فروغ
گلستان
هرساله
در ۳۰ دی، هر آنچه که ازآنروز
تا امروز گذشته است را مرور میکنم.
به
اولین بار که آن صدای پرشور را شنیدم، برمیگردم. سخنرانی «چه باید کرد؟» امجدیه ۱۳۵۹
وقتی
آن صدا در اتاقم در شهر کرمان از کاست پخش میشد. نفوذ کلماتش در من به قدری قوی بود
که بعد از گذشت سالها هنوز روشنایی آن سخنان مرا ترک نکرده است.
با
هرکس که صحبت می کردم با شور و احساسی ستایش انگیز از آنروز و آن سخنان میگفت و من
دیدم که آن صدا با نیرویی سرشار بر جان هرکس که سودای آزادی و رهایی دارد پرتو افشانده
است.
دادخواهی،
مظلومیت، شجاعت و شور و ایمانی که در آن کلمات موج میزد به من میگفت این؛ کسی است که
تو را به هدف میرساند؛ و این نقطة آغاز راهی ۳۵ ساله شد.
“و به راه اندیشیدن، یأس را رج میزند»
بطور
طبیعی من و هر انسان دیگر به آنچه که در جریان است نگاه میکنیم. در واقع موج را می
بینیم نه دریا را؛ و مسیر را با اولین کیلومترشمار انتهای جاده می پنداریم.
تردید
ندارم که زیبایی آنچه را که امروز خلق میشود، نمیبینم؛ زیرا که افق دوردست و چشم انداز
بیکران را تنها میتوان از نوک قله دید معمولاً در دامنه و دشت از رؤیت زیبایی و شکوه
آن محرومیم.
در
این سالهای پایداری، اکثر اوقات با شرایط پیچیده، نفسگیر و پرتضاد و پرابهامی مواجه
بودیم.
اما
وقتی پیام برادر مسعود را میشنیدیم همة تضادها و تناقضها در شفافیت کلمة “مبارزه“
به وحدت میرسید؛ و دوباره و هزارباره آن صدای امید بخش و شورآفرین مرا از تاریکی به
روشنایی، از یأس به امید و از تردید به یقین میرساند؛ و اینگونه هست که حالا دیگر
“راه و راهبر“ برایم یک معنای یگانه است.
«جانهای
غنی تر بیشتر در معرض توفانند»
این
براستی دشوار است که انسان تسلیم هیچ چیز نشود و همواره جرأت داشته باشد که بگوید چه
چیز “خوب“ و چه چیز “بد“ است. آنچه دشمن را هم برمیآشوبد همین تسلیم ناپذیری است.
وقتی
که میبیند او در میان طوفان هم، در آتش و حرکت است، پس هر چه دارد از تیر و تبر و تهمت، به میدان میآورد.
گاهی
که از سنگباران تهمت و هجوم شقاوت برانگیخته میشوم، این مثال عربی آرامم میکند که:
“به درختان بی َبر کسی آزار نمیرساند. تنها به آن درختان سنگ میزنند که پیشانیشان
به میوه های زرین آراسته است“.
«او بذر را افشانده است، دیگر هرچه میخواهید با آن بکنید»
به
نظر من، آن انسانها که در هر کاری که میکنند، در هر رنجی که میبرند و در هرچه دوست
دارند و در هرچه دشمن میدارند بیحساب و کتاب مایه میگذارند و قیمت میدهند، خارق العاده
هستند؛ و این بزرگترین و پرارزشترین جمع و نیرویی است که مسعود خلق کرده است.
آن
روز در 30 دی 57 که قدم از درگاه زندان به بیرون گذاشت راهپیمایی بزرگ را به مقصد آزادی
حقیقی خلق آغاز کرد و در وجود هرکس که با او همراه شد عشقی را به خلق و آزادی نشاء
کرد که در گذار زمان وعمر همچنان بکر و پرطراوت است.
شاید
امروز، در نتیجة خیانت خمینی به انقلاب و امید و اعتماد مردم و به ناموس کلماتی مثل
فداکاری، قیمت دادن، جانفشانی برای آزادی، برای برخی باعث بیرنگ شدن این کلمات شده
باشد، اما ما و هرآنکس که شور آزادیخواهی دارد، خوشبخت است زیرا قادر شده در مسیر آزادی
خلق، شادی پرشکوه ازخودگذشتگی را بچشد.
برای
هر کس که دستی بر آتش داشته و دارد روشن است که در تلاطم و توفان و گردباد، شاخصها
را گم نکردن، هدف را فراموش نکردن و بر اصول پای فشردن کاریست کارستان.
پاسخ
او به چطور و چگونه و چرا؟ همواره این است که همه چیز در قیمتی که حاضر هستیم بدهیم
تعیین تکلیف میشود.
هر
شکست، هر ضربه برای او شروعی دوباره است. نه تنها توقف و سکون نیست که حرکت است و
تکثیر.
او
میگوید «نور مقاومت خاموش شدنی نیست. هر چقدر که نور را بشکنند، انکسار نور تابش آن
را بیشتر میکند؛ و اینگونه است که از یک اشرف، هزار اشرف میسازد.
و
اینچنین بوده و هست که من برادر مسعود را همواره و همواره در سیاستش صادق، در اصولش
قاطع و در مقاومتش صبور و در عشقش به آزادی بینظیر یافتهام.
دلم
میخواست و میخواهد او را با زیباترین و نابترین و گرمترین و پرمعناترین کلمات تعریف
و تصویر کنم ولی اینهمه درک و اشعار قوی میخواهد که براستی از آن عاجزم.
“سرودی که به حقیقت خواهد پیوست“
رنج
و سختی بسیار است؛ و من در این سالها هر لحظه میدیدم که این مقاومت چگونه از رنجی
به رنجی دیگر پا میگذارد. افراد زیادی اینهمه رنج را تاب نمیآورند. «رنج و ابتلاء سنگ
محک است، تنها در اینصورت است که میتوان کسانی را که از مرگ قویترند، بازشناخت.»
جایی
خواندم که “مبارزة مشترک اگرچه با دشواری، موجبِ یگانگی عمل میشود. ولی خیلی سخت است
تا یگانگی دلها را موجب شود“.
اما
تکثیر همین اعتقاد پرشور با تلاشی جانفرسا، با عزمی شگفت و با کشف راهها و خلق نوآوریها،
ارادة سترگ انسانها را به میدان نبرد با «نمیشود و نمیتوان» میآورد؛ و یگانگی دلها
و انسجام پولادین را میسر میسازد.
با
شعار «می توان وباید» و با این پیام انسانی که «توانمندی عظیم و لایتناهی در هر انسان
نهفته است» از هر رهرو مسیر آزادی راهنمایان امروز و فردا ساخته میشود.
و
در آخر خطاب به برادر مسعود، این جمله از «رومن رولان» را با کمی تغییر مینویسم که:
دوری
و فاصله بر قدرت و احترامِ کسانی که دوست داریم می افزاید. انعکاس هر سخنی که از فضاهای
دوردست از «یار آشنا» می آید، با شوقی بیحد بر جان ما مینشیند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر