آقای
مسعود رجوی در آخرین پیامشان که درفقدان هنرمند عضوشورای ملی مقاومت زنده یاد منصور
قدر خواه ارسال نمودند دراشاره ای بسیار کوتاه، از «داستان مادران مجاهدین» و رنجی
که در این سی و چند سال و البته «بی نام ونشان» بر آنها روا شده، یاد نمودند. درهمین
زمینه باید ادامه داد که داستان خانواده های مجاهدین هم ازهمین حدیث است که درخلال
سالهای خونین و افتخارآفرین مقاومت در مقابل هیولای ارتجاع همواره در معرض تعرض و دستگیری
و فشار و اعدام و آزار و ایذاء و سوء استفاده، آنهم رذیلانه ترین نوع آن بوده اند.
این خانواده ها با اعتقاد کامل به سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندی و به موازات فرزندان
و خواهران و برادران و پدران و مادرانشان که در جنگ در خط مقدم جبهه مقاومت در معرض
گلوله و موشک و بمباران قرار داشته و دارند، هرلحظه در معرض تهدید و تطمیع رژیمی بوده
اند که با سوءاستفاده بغایت کثیف از احساسات خانوادگی به کثیفترین شیوه هایی متوصل
میشده که با قاطعیت میتوان گفت که تا این تاریح درجهان بی سابقه بوده تا با ایجاد جنگ
روانی علیه بستگانشان آنها را به کنار کشیدن از مقاومت بکشاند.
یک
نمونه آشکار این رذالتها تلمبار کردن عده ای تحت نام خانواده دراطراف اشرف با جیغ و
شیون و طبل و سنج و لجن پراکنی شبانه روزی و تهدید به قتل و کشتار مجاهدین بود تا قتل
عام در اشرف را زمینه سازی کنند. جمع آوری این عناصر تحت نام خانواده دقیقا در حالی
بود که بعد از تحویل «حفاظت» اشرف از جانب ایالات متحده آمریکا به دولت عراق و دورانی
که هوشیار زیباری وزارت امور خارجه عراق را به عهده داشت بارها و بارها من و تعداد
دیگری از خانواده های مجاهدین در اشرف، با مراجعه به سفارتخانه عراق در استکهلم برای
دریافت ویزای ورود به عراق تلاش کردیم که هر بار به شکلی سر دوانده شدیم و دست آخر
سفارت رسمی این کشور میگفت که از دست ما، یعنی سفارتخانه، کاری برنمیاید؛ برخی از آنها
که به شکلی با ما همدردی میکردند و یا سمپاتیهایی نسبت به مجاهدین ساکن اشرف داشتند،
غیر مستقیم به ما میرساندند که «کار» از «بالا» بلوکه شده و درخواست ویزای ورود به
عراق تا امروز که این مطلب نوشته میشود بی جواب مانده. در آخرین مراجعه که من خودم
شخصا به سفارت عراق در استکهلم داشتم کارمند سفارت در منتهای وقاحت و حماقت و بلاهت
که حاکی از ریل و روش کار جاری آنها در سفارتخانه هایشان درجواب به خانواده های مجاهدین
برای دیدار با عزیزانشان در عراق متداول است، به من گفت که به سفارت ایران مراجعه کنم
و من که این حجم بالا از حماقت یک دیپلمات را نمیتونستم باور کنم در جواب به او گفتم
که میشود خواهش کنم که این را بنویسید و به من بدهید تا بتوانم اقدام کنم، دیپلمات
مزبور که تازه فهمیده بود چه شکری خورده در جواب با حماقتی بیشتر از قبل گفت که نمیتواند
این گفته را بنویسد و باز هم اینبار نه به ظرافت و دیپلماتیک که در گذشته میگفتند بلکه
با حماقت گفت ما اصلا اجازه و دستور کار برای شما ها نداریم.
خانواده
های مجاهدین از ابتدای شروع مقاومت در مقابل ایلغار آخوندی همواره سوژه ای برای رژیم
و وزارت اطلاعتش بوده اند زیرا وقتی که سرکوب و قتل و اعدام در برابر اراده های مجاهدین
به بن بست رسید و به شکست انجامید آنها به این نتیجه رسیدند که باید از اهرمی خارج
از اراده رزمنده مجاهد برای درهم شکستن او استفاده کنند و به این ترتیب پروژه ای با
رذیلانه ترین روشها از سوی «اداره نفاق» شروع شد که با روشهای بسیار ضد انسانی و ضداخلاقی
به خانواده های مجاهدین فشار بیاورند و آنها را تهدید و تطمیع کنند تا بستگانشان را
از ادامه مبارزه برعلیه رژیم باز دارند، دراین زمینه عناصر خود فروخته و حلقات ضعیف
و واداده را به خدمت گرفتند تا جاییکه درحال حاضر آنها نقش کلیدی و مهمی در این پروژه
به گردن گرفتند زیرا عدم مشروعیت و مقبولیت اجتماعی رژیم دراجتماع و اقشار گوناگون
جامعه فراتر از این بوده و هست که کسی به یاوه های آنان در مورد مجاهدین توجه نماید.
در
همین راستا و به منظور سازماندهی کردن این حرکات، رژیم انجمنها و کانونها و سایتهای
بسیاری را بطور مستقیم و یا غیر مستقیم ایجاد کرد تا با سوءاستفاده رذیلانه از احساسات
خانوادگی بتوانند خط وزارت اطلاعات را پیش ببرند و به جنگ روانی علیه مجاهدین، با روشهایی
که به قاطعیت میتوان گفت در جهان تا این تاریخ بی سابقه بوده، روی آورد، یک نمونه دیگر
که آشکار و بیرونی شد نصب صدها بلند گو در اطراف اشرف و پخش لجن پراکنی شبانه روزی
ازآنها علیه مجاهدین در اشرف بود که لاینقطع دو سال آزگار ادامه داشت اما «پولادهای
آبدیده در اشرف» که سرمشق ما هستند آنها را به شکست و خفت کشاندند این مزدوران که از
سوی مجاهدین اشرف «خانواده الدنگ» نامیده شدند، با همراهی، همکاری و همکاسگی مستقیم
خائنین خارج کشوری، قتل عام و کشتار در اشرف را زمینه سازی کردند.
آقای
پرویز خزایی نماینده شورا در کشورهای نوردیک در دو مطلب بسیار مستحکم و متقن و مستند
بخشی از تلاشهای عظیم و گسترده مقاومت ایران را در سطوح جهانی و منطقه ای با ارگانهای
مربوطه و میزان کارشکنی های حامیان داخلی و خارجی رژیم را در سنگ اندازی وکارشکنی در
مقابل آنرا البته با حفظ بسیاری از مسائلی که جنبه اطلاعاتی امنیتی برای مجاهدین و
خانواده هایشان را میتوانست درپی داشته باشد را بیان کردند (سخن هفته: با با بزرگ،
بابا و داداش ها و سخن هفته، افشای دو جعل
دیگر در پرونده اشرف و لیبرتی) وهر کسی که قلاده ای از وزارت اطلاعات را بر گردن نداشته
باشد از اینهمه کار و تلاش ومسئولیت پذیری غرق درشگفتی و تحسین میشود، این تلاشهای
سیاسی و حقوق بشری و بین المللی اما فقط و فقط بخش «تکنیکی وبه اصطلاح مکانیسمهای اجرایی
این داستان است و از نظر من به عنوان یک عضو خانواده ساکنین لیبرتی اصل ماجرا که اصلا
این نیست، اصل ماجرا شعله سوزان و روشنگر وظلمت سوزیست که می سوزد و روشنایی و گرما
و انرژی مقاومت د رجامعه دیکتاتور زده می پراکند و به مثابه قطب نما عمل میکند، اصل
ماجرا همین چند کلا م است
اگرچه
مقاومتی که با ده ها هزار شهید و صدها هزار اسیر و زندانی که در طول ۳۷ سال در مقابل ارتجاع آخوندی سپر نیانداخته
و قاصدان پرشورش از اشرف و لیبرتی و آلبانی و اقصی نقاط جهان و تا عمق زندانهای ایران
را د رنوردیده و «علی صارمی» هایش که این روزها مصادف باپنجمین سالگرد شهادتش میباشد
که «اتفاقا» از همین خانواده های «بی نام ونشان» مجاهدین هستند، سالهاست که سره را
از ناسره و خادم را از خائن و مزدور اطلاعات را از خانواده مجاهدین تشخیض میدهند، این
امر دقیقا از ماهیت وصف بندی پیشقراولان مردم ایران در مقاومت ملی در مقابل رژیم و
اذنابش بر میخیزد.
صف
بندی اجتماعی موجود بین رژیم ومردم در ایران امروز نه یک شعر و شعار محض بلکه حاصل
بسته شدن مداریست که براساس تحلیلی علمی، جامعه شناسانه، انسان شناسانه، و دیالکتیکی
میان مردم و حاکمیت بسته شده که نقطه اتصال و موتور محرکش، مقاومتی پایدار و بی تزلزلی
است که در بطن و متن خویش حفظ کرده، پس با این نگرش، نشانه هایی که امروز بیش از هر
زمان در دو دهه گذشته شاهد بروز آن هستیم، نتیجه اجتماعی عملکرد همین کنش و واکنشهای
اجتماعیست است که البته شالوده و شیرازه اش بر رنج و خون مجاهدین و مبارزینش ریخته
شده و اکنون از ندا و زبان و کلام مادران و پدران
وخانواده های «بی نام نشان» در مقابل زندانها و قتلگاههای مردم ایران به گوش
میرسد.
هیاهوی
وزارت اطلاعات ومزدوران خارج کشوریش در مورد خانواده ها ایضاٌ پیرو همین قوانین است
و در واقع وجه معکوس و متضاد مقاومت مجاهدین درلیبرتی و کلام دکتر ملکی و اطلاعیه های
زندانیان دربند میباشد، هیچکدام از این پیامها و حرکتها بدون اتصال آرمانی به حاملین
اصلی مقاومت، خودبخودی به وقوع نپیوسته ساده و بی هزینه و خوشخیالانه شکوفا نشده، بلکه
بازتاب اجتماعی مقاومتی است که مولد و سرمنشا یک پتانسیل عظیم اجتماعی است که امروز
به کابوس روز وشب رژیم تبدیل شده، والا کیست که نداند از الف تا یای رژیم وبالطبع مزدورانش
درایران وجهان در برخورد با مجاهدین نه «نجات» مجاهدین از عراق بلکه به ندامت ومزدوری
کشاندن مجاهدین ویا قتل عام آنانست
لازم
است توضیح دهم که عمدا از لفظ مرکب «بی نام ونشان» استفاده کردم زیرا خائنین و توابین
و سایر دورریزهای دفع شده از مقاومت، علاقه وافری به «نام ونشان» دارند و اصولا یکی
از اصلی ترین پایه های وجودیشان همین «نام و نشان» محسوب میشود به ندرت میتوان «توبه
نامه های آنها که با اتیکت ها وزرورق های محتلف مثل خانواده ومنتقد و دلسوزو...را که
در اینجا وآنجا، مع الوسطه و بالواسطه ولاواسطه وقربتا اللوزارت اطلاعات منتشر میشود
را خواند و روح و مکانیسم این «نام ونشان» را در سطر سطر آن ندید، به خصوص و با تاکیدباید
خاطرنشان کنم که سالهای سال است که در فرهنگ مبارزاتی وآرمانی مجاهدین «بی نام نشان»
درخدمت آزادی مردم و مقاومت بودن یک ارزش والای انسانی و آرمانی میباشد که درست درمقابل
و رو در روی «نام ونشان» در فرهنگ ارتجاعی رژیم و مزدورانش خود را تثبیت نموده.
دررویکرد
خائنانه و زبونانه که از عمق ماهیت پلید رژیم و زادورود رژیم در خارج درمیاید، نامه
نگاری خانواده های مجاهدین که ۴۰۰ نفرشان به دادخواهی و حفاظت وحراست بستگانشان
از گزند رژیم و اذناب رنگارنگش به مراجع جهانی انجام داده اند تا با ایجاد یک چتر حفاظتی
و حقوقی آنها را حفاظت کنند را «بی نام ونشان» مینامند، جاسوسی وگرا دادن وچوب لای
چرخ مقاومت گذاشتن چه درجنگ مستقیم و چه درهنگام ایجاد چتر حفاظتی و حقوقی برای آنها
ماموریتی است که «نام و نشانداران بامقدار» و پیشانی سیاه به عهده دارند این را تمام
خانواده های مجاهدین بدرستی میدانند.
اگر
در آشفته بازار ارتجاع واستعمار کسانی را یابو
برداشته که میتوان مرزها و حدود یک مقاومت ریشه دار را به هم بریزند و «عکس مار» بکشند
و به جای مار قالب کند قبل از هرچیز ماهیت کثیف خائنانه و رذیلانه خودشان را به روی
دایره افشا میریزند، مگر همین چند روز پیش نبود که خبرهایی از دستگیری خانواده های
مجاهدین مستقر در لیبرتی در شب یلدا را شنیدیم، بدون هرگونه تردیدی «نام ونشان» همین
خانواده ها نیز از کانالهایی همجنس و همسنگ همین قماش بدست رژیم رسیده، برای رژیمی
که روز و شب در داخل ایران بدنبال کسانی است که بارقه ای از مجاهدین در خود داشته باشند،
آن که نام و صفت و نشانی از کسانی طلب میکنند که زیر تیغ جلاد و تحت یک دیکتاتوری خونریز
که به گفته دوست ودشمن میتوان از همه چیز گفت و شنید الا مجاهدین، بیشتر از یک خائن
و خودفروخته به آرمانهایی مردم نیستند، ازنظر خانواده های مجاهدین آنها هرکدام جمعیِ
گردانهای مختلف «سپاه قدس» و تحت امر ولی فقیه شیعیان خارج کشورند با شرح وظایف مختلف
و هدف مشخص برای نابودی مجاهدین که آب در هاون می کوبند، در صحنه و صفحه مختصات رویارویی
ملت ایران و رژیم آخوندی این یک محک و یک مرجع برای تشخیص است و خانواده های مجاهدین
با گوشت و پوست عزیزانشان و با شناخت دقیق از رژیم به این «کیمیا» دست یافته اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر