بهرغم گذشت 5روز از استعفای سعد حریری نخستوزیر لبنان در اعتراض به دخالتهای رژیم آخوندی و حمله موشکی عوامل رژیم از یمن به ریاض پایتخت عربستان، این دو واقعه همچنان در صدر توجهات سیاسی است و موج محکومیتهای بینالمللی علیه رژیم آخوندی و حمایت از دولت عربستان همچنان ادامه دارد:
علاوه بر آن که ترامپ رئیسجمهور آمریکا در جریان سفر آسیایی خود روز یکشنبه (14آبان) بلافاصله حمله موشکی را محکوم کرد و گفت: «از نظر من حمله به عربستان کار رژیم ایران بوده است» ؛ در همین یکی دو روز اخیر شاهد موضعگیریهای متعدد کشورهای مختلف بودیم. از جمله کاخ سفید آمریکا طی بیانیهیی اعلام کرد: «ما فعالیتهای رژیم ایران را محکوم میکنیم و در کنار عربستان سعودی و همه شرکای خود در خلیج (فارس) بر علیه تجاوز و نقضهای آشکار قانون بینالمللی رژیم ایران میایستیم» و در قبال ادعای رژیم مبنی بر اینکه این موشک متعلق بهخود یمن بوده، بیانیه کاخ سفید تصریح کرد: «این سیستمهای موشکی قبل از جنگ در یمن وجود نداشت.»[1]
نیکی هیلی سفیر آمریکا در سازمان ملل نیز طی بیانیهیی با تأکید بر اینکه « سپاه پاسداران دو قطعنامه سازمان ملل را همزمان نقض میکند» خواستار اقدام مناسب سازمان ملل متحد... برای اینگونه نقضها شد.»[2]
«ماکرون» رئیسجمهور فرانسه نیز که در امارات بهسر میبرد، خواستار ادامه رفتار قاطعانه در برابر برنامه موشکی رژیم ایران شد.[3]
سخنگوی وزارتخارجه فرانسه نیز با اشاره به همراهی با آمریکا در این جریان، بر لزوم اجرای قطعنامههای۲۲۱۶و ۲۲۳۱ شورای امنیت مللمتحد از سوی رژیم تأکید کرد.
عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر، بر حمایت مصر از عربستان سعودی در برابر رژیم ایران تأکید کرد و گفت: «امنیت ملی کشورهای حوزه خلیج (فارس) مسأله امنیت ملی مصر است.»[4]
پیش از این نیز بسیاری کشورها از جمله امارات و قطر حمله موشکی بهعربستان را محکوم کردند و حمایتشان از عربستان را اعلام نمودند. نکته حائز اهمیت این است که روابط سیاسی قطر و عربستان چند ماه است قطع شده و رژیم در این مدت تلاش بسیار کرده با استفاده از فرصت به قطر نزدیک شده و آن را در جبهه خود یارگیری کند.
این اجماع بینالمللی در مورد یک مناقشه منطقهیی سؤالاتی را به ذهن متبادر میکند؛ از جمله این که:
معنا و پیام این اجماع منطقهیی و بینالمللی علیه رژیم چیست؟
دولتها و مقامهای کشورها با چه استدلالی رژیم ایران را محکوم میکنند در حالی که سردمداران رژیم به زبانهای مختلف نقش خود در این حمله را تکذیب کردهاند؟
آیا رژیم پیشبینی میکرد این موشکپرانی چنین واکنش و چنین اجماعی را بر ضدش برانگیزد؟
پیش از این نیز رژیم بهکرات به این قبیل اقدامات جنگافروزانه و تجاوزکارانه علیه کشورهای منطقه مبادرت کرده، چرا این بار با چنین اجماعی در منطقه و جهان علیه خود مواجه شده است؟
و آیا این موجی که علیه رژیم برخاسته، یک تحول پایدار و استراتژیک است یا دیر یا زود فرو خواهد نشست؟
اولین نتیجهگیری از این اجماع بینالمللی آن است که جامعه بینالمللی به این درک واحد رسیده که فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران منشأ تروریسم و خطرآفرینی در منطقه و سراسر جهان است؛ همان واقعیتی که سعد حریری نیز در استعفایش بر آن تأکید کرده و گفته بود: «هر جا که این رژیم باشد، مشکلات و فتنهها سر باز میکند».
نکته دیگر برملا شدن بیاعتباری رژیم است اینکه دیگر هیچکس در دنیا برای ادعاها و تکذیبهای رژیم پشیزی ارزش قائل نیست. کمااینکه نه تکذیب پاسدار جعفری سرکرده سپاه پاسداران مبنی بر امکانپذیر نبودن ارسال موشک به یمن و نه قسم و آیه حسن روحانی مبنی بر اینکه این موشک در انبارهای ارتش یمن بوده، کارساز نشد، بهخصوص که بهعلت تشتت و از همگسیختگی رژیم، دم خروس از لای قبای ملا و از تیتر کیهان خامنهای و دیگر رسانهها و روزنامههای حکومتی بیرون میزد که شاخ و شانه میکشیدند بعد از ریاض هدف بعدی موشکها، دوبی است. در این میان ضعف و ترس مفرط رژیم نیز آشکار میشد؛ آنچنان که ناچار شد روزنامه کیهان را بر اساس شکایت دبیرخانه شورای عالی امنیت رژیم و بهدلیل آن که تیتر کذایی «خلاف مصالح و امنیت ملی» بوده، دو روز توقیف کند تا به این وسیله پیام «غلط کردم» به جامعه بینالمللی بدهد.
پیش از این دولتهای غربی به رژیم آخوندی باج میدادند، تاخت و تازهیی تروریستیاش در منطقه و در سراسر جهان از آرژانتین تا سوئیس و فرانسه را نادیده میگرفتند و حتی اوباما از مرز سرخی که خودش در مورد کاربرد سلاحهای شیمیایی در سوریه اعلام کرده بود، کوتاه میآمد و بر اسناد روابط عمیق و گسترده رژیم با القاعده چشم میبست و آنها را علنی نمیکرد، اما اکنون سیاست مماشات کنار رفته و قاطعیت و حسابرسی جای آن را گرفته است. اما آیا رژیم متوجه این تغییر دوران نیست؟
میتوان گفت که رژیم چنین واکنشی از جانب جامعه بینالمللی را پیشبینی نمیکرد، اما ریشه مسأله این است که رژیم در بنبست و مخمصه نمیتواند از این اقدامات ماجراجویانه و تحریکآمیز دست بردارد؛ از قضا هر قدر که بهطور مادی و عملی ضعیفتر میگردد، برای حفظ نیروهایش، بیشازپیش ناگزیر از این قبیل اقدامات میشود؛ بهخصوص که فاشیسم تروریستی مذهبی موسوم به ولایت فقیه بهدلیل ذات و ماهیتش از این قبیل عملکردها جدایی ناپذیر است.
و سؤال نهایی اینکه فضای سیاسی موجود را تا کجا میتوان پایدار و استراتژیک دانست؟ آیا امکان آن نیست که سیاست مماشات به یمن دلارهای نفتی که رژیم بیدریغ برای لابیهای خود در آمریکا و اروپا خرج میکند، دوباره جان بگیرد و فضا را با استفاده از شکاف میان اروپا و آمریکا و دنیای عرب بهنفع رژیمی که در وطنفروشی هیچ حد و مرزی نمیشناسد بگرداند؟
ضمن آن که در دنیای سیاست بایستی از هر گونه خوشخیالی و سادهاندیشی پرهیز کرد، اما نبایستی بر واقعیتها و آرایش سیاسی موجود که ناشی از واقعیتهای سیاسی و اجتماعی ایران است و در نتیجه کار و تلاش مجاهدین و مقاومت ایران طی چند دهه گذشته در عرصه بینالمللی به باور تبدیل شده، چشم فرو بست. از جمله این که:
دیکتاتوری آخوندی در میان مردم ایران هیچ جایگاه و پایهیی ندارد و تمام ذخایر اقتصادی و استراتژیک خود را به مصرف رسانده و در حال حاضر صرفاً با اتکا به سرکوب و اعدام مستمر در داخل و جنگافروزی و صدور تروریسم در خارج و نیز با حمایت قدرتهای جهانی بر سر پا مانده است.
هیچ جناح یا حتی عناصر میانهرویی در این رژیم فاسد قرونوسطایی یافت نمیشود و هرگونه چشم داشتن به میانهروی در این رژیم بهدنبال سراب دویدن است.
یک جایگزین سیاسی متکی بر یک مقاومت عظیم سازمانیافته در ایران وجود دارد که با اتکا به مردم ایران و به اتکای استقلال مطلق و همه جانبه خود، توان سرنگون کردن این رژیم و هدایت ایران به مسیر رشد و پیشرفت را دارد. این واقعیتهای غیرقابل انکار، دینامیسم و موتور محرکة چرخهای تغییر هستند و از این رو میتوان با یقین گفت هیچ چیز نمیتواند این روند، یعنی واژگونی استبداد پوسیده حاکم و استقرار آزادی، دموکراسی و حاکمیت مردمی در ایران را متوقف کند.
در توئیتر با نام @ bahareazady مطالب مارا دنبال کنید متشکریم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر