همبستگی ملی،13،دسامبر،2015
جلسه متحد علیه بنیادگرایی در پاریس اور سور اواز با حضور مریم
رجوی و سناتور لیبرمن
در جلسه «متحد علیه بنیادگرایی اسلامی، نقش مقاومت ایران» که
در ۸ دسامبر ۲۰۱۵ با حضور مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران و سناتور جوزف
لیبرمن و آلخو ویدال کوادراس برگزار شد. تعدادی از نمایندگان به سخنرانی پرداختند:
مسعود ضابطی
خانمها و آقایان، میهمانان ارجمند، این مایة افتخار من است
که به شما در کنفرانس امروز خوشامد بگویم تا یک مسئلة بسیار مهم برای جامعة بین المللی
را در میان بگذاریم، یعنی رشد بنیادگرایی اسلامی و تهدیدی که ایجاد میکند. من مسعود
ضابطی، رئیس کمیتة وکلای ایرانی-انگلیسی مستقر در لندن هستم. من تنها یکی از بیش از
100 هزار ایرانی هستم که در سراسر اروپا در عرصة سیاسی فعالند و فعالانه برای آزادی
و دموکراسی در ایران تلاش میکنند. علاوه بر این بیش از 100 سازمان و کمیته از سراسر
کشورهای اروپایی هستند که تحت هدایت و رهبری شورای ملی مقاومت ایران و خانم مریم رجوی،
برای یک ایران آزاد تلاش میکنند. از جانب سازمانهای مختلف و ایرانیان هموطنم که امروز
اینجا حضور دارند، مایلم قدردانی عمیق خود را به خانم رجوی، سناتور لیبرمن و همچنین
دکتر آلخو ویدالکوادراس که قبول کردند امروز میهمان ویژة ما باشند، تقدیم کنم.
ما همچنین مفتخریم که نمایندگانی از جوامع ایرانی در میان ما
هستند. همانطور که گفتم، آنها از سراسر اروپا هستند و بهطور خاص زندانیان سیاسی سابق
در ایران و اقوامی از زندانیان سیاسی کنونی در ایران با ما هستند و خوشوقت خواهیم بود
که سخنان آنان را بعداً بشنویم. بیش از 100 گروه، سازمان و کمیته هایی از سراسر اروپا
خود بیانگر دو واقعیت بسیار مهم است: اول، تنوع طیف افرادی که در مقاومت علیه این رژیم
هستند که خود بیانگر تنوع طیف جمعیت ایران است. دوم، نسلهای بسیار زیادی که در این
کارزار شرکت دارند. لذا این امر بیانگر ریشههای عمیق این مقاومت در داخل ایران و ایرانیان
در تبعید علیه رژیم ایران است.
همزمان ما که اینجا حضور داریم به این واقعیت مشرفیم که این
رئیسجمهور برگزیدة شورای ملی مقاومت ایران، یعنی خانم مریم رجوی و آن زنان و مردان
شجاع در کمپ لیبرتی در عراق هستند که این محیط و این موضع و همچنین این حمایت، موتور
محرکه، انگیزه و شجاعت را در میان همة ما جهت مبارزه برای یک ایران آزاد ایجاد کردهاند.
ما جوامع ایرانی که امروز از سراسر اروپا اینجا گرد هم آمدهایم
معتقدیم که رژیم ایران پدرخواندة بنیادگرایی اسلامی و تروریسم است. رژیم ایران بود
که نخست این ایدئولوژی ... را بر ملت ایران بهصورت خشونتبار اعمال کرد. رژیم ایران
همچنین مسئول بسیاری از آتشهایی است که اکنون در خاورمیانه میسوزند، چه با تأمین
مالی و سلاح برای سازمانهای تروریستی و چه با دخالت در سوریه، عراق، یمن و لبنان،
اگر فقط تعدادی را نام ببرم. برای شکست بنیادگرایی اسلامی و دیکتاتورهای عمامه بهسر
در ایران، باید رژیم ایران را سرنگون کرد.
ما همچنین قویاً معتقدیم که مقاومت ایران از همة ویژگیها برای
شکست رژیم ایران، و در نتیجه بنیادگرایی اسلامی، برخوردار است. تفسیر بردبار و پیشرو
از اسلام، یک نیروی سازمانیافته در سراسر جهان و ایران برای ایجاد تغییر و از همه مهمتر،
رهبری خانم رجوی
پهلوان مسلم اسکندر فیلابی
رئیسجمهور برگزیدة مقاومت مریم رجوی و سناتور لیبرمن، آلخو
ویدال کوادراس محترم، با تشکر از رزمندگان و مبارزین راه آزادی،
من قبلاً یک کشتی گیر ایرانی بودم. از سال 1966 تا 1976 عضو
تیم ملی کشتی ایران بودم. در سه المپیک 1968 مکزیکو سیتی، 1972 مونیخ و 1976 مونترال
شرکت کردم. در آن زمان این افتخار را داشتم که 17 مدال طلا، نقره و برنز در مسابقات
بین المللی دریافت کنم و افتخار آنرا داشتم که لقب قهرمان ملی ایران را دریافت کنم.
سپس از طرف ایران رکوردار هستم و 4 مدال طلای مسابقات آسیایی دارم. من همچنین تنها
ایرانی هستم که در مسابقات پنج رشتة مختلف کشتی شرکت کردهام. کشتی فرنگی، آزاد، سامبو
و قهرمانی ملی ایران و یک نوع کشتی محلی که کشتی چوخه نام دارد.
اینرا گفتم چرا که وقتی تبدیل به قهرمان ملی ایران شدم، در
فرهنگ ما این بدین معنی است که باید از مردم خودم حفاظت کنم. من مدیر ادارة تربیتبدنی
دانشگاه مشهد بودم. من در انقلاب برای سرنگونی دیکتاتوری شاه فعالیت کردم و امیدوار
بودم که یک دولت دموکراتیک در قرن بیست و یکم داشته باشیم. وقتی خمینی به آنجا آمد،
همهچیز بهمریخته بود. آنها دانشگاهها را بستند. تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم و
فوق لیسانس خود را دنبال کنم. به دانشگاه جرج واشینگتن رفتم و فوق لیسانس خود را دریافت
کردم و فوراً به ایران بازگشتم.
سناتور، چون قهرمان ملی بودم نمیتوانستم اینرا تحمل کنم. قهرمان
ملی در ایران به معنی شوالیه در اروپا است. باید از مردم خود حفاظت کنید یا برای منافع
خود ساکت بمانی. تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم. اگر در ایران میماندم، بدون هیچ دلیلی،
آنها به سادگی به آدمی شلیک میکردند یا حلقآویزت میکردند. هماکنون بهطور خاص الآن
که شما میدانید چه اتفاقی افتاده است، 120 هزار نفر را کشتند. از ایران خارج شدم و
بالأخره مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران را بهعنوان افراد فعال یافتم. فعالبودن
برایم کافی نبود. چرا فعال هستند؟ آیا قدرت را برای خودشان میخواهند یا اینکه قدرت
را برای مردم میخواهند؟ این موضوع مهمی در ذهن من بود، به این سازمان آمدم و با آقا
و خانم رجوی، و همة افراد دیگر صحبت کردم. به این اشراف رسیدم که آنها رزمندگان آزادی
هستند. سناتور، آنها هیچ چیزی برای خود نمیخواهند. این را در اشرف دیدیم و آقای کوادراس
هم گفت که آنجا رفته بود. آنها جوانند و انسانهایی نیک هستند. آنها جان شان را میدهند
تا مردم ایران آزاد شوند.
شورای ملی مقاومت ایران به رهبری مسعود و مریم، آنها گفتند همة
افراد مذهبی و غیر مذهبی در ایران آزادند. آنها گفتند، همة زنان در ایران آزادند. واقعیت
این است که من از رژیم ایران خوشم نمیآید، چون تا وقتی این رژیم آنجاست ما نمیتوانیم
مسابقات المپیک یا آسیایی در ایران داشته باشیم، چون زنان مجاز به ورود به استادیومها
نیستند. من واقعاً مفتخر شدم که آنها را شناختم و در تلاشم تا از طریق آنها صدای خود
را بلند کنم و صدای آن مادران در ایران را بلند کنم که به همة جهان میگویند، به ما
کمک کنید. چه شد؟ 120 هزار اعدام شدند. آنهایی که خود را مدنی خطاب میکنند کجا هستند؟
من هیچ فرد مدنی ندیدهام که از آنها بپرسم، چرا اینهمه نفر را کشتید؟ دلیل آن چه بود؟
مقاومت ایران جنبشی است که برای مردم ایران آزادی میخواهد. آنها
قویاً با هم متحدند. شما آن گلها را اینجا میبینید و ریشههای آنها در ایران است. اگر
ما چنین ریشه یی در داخل ایران نمیداشتیم، اینجا هم، چنین افرادی نمیداشتیم.
از شما تشکر میکنم که خیلی شجاع بودهاید و از این سازمان حمایت
کردهاید. ما از این بابت از شما قدردانی میکنیم و خیلی شما را دوست داریم،
به مردم ایران خواهیم گفت، وقتی برای آزادی شما میجنگیدیم، افراد
زیادی بودند که ایرانی نبودند. اما آنها انسانهای واقعی بودند، شما را درک میکردند
و از ما حمایت میکردند. با تشکر فراوان.
فرزاد مددزاده
به نام خدا و به نام آزادی، با سلام و درودهای فراوان خدمت خواهر
مریم و برادر مسعود عزیز و با سلام به میهمانان عزیز و دوستداران مقاومت ایران جناب
آقای لیبرمن و آقای ویدال کوادراس.
با سلام و درودهای فراوان به شیرزنان و کوهمردان مجاهد در رزمگاه
لیبرتی. با سلام و درود به شما یاران مقاومت ایران و شما اشرفنشانها. با سلام و درودهای
فراوان بر زندانیان مقاوم و مجاهد. و با درود بر تمامی شهیدان راه آزادی بخصوص 24 شهید
حمله اخیر موشکی لیبرتی، فرمانده حسین و یارانش.
من فرزاد مددزاده، 30 سال سن دارم و به تازگی از ایران خارج
شدهام. من از فوریه سال 2009 تا فوریه 2014 به مدت 5 سال در زندانهای رژیم جنایتکار
آخوندی حاکم بر ایران زندانی بودم. زمانی که دستگیر شدم به بند مخوف 209 در زندان اوین
منتقل شدم و 6 ماه در 2 نوبت در انفرادی بودم جایی که از هیچ جا و هیچ کس خبر نداری
و تنها چیزی که در انتظار توست اتاقهای شکنجه و بازجویی است. انفرادی جایی که هر روز
به تو میگویند اعدام میشوی و تو هر شب با این فکر به خواب میروی که فرداشب زندهای
یا نه؟ انفرادی جایی که هر لحظه منتظر اتاقهای شکنجه و بازجویی هستی و معلوم نیست که
از این اتاقها سالم بیرون بیایی و یا مثل شهید ستار بهشتی زیر شکنجه ماموران وزارت
اطلاعات کشته شوی. قبل از هر چیز میخواهم 16 آذر، روز دانشجو، را به همه دانشجویان
بخصوص دانشجویان زندانی تبریک بگویم همانهایی که ذلت را نپذیرفتند و همانا در طول سالیان
نگذاشتند رژیم آخوندی دانشگاه، این سنگر آزادی را به پادگان تبدیل کند. درود بر عزمتان.
اگر بخواهم در مورد زندان و شکنجههای قرون وسطایی رژیم آخوندی
در ایران برایتان حرف بزنم بدون اغراق میتوانم هفتهها و شاید ماهها حرف بزنم ولی میخواهم
در اینجا از آن روی زندان و شکنجه حرف بزنم در میهن اشغال شده ایران، همیشه زندان با
کلمه مقدسی همراه بوده، کلمه مقدس مقاومت و پایداری. آری، زمانی که در زندانهای اوین
و گوهردشت بودم با قهرمانانی که توسط رژیم اعدام شدند چون: علی صارمی، جعفر کاظمی،
محسن دگمهچی، محمدعلی حاجآقایی و منصور رادپور همبند بودم و اینها مقاومت و پایداری
را همانطور که همیشه خودشان میگفتند از رزمندگان آزادی (مجاهدین) در اشرف و لیبرتی
آموختند و همیشه میگفتند الگوی ما برای ایستادگی در برابر رژیم جنایتکار آخوندی شیرزنان
و کوهمردان مجاهد خلق بوده و هستند. در واقع اگر خلاصه بگویم مقاومت و پایداری مجاهدان
در لیبرتی الگویی برای مقاومت و ایستادگی در داخل ایران بخصوص داخل زندانهای رژیم آخوندی
است. مقاومت در برابر پلیدترین رژیم تاریخ ایران. خواهران و برادران و یاران مقاومت،
همچنانکه گفتم از زندان و شکنجه در رژیم آخوندی میتوان خیلی حرف زد و چندین برابر
آن میتوان از مقاومت و ایستادگی مردم ایران در برابر هیولای جنایتکار رژیم آخوندی.
ولی در اینجا میخواهم برایتان از پیوند مردم و مجاهدین و مقاومت ایران بگویم. در میهن
اشغالشده ایران ممنوعترین کلمه، کلمه مجاهدخلق است به طوری که به زبانآوردن این
اسم هزینه و تاوان سنگینی دارد. ولی مردم ایران بخصوص جوانان با پرداختن هزینه سنگین،
این اسم را زنده نگه داشتهاند. سازمان مجاهدین خلق به دلیل صداقت و پاکی و فدای حداکثر
و به دلیل سازماندهیشان با قلبها پیوند خوردهاند طوری که رژیم به هر کاری دست میزند
نمیتواند آنها را نابود کند، چون مجاهدین نابودشدنی نیستند بلکه با فدا و صداقتشان
هر روز تکثیر میشوند، در اینجا میخواهم خاطرهای برایتان از زندان بگویم. زمانی که
در بند مخوف 209 در زندان اوین بودم بعد از شروع قیامهای سال 2009 بازجو مرا به اتاق
بازجویی برد و گفت باید یک مصاحبه تلویزیونی علیه مجاهدین انجام بدهی و هر چه میگوییم
در آنجا بگویی و وقتی گفتم شما گفتید مجاهدین تمام شدند، نابود شدند، نیستند. حالا
چه شده که یاد مجاهدین افتادهای، گفت ما این حرفها را برای مردم عادی میگوییم ولی
خودمان که احمق نیستیم میدانیم هستند به طوری که اگر رهبری و هدایت این تظاهرات را
به عهده نمیگرفتند اصلا تظاهراتی نبود.
هر وقت در اشرف و اور سور اواز شعار و حرفی میزنند 24 ساعت
طول نمیکشد که در تجمعات و تظاهرات در تهران و شهرهای مختلف همان شعار و حرف گفته
میشود. البته توجه داشته باشید این حرف بازجوی وزارت اطلاعات و مال 7 سال پیش است
حالا باید دید که مجاهدین و مقاومت ایران در کجا هستند و چطور تکثیر شدهاند به طوری
که امروز دیگر مردم و جوانان با اینکه میدانند هزینه و تاوان سنگینی دارد در خیابانهای
تهران و جلو زندان اوین به صورت آشکارا، حمله وحشیانه به لیبرتی را محکوم میکنند.
هموطنان و یاران مقاومت،
در اینجا جمع شدهایم برای گرامیداشت روز جهانی حقوق بشر. ولی
متاسفانه در ایران عزیزمان چیزی به نام حقوق بشر وجود ندارد و این یکی از مواردی است
که توسط آخوندهای حاکم بر ایران به حراج رفته است. و دولتهای غربی نیز چشم به این همه
جنایت و اعدام بستهاند. از اعدامهای دهه 60، بخصوص قتلعام 30هزار زندانی سیاسی در
سال 1367 تا همین امروز که آّخوند به اصطلاح مدرهای! به نام حسن روحانی سر کار است
روزانه ادامه دارد فقط در 2 سال این آخوند روحانی بیش از 2000 اعدام انجام شده یعنی
هر 8 ساعت یک اعدام ولی متاسفانه دولتهای غربی چشمشان را بستهاند و در مورد اعدام
و شکنجه هیچ حرفی نمیزنند در حالی که باید این رژیم را به خاطر این همه جنایات در
دادگاههای بینالمللی به محاکمه بکشانند. من از دولتهای غربی میخواهم هر نوع معامله
با رژیم ایران را به لغو اعدام و بهبود اوضاع حقوق بشر در ایران منوط بکنند. مردم ایران
حمایت شما نمایندگان واقعی مردم غرب را میبینند و به خود میبالندکه شما در کنار مردم
و مقاومت مردم ایران ایستادهاند. بگذارید از همین جا به خاطر همین حمایتها و پشتیبانیهای
شما از مردم و مقاومت ایران از طرف مردم بخصوص جوانان از شما تشکر و قدردانی بکنم.
سخن آخر. مردم ایران با اتکا به مقاومت سازمان یافته خود این
رژیم جنایتکار آخوندی را سرنگون خواهند کرد. روزی در سرتاسر ایران سرود رهایی سر خواهند
داد
روزی این همه رنج و شکنجه و اعدام، فرزندی خواهد زاد، فرزندی
به نام آزادی.
به امید آزادی ایران زمین که دور نیست، متشکرم.
شقایق عظیمی
مفتخرم که در این جلسه در کنار میهمان گرامی سناتور جوزف لیبرمن
حضور دارم. من اولینبار هنگام دیدن گردهمایی بزرگ ژوئن 2014 از کمپ لیبرتی با او آشنا
شدم. شنیدن سخنرانی شما در آن زمان به ما انگیزة بسیار زیادی داد و ما فهمیدیم که افراد
زیادی در آنطرف جهان هستند که نه تنها به فکر ما هستند، بلکه به آزادی اعتقاد دارند
و برای آن بپا خاستهاند. آزادی که بسیار با ارزش است و متأسفانه در وطن ما ایران،
خبری از آن نیست. از زمانی که بهیاد دارم، در ایران هر کس علیه حاکمیت آخوندها صحبت
میکرد یا دست به فعالیتی میزد، روانه زندان میشد یا مورد تهدید قرار میگرفت؛ درست
مانند والدین خودم. در اکتبر 2011 مطلع شدم که والدینم هر دو دستگیر شده و تنها جرم
آنها حمایت از مجاهدین بود. مادرم در مجموع حدود 8 سال را در زندان گذرانده است، 5
سال در دهة 1980 و تحت شکنجه های وحشتناک که نمیتوانست از آن صحبت کند. آن شکنجه ها
باعث شد که او دچار بیماری ام.اس. شود. او همچنین بهمدت دو سال در زندان بود، یعنی
از 2009 تا 2011، فقط بهدلیل دیدار با من و خواهرم در اشرف. یک سال هم در 2012 و الآن
هم بار دیگر.
پدرم هم در هنگام فعالیتهایش تحت فشار مستمر بود و چندینبار
نیز دستگیر شده است. بسیاری از اعضای خانوادههای دیگر مانند خانواده خودم هم، دستگیر
شده و تحت شکنجههای شدید در زندان هستند. اما صادقانه بگویم، شنیدن پیام شجاع مقاومت،
شجاعت و تشویق دیگران علیه این رژیم استبدادی، به من مسئولیت سنگین صدای بیصدایان بودن
را یادآوری میکند و همچنین مرا مفتخر میکند که در مسیری که قرار دارم، برای آن مبارزه
میکنم. مسیری که بسیاری از افراد، مانند دختر عموی عزیز خودم، نسترن عظیمی، جان خود
را فدای آن کردند. یا مانند دوستانم در کمپ لیبرتی که قیمت آن را با مورد هدف قرار
گرفتن در زیر حملات موشکی میپردازند.80 موشک، بدون هیچگونه حفاظت.
همة این جنایات توسط رژیم ایران صورت میگیرد که در بنبست قرار
دارد، با هدف خاموشکردن صدای آزادی، تا ما را وادار کنند که تسلیم شویم. ولی ما نمیتوانیم
مبارزه و پایداری خود برای آزادی را متوقف کنیم. به همین دلیل است که میخواهم بگویم،
با یک نسل جدید در کمپ لیبرتی، اینجا و در داخل ایران، و با رهبر بزرگی مانند خانم
مریم رجوی، و با حامیانی مانند شما، ما آیندهیی تضمیندار درپیش رو داریم. مطمئنم که
روزی خواهد رسید که میزبان شما در یک ایران آزاد و دموکراتیک خواهیم بود. با تشکر مجدد
که اینجا حضور پیدا کردید و از همة شما تشکر میکنم.
الهام زنجانی
دوستان عزیز، با تشکر از خانم مریم رجوی، سناتور لیبرمن، آقای
ویدال کوادراس
من الهام هستم و در کانادا متولد و بزرگ شدم. هرگز ایران را
ندیده ام. مانند هر جوان دیگر در کانادا بزرگ شده اما هرگز از ایران و فرهنگ خودم دور
نبودم. به دانشگاه رفتم، اما در دوران جوانی همواره یک سئوال در ذهنم بود که چرا ایران
تحت حاکمیت این وحشیها بوده و چرا ایران اینگونه بود؟ سپس در حالیکه بزرگ میشدم با
مجاهدین آشنا شدم و در سالهای دانشجویی تصمیم گرفتم از کمپ اشرف دیدن کنم و بعد تصمیم
گرفتم آنجا بمانم. این بهترین تصمیم زندگیام بود.
فقط میخواستم مقداری در مورد وضعیت در اشرف به شما بگویم. وضعیت
درست بعد از تحویلدهی (حفاظت) در 2009 متشنج شد، یعنی وقتی همهچیز تحویل عراقیان
شد. مناسبتهای زیادی بود که با نمایندگان و ژنرالهای آمریکایی و نمایندگان یونامی
دیدار کردم. به آنها گفتم که اشرف به یک حمام خون تبدیل خواهد شد و ما به طبیعت رژیم
ایران اشراف داریم. اما آنها میگفتند که نه و نگران نباشید، ما اینجا هستیم و داریم
نظارت میکنیم. اولین حمله همزمان با قیامهای 2009 در تهران شروع شد، وقتی رژیم ایران
دقیقاً میدانست مردم ایران و تهران از جانب اشرف انگیزه میگرفتند. لذا حمله در آنجا
صورت گرفت. من تازه از یک حمله قبلی بهبود یافته بودم و پنج دندان خود را از دست داده
بودم. سپس حملة آوریل 2011 در 6 و نیم صبح آغاز شد و نیروهای عراقی کاملاً مجهز وارد
شدند. خواهر و برادر فرزاد در آن روز جان باختند. من با خواهر او بودم و او هم تیم
من بود. صحبتکردن در مورد آنها ساده نیست، چون خیلی مظلومانه کشته شدند.
این عزم جزم و نترسی از تاریخ ما نشأت میگیرد، از قیمتی که در
خون 120 هزار نفری که در ایران اعدام شده پرداخته شده است، من بهوسیلة یک نارنجک مجروح
شدم. یکی از نیروهای عراقی که تنها 5 متر با من فاصله داشت نارنجک را به سمتم پرتاب
کرد. آنها بهسمت افراد هدفگیری کرده و شلیک میکردند. این دست چپ من است. دست راستم
و هر دو پایم هم دچار جراحت شد. در ذهنم مطمئن بودم که همة این افراد بزرگ، دوستان
بزرگ، افرادی مانند خودتان و همة خواهران و برادران ما و خانم رجوی خستگی ناپذیر برای
حقوق ما تلاش میکنند. من به بیمارستانی خارج از اشرف منتقل شدم و وقتی به آنجا رسیدیم،
آنها درها را به روی ما بستند. آنها گفتند، دستورات رسمی از جانب دفتر نخستوزیری دارند
که اجازه نداریم به شما کمک کنیم. ما را به اتاقی منتقل کردند و پزشکان گفتند، اگر
به ما کمک کنند جانشان بهخطر میافتد. هر نفر که مجروح شده بود، توسط 6 مأمور پلیس
که خودشان در آن حمله شرکت داشتند اسکورت میشد. موارد زیادی بود و شاید شما شنیده باشید.
بهعنوان مثال مشخصاً به رضا هفتبرادران گفته شد، اگر میخواهد جان دخترش را نجات دهد
او پایش مورد اصابت قرار گرفته بود و فقط نیاز به خون داشت آنها به او گفتند میتوانند
او را نجات دهند، اما تنها در صورتی که مجاهدین را محکوم کند و از آنها جدا شود. صبا
در آخرین دقایق شجاعانه به پدر خود گفت، به آنها تسلیم نشو. این صبا است و او بهخاطر
اینکه به او خون ندادند، جانش را از دست داد.
در روز سوم، کمکم بینایی چشم چپم را از دست دادم و پزشکان به
من گفتند باید به طبقة بالا نزد چشم پزشک بروم. این خارج از حیطة آنها بود و گفتند
من مجاز نبودم و حاضر نبودند منرا ببرند. اما پرستاران و دوستانم مخفیانه من را به
آنجا بردند. من خوششانس بودم، چون دکتر به من گفت، اگر نمیرفتم حتماً بیناییام را
از دست میدادم.
یک مورد دیگر وقتی بود که در اتاق عمل منتظر متخصص بیهوشی بودم
تا مرا برای عمل بیهوش کند. اما ناگهان مردی وارد شد و گفت، پیامی برای من از جانب
وزارت کشور دارد که جانت را نجات میدهم و بهترین امکانات پزشکی را در اختیارت قرار
میدهم، تو را به بغداد منتقل میکنم و نزد خانواده ات در کانادا میفرستم و هر کاری برایت
انجام میدهم؛ فقط باید مجاهدین را محکوم کنی و فقط باید بگویی آنهایی که به تو شلیک
کردند مجاهدین بودند. من آنجا تنها بودم و با خودم فکر میکردم که چه کار باید بکنم.
وقتی تصمیم گرفتم شروع به فریاد کشیدن بر سر او کردم و گفتم، باور کنید شما مسئول همة
جراحات من هستید، مسئول همة کشتارها هستید و هیچکدام از ما تسلیم نخواهد شد.
بنابراین موضوع فقط درمان نبود، بلکه یک جنگ روانی بود؛ چون
تلاش میکردند به هر وسیله یی ما را محدود کنند. از من دعوت شد که از طریق ماهواره از
اشرف در یک جلسة استماع در کنگره آمریکا صحبت کنم. این یک ابتکار بسیار، بسیار شجاعانه
بود؛ چون همیشه میشنیدیم که باید یک کمیتة حقیقتیاب تشکیل شود و عاملان جنایت باید
در برابر عدالت قرار گیرند. در آن جلسة استماع بود که توانستم توضیح دهم که واقعاً
چه اتفاقی افتاد، چون آمریکا قول حفاظت داده بود. ملل متحد در مورد حملات در جریان
بود. به آنها هشدار داده بودیم و گفته بودیم که ما را خواهند کشت.
جراحات و همة این حملات یکطرف، بلندگوها نیز یکطرف. همان بلندگوهایی
که نصب آن در اطراف کمپ لیبرتی را هم آغاز کردهاند. آنها روز و شب به ما توهین میکردند،
هر لحظه، لحظه یی برای جنگیدن برای حقوق مدنی بود که میخواستند از ما سلب کنند. آنها
از همة روشها استفاده کردند، ولی ما افرادی هستیم که قول دادهایم، برای آزادی قیام
کنیم. ما تصمیم گرفته ایم و به هر قیمت مردم خود را آزاد خواهیم کرد. هر عضو مقاومت
در اشرف و الآن در کمپ لیبرتی، میتوانند در برابر شما بنشینند و بگویند، چند نوبت در
برابر چنین انتخابی قرار گرفتهاند، یعنی تصمیم بگیرند در این جنبش مقاومت باقی بمانند.
در واقع کاری که خانم رجوی میکند، شجاعت بسیار زیادی میطلبد،
چون به ما آموخته است، بعد از سختی ها ما اتفاقاً قویتر میشویم. بهدلیل عشق او برای
آزادی مردم ایران است که ما اینجا هستیم و ادامه خواهیم داد تا ایران را آزاد کنیم.
فقط میخواهم به شما بگویم، اشرف و لیبرتی تنها یک مکان جغرافیایی نیستند. موضوع افراد
نیستند. موضوع مربوط به یک جنبش و یک مقاومت است که قویاً معتقد به حق آزادی ایران
است. ما این را محقق خواهیم کرد. کمپ لیبرتی، تنها امید رهایی ایران است. از طرف همة
خواهران و برادرانم در کمپ لیبرتی به شما میگویم که خیلی کارهای دیگر هست که میتوانیم
انجام بدهیم و باید ادامه بدهیم؛ و میخواستم بار دیگر از شما تشکر کنم که اینجا در
کنار ما و خانم رجوی حضور پیدا کردید.
گلپر پرورده
با تشکر. قبل از هر چیز تشکر میکنم که به من فرصت دادید در
این جلسه همراه ایرانیان بسیار شجاع شرکت داشته باشم.
جلسه متحد علیه بنیادگرایی در پاریس اور سور اواز با حضور مریم
رجوی و سناتور لیبرمنمیهمانان گرامی، دوستان عزیز، خوشحالم که امروز برای هدفی بسیار
مهم دور هم جمع شدهایم و خوشحالم که فرصت سخنرانی را در اینجا دارم. من گلپر پرورده،
22 ساله و متولد و بزرگشدة استکهلم سوئد هستم. اکنون در حال تحصیل در رشتة روزنامه
نگاری و همچنین مطالعات فرهنگی هستم. مفتخرم که بهعنوان نمایندهیی از نسل جوان ایرانیان،
در اینجا حضور داشته باشم؛ من همچنین از دنیای ورزش، و بهطور خاص ژیمناستیک، میآیم.
خوشبختانه توانسته ام برای تیم ملی سوئد رقابت کنم و شاید هم نتایج موفقی داشته باشد.
نتیجتاً امروز همچنین از جانب ورزشکاران ایرانی (مقیم) سوئد و ورزشکاران زن و مرد
در ایران، و هر کس دیگری که ارتباطی با ایدة دمکراسی و آزادی در داخل و خارج ورزشگاهها
دارد، صحبت میکنم. امروز، بهیمن تلاشهای شورا و مجاهدین، آنها فرصتی را ایجاد کردهاند
که جامعة ایرانیان در تبعید بتواند با ریشههای خود در ارتباط باشد و همچنین جایگاهی
که اکنون من بتوانم از آن صحبت کنم. من همچنین معتقدم، اصلیترین علت شرکت نسل جوان
ایرانیان خارج از ایران این است که شاهد اعمال بیعدالتی و اذیت و آزار علیه آنهایی
بودهایم که بیش از همه بهشان عشق میورزیم. در حالیکه اکثر اعضای خانوادهام در زندان
هستند، نه تنها بهدلیل فعالیتهای سیاسی خود، بلکه تنها به این دلیل که خواهان رفتن
به دانشگاه و ادامة تحصیلات خود بودند و درمورد اینکه عموهایم اعدام شدهاند، دردی را
که آنها تحمل کردند من هم تحمل میکنم. هیچکس توان این را ندارد تا در مورد این قسمت
صحبتی کند، اما از زمان کودکیام همواره این احساس را داشته ام.
بنابراین، تنها با نگاه به چشمان این افراد، دلیل آنرا مییابم
که بسا بیشتر در این جنبش برای حقوق بشر شرکت داشته باشم. باید در این مورد صریح باشیم
که رژیم آخوندها، مردم ایران را نمایندگی نمیکند. این رژیم و همة حامیان آن، در همة
زمینهها اشتباه میکنند. معنوی، اخلاقی و سیاسی. من افتخار میکنم که ایرانیانی را نمایندگی
میکنم که به دموکراسی معتقدند و معتقدم که این صدای اصیل ایران است. با تشکر از اینکه
به صحبتهایم گوش کردید.
حسین ربیعی
سلام به همگی. عصر بخیر. مایه افتخار من است که اینجا در جمع
اعضای برجسته سنای آمریکا و پارلمان اروپا، و همچنین خواهران و برادرانم درمجاهدین
که اینجا هستند، حضور داشته باشم. بطور خاص مایلم از خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده
شورا تشکر کنم که به من فرصت دادند در اینجا سخنرانی کنم.
میخواهم روزی را با شما در میان بگذارم که هرگز فراموش نخواهم
کرد. 29 اکتبر 2015. روزی که شنیدم یک حمله موشکی وحشتناک در کمپ لیبرتی در عراق صورت
گرفته، و سپس خبر فاجعه بار شهادت 24 تن از ساکنان در نتیجه آن حمله رسید. خواهر نازنینم،
نیره ربیعی در میان آنها بود. تمام جهانم فروریخت چرا که فهمیدم تنها خواهرم به شهادت
رسیده بود، کسی که خانوادهام و خودم 30 سال در انتظار بودیم تا در ایرانی آزاد مجدداً
او را ببینیم. از یک طرف شاهد این وحشیگری، این جنایت علیه افراد بیگناه بودم، و از
طرفی دیگر به شجاعت این افراد درود میفرستادم. افرادی که روزانه همه زندگی خود را وقف
خدمت به دیگران کرده تا هموطنان خود را در ایران آزاد کنند و این مشعل را روشن نگهدارند
تا مسیر به سوی آزادی را هموار سازند.
خواهران و برادرانمان در لیبرتی سمبلهای شجاعت تمام عیار، جانفشانی
و عدالت هستند. آنها در خط مقدم نبرد انسانیت و پیکان بشریت علیه ظلمی هستند که مردم
ایران را بصورت وحشیانه و با سرکوب و ارعاب مورد ستم قرار میدهد. این خواهران و برادرانم
تمام عمر خود را وقف آرمان نبرد علیه اعمال وحشیانه دیکتاتورها کردهاند، یعنی کسانی
که پشت نقاب مذهب پنهان شده و از آن به عنوان سلاح استفاده میکنند تا ترور و وحشت را
به میان انسانیت صادر کنند. به این دلیل بسیار مهم است که به ملل متحد، دولت آمریکا
و دولت عراق در مورد مسئولیت و تعهد خود پیرامون قول حفاظت برای ساکنین باقیمانده در
کمپ لیبرتی یادآوری کنیم.
همچنین مایلم به شما یادآوری کنم که این ساکنین تحت حفاظت کنوانسیون
چهارم ژنو هستند. من به آمریکا، ملل متحد و دولت عراق فراخوان میدهم تا همه ترتیبات
لازم را جهت تضمین اینکه چنین حملاتی دیگر رخ ندهند اتخاذ کنند.
مایلم صحبتهایم را بدین صورت به پایان ببرم و شما را با این
فکر رها کنم که انسانیت در یک دوره زمانی بسیار خطیر از تاریخ بسر میبرد. این به ما
مربوط است که تصمیم درستی برای آینده بگیریم. مایلم از صمیم قلب تشکر کنم که این فرصت
را به من دادید تا احساسات عمیق خود را با شما در میان بگذارم. زنده باد مجاهدین، زنده
باد عدالت، زنده باد آزادی و خدا شما را حفظ کند.
8 دسامبر2015
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر