عصر سهشنبه به دیدار خانواده زینالی رفتیم. هاشم آقای مهربان
و محجوب با موهای سفید برایمان گفت چه گذشته بر او در ایام کوتاه بازداشتش. همچنین
اکرم خانم و بهناز عزیز از روند پیگیریهایشان برای دیدار با هاشم آقا. از رفتار زشت
مأموران بهنگام دستگیری. معلوم نیست صاحب این دستگاه دستگیر کننده کیست که جلوی مامورهایش
را نمیگیرد و ادبشان نمیکند که بفهمند هنگام دستگیر کردن هر فردی با هر اتهامی حق
ندارند بهصورتش سیلی بزنند. سرش را بگیرند و با فشار توی ماشین بفرستند. با لگد به
شکمش بزنند. حق ندارند به او یا اعضای خانوادهاش توهینی کنند. همانطور که با متهمین
اختلاسهای میلیاردی یا دزدان بیت المال رفتار میکنند. مگر برای قانون فرقی میکند
که متهم ثروتمند است یا نه؟ اگر این قانون رعایت شود دیگر حسن تردست جرأت نمیکند نامه
به دیوان بنویسد و در آن به قضات دیوانعالی بگوید سربندی خادم نظام و سپاهی و ثروتمند
و متمول بوده است و از این رو باید حکمی که من صادر کردهام تأیید شود.
آنچه در این دیدار صمیمانه اهمیت داشت این بود که: سعید من کجاست
و امید علیشناس را آزاد کنید همچنان بقوت خود باقی ست. این بدان معناست که نمیتوان
با دستگیری و توهین و تحقیر یا کتک و ارعاب، پدران و مادران را از دادخواهی یا پیگیری
وضعیت فرزندانشان منصرف کرد. فقط آنان را بیش از پیش به احقاق حق و رفع مظلومیت پای
بند و مصر میکند.
به دکتر ملکی گفتم جملهی زیبای شما تبدیل به آوازی شده شنیدنی.
ایشان آواز مذکور را شنیده بودند. جملهی زیبای ‘ ز گهواره تا گور آزادی بجوی ‘
که اگر آزادی باشد عدالت و کرامت انسانی قربانی نخواهد شد.
منبع:سایت اتحاد زندانیان سیاسي متعهد به سرنگونی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر