و تمام شد.. جلادان شترها را آماده کردند تا زنان و کودکان و آن جوان (علی بن حسین) را با غل و زنجیر بر دست و پایشان آنها را به کوفه ببرند. روز قدرتنمایی ابن زیاد بود. علی که تا 20سال پیش در همین کوفه حکومت میکرد و الگوی برابری و عدالت را ارائه کرده بود در هیأت اسارت ببینند. تا دیگر کسی جرأت نکند بر ”ولی امر مسلمین“ خروج کند و در برابر ستمگری و غارتگری قد علم کند. اما زینب در برابر بزرگترین قدرت زمان، امپراتوری بزرگ اسلامی که حاکمش یزید بود ایستاد. او همراه با بیست زن دیگر، چند کودک و یک مرد جوان. پس از آن روز و شب سهمگین اکنون این زنان برخاسته بودند و مانند ”تن واحد“ عمل میکردند. تحقیر و توهین و کتک لحظهیی قطع نمیشد. اما زیر اینهمه فشار و شکنجه، زینب زمام امور را به دست داشت. . انسجام اسیران کاروان نباید به هم میخورد. ام کلثوم خواهر خود را مسئول برخورد با سرکردگان سپاه عمرسعد نمود. رباب همسر امام حسین، مسئولیت حفاظت و سرپرستی کودکان را به عهده گرفت تا از دستبرد سفلگان یزید در امان باشند زینب هوشیارانه دستور داد از هیچ مردی در کوفه پیام حمایت و همبستگی دریافت نشود. فقط زنان حق ارتباط گیری و ابراز همبستگی داشتند. همچنین دستور داد هیچکس از اهل کاروان، صدقه از دیگران نپذیرد، چرا که آنها خاندان پیامبرند و صدقه برایشان حرام است آن زنان و کودکان هم در اوج نیازمندی، صدقات را رد میکردند! حرفشان در همه این مسیر 40روزه یک چیز بیشتر نبود. نماینده و سخنگوی اسلام اصیل مائیم. ما زادگان محمدیم! اما ببینید با ما چه میرود! از اینرو هر چه در این مسیر بیشتر شلاق بر گردههاشان میزدند و توهین و تحقیرشان میکردند، نتیجه عکس میداد! در مجلس ابن زیاد، در مجلس یزید و در همه جا. تا روزی که یزید به زانو درآمد و مجبور شد این کاروان را به مدینه باز گرداند. روز چهلم در مسیر بازگشت در کربلا فرود آمدند.
بر اثر آن افشاگریها و روشنگریها، اکنون چهره زمانه عوض شده بود. جنبشها یکی پس از دیگری با انگیزه خونخواهی حسین برمیخاستند. در مدینه این گروه 20نفره تا روزی که ابن زیاد کشته شد، یعنی 5سال بعد گویی در یک نوع اعتصابغذا بود. میگویند هرگز از خانههای خاندان بنیهاشم در مدینه تا روزی که ابن زیاد به مجازات رسید، دودی برنخاست. آری زینب به همراه آن گروه اندک زنان، تاریخ را ورق زد. نشان داد که رهبری زنان میتواند بزرگترین امپراتوری زمان را به زانو درآورد و اینچنین برای زنان بهخصوص زنان مسلمان راه باز کرد. در دستگاه اندیشگی مردسالار تلاش بسیار شد تا روی حماسه و الگوی زینب خاک پاشیده شود. زینب بهعنوان ستمکش معرفی شد! در حالی که زینب نشان داد در پیکار بین نیروی انقلابی و دشمن، نیرو در برابر نیرو تعیینکننده نیست. آرمان، ایمان، اراده و مبارزهیی عمیق، بدون چشمداشت میتواند بنبستها را در هم بشکند و راه باز کند. مرز سرخ پذیرش یزید است همان که حسین (ع) گفت: ”و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید“. یعنی رهبری مثل یزید بر مردم حاکم باشد، فاتحه اسلام را باید خواند. آرمانگرایی؛ حساب و کتاب و چانه زدن بر سر جان و مال و هستی سازگار نیست. همه چیز را باید فدا کرد تا همه چیز را به دست آورد.
و گدازههای آتشفشان زینب این چنین در تاریخ جاری شد و در هر جا شعلهها بر انگیخت، اما راز آرمانی زینب هنگامی گشوده شد که غبار از چهره اسلام زدوده شد و مجاهدین خلق پا به عرصه ظهور گذاشتند. آن روز آشکار شد که جایگاه زن در اسلام نه در پستوی خانهها که در میانه میدان است و اوج پرواز او نه نجات خود و خانواده، بلکه نجات عقیده و آرمان است و در رسالتی که خالق هستی بر دوش انسان نهاده، هیچ تبعیضی میان زن و مرد در کار نیست ”و ان اکرمکم عندالله اتقاکم“ (با ارزشترین شما نزد خداوند پرهیزکارترینتان است- قرآن) و زینب شاخص آن است. و زینب اینچنین الگوی زنانی شد که در زمان شاه به دیکتاتوری سلطنتی و در حاکمیت شیخ به دیکتاتوری فقیه نه گفتند و شکنجهها و اسارت را پذیرا شدند و راه جهاد و رهبری زنان را باز کردند. راه سینه سپر کردن در برابر هر بلا و ابتلا.
آری، این است زنی که از زینب الگو گرفته. آتشفشانی علیه ستم و استثمار. علیه ارتجاع و استعمار. پیشتاز و پرچمدار!
در توئیتر با نام @ bahareazady مطالب مارا دنبال کنید متشکریم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر