آفتابكاران27،اكتبر،2015
چنين
شرايطي که حکومت بني اميه هيچ روزنه ايي براي تنفس باقي نگذاشته و حيات و زندگي عبارت
از خدمت يزيد و معاويه کردن ويا حداقل بر ستم و اجحاف آنها چشم فرو بستن ودم فرو خوردن
بود ، " انتخاب " چه معنايي دارد و " آزادي " کدام است ؟؟؟ بدون
آزادي و امکان انتخاب ، مراد از انسان بودن چيست ؟ جز بردگي و بندگي شرايط تعيين شده
از طرف حکومت بني اميه ...؟؟؟ و آيا در سرکوب و کشتار نيست که انسانها مسخ و از انسانيت
تهي ميشوند ؟؟؟ حال به سراغ امام حسين ميرويم......... در حاليکه در اواخر حکومت معاويه
همه صحابه ، بزرگان و بقول امروزين ، نخبگان و روشنفکران را دعوت نموده و با آنها اتمام
حجت ميکند. ( اين سخنان مربوط به يک سال قبل از واقعه عاشورا است ، يعني همه کارهاي
روشنگرانه را هم پيشتر انجام داده است ) آنها را مخاطب قرار داده و ميگويد :
"ميبينيد که پيمانهاي خدا شکسته ميشود و شما هراس نميکنيد ، عهد
ها و حقوقها از دست ميروند اما شما نگران حقوق از دست رفته پدرانتان هستيد ، ناتوانان
در شهرها بي سرپرست افتاده اند و برايشان هيچ ترحمي نميشود .....شما در خور مسئوليت
و توانتان کاري نميکنيد و نسبت به آنکس هم که به وظيفه خود عمل ميکند اعتنايي نداريدو
به مسامحه و سازش و همکاري با ظالمان آرميده ايد.....اين شمائيد که ستمگران را در مقام
خود جاي داديد.....شماييد که ضعيفان و ناتوانان رابه ايشان تقديم کرديد تا برخي را
برده و مقهورخود کرده و برخي را براي لقمه ناني ، بيچاره و درمانده کرده اند ....در
هر شهري گوينده ايي از خود بر منبرگمارده اند....اين سرزمين تماما پايمال آنهاست ،
مردم برده هاي ايشانند تا هر دست را که ميخواهند بر سر ايشان بکوبند و آنها هم قدرت
دفاع ندارند ... اينان دسته ايي زورگو و جبارند..... " اينها بخشي ازمطالبي است
که امام حسين در آن گرد همايي به نخبگان جامعه متذکر ميشود ...!!! هيچ نيازي نيست که
افلاطون باشيم تا بدانيم که ستم و سرکوب جز فقر و فساد و تباهي انسانها هيچ ثمره ايي
ندارد و اينها هم چيزهايي نيست که نخبگان جامعه ندانند ..... ولي مشکل آنجاست که اين
نخبگان هيچ مسئوليتي را متوجه خود نميدانند ...!؟ در حاليکه آنها هستند که با عدم قيام
به مسئوليتهايشان موجب تحکيم ستم ميشوند..... امام حسين در فرازي ديگر به همين قشر
آگاهتر جامعه ياداوري ميکند :
شما
گروهي هستيد که به دانش ونيکي و خير خواهي معروفيد .....شرافتمند از شما حساب ميبرد
و ناتوان شما را گرامي ميدارد ..... آيا همه اينها از آنرو نيست که به شما اميدواند
که به حق خدا قيام کنيد ...؟؟؟ "
ولي
براستي چرا به مسئوليت خود قيام نميکنند ...؟!! چه بسا آنها هم مرعوب شده و يا نگران
زندگي ، آرامش و جاه و منزلت خود هستند ، که آن را از دست ندهند .....!!! به گمان من
همينطور است ، چون دست ستم و سرکوب همه را به تباهي ميکشاند وعالم و امي نميشناسد
..... و به دليل همين ثمرات فاجعه بار است که امام حسين ميگفت :
اينها
را همه دست ظلم بر شما تحميل کرده و من ميروم تا آن دست را قطع کنم . اين راه و هدف
من است ...!!!
امام
حسين مشکلات را از منظري بالاتر ميبيند( يا حد اقل ساختاري ) و تا اين سرکوب و ستم
را بر نچيند هيچ مشکلي حل نميشود، نه ازمردم عادي و ستمديده ونه ازنخبگان منفعل ، چون
هر دو محصول همان نظام سرکوبگر است با خيل سپاهيان سرکوبگر و مسامحه کنندگان مزد بگير
و انبوه بيطرفان ساکت و زاهد .....!!!
در
جبهه مقابل قلت نيروهاي امام حسين ( 30 سوار و 42 پياده ).... با اين تعداد آيا بهتر
نيست با عذر بقول قرآن ( شغلتنا اموالنا و اهلنا ) در بين ديگر مردمان از ديده ها پنهان
شوند و يا در منابر نخبگان به سخنراني و وعظ اشتغال ورزند ...؟؟؟ و بر همين سياق انبوه
نصايح ( برخي خير خواهانه و برخي بزدلانه و توطئه گرانه ) از جمله : از مسير اصلي نرو
! به يمن برو ! تو که داراي شأن و منزلتي مردم را به خير وصلاح بخوان ، سخنراني ، روشنگري
..... برخي حتي از قرآن سند مياوردند که :لا تلقوا بايديکم الي التهلکه ...خود را به
مهلکه نيانداز ! همه کشته ميشويد و بعد هم هيچ !؟ اينها نصايح عافيت جوياني بود که
به قول مولا نا :
ميگريزند
از خودي در بيخودي
يا
به مستي يا به شغل ، اي مهتدي
ولي
کسي که بداند شرايط موجود شايسته حيات انساني نيست اما با آن کنار بيايد ، با همه کساني
که کنار آمده اند چه تفاوتي دارد ؟ وديگر چگونه به هم عصران و نسلهاي آينده تفاوت را
توضيح بدهد ؟ اگر تفاوتي بود بايد نمايان ميشد ..... و حسين هم اگر آن حماسه عاشورا
را خلق نميکرد يک دروغ و تحريف بزرگ در تاريخ به ثبت ميرسيد و آن اينکه : " هر
گاه شرايط اجتماعي بيش از حد سرکوب گرانه وغير انساني بود ، ميتوان سکوت کرد و پذيرفت ...
!!!
و
اين با دين اسلام که اساسا سمت و سوي ظلم ستيزانه و عدالت جويانه دارد بکلي در تعارض
بود.
به
گمان من امام حسين با آن " فداي عظيم " براي همه تاريخ روشن ساخت که حتي
وقتي همه درها بسته است و تيرگي ظلم هم جا را فرا گرفته ، راه فدا هميشه گشوده است
. و اگر همه ظالمان تاريخ اين راه را از کساني که ميخواهند به بند بکشند انتظار ميداشتند
، هيچگاه به فکر ستم کردن بر آنها نمي افتادند . و اين حسين بود که اين راه رهايي را
براي بني نوع انسان گشود.دو تا شايد مولانا هم اشاره به همين معنا دارد که ميگويد :
کجاييد
اي شهيدان خدايي
بلا
جويان دشت کربلايي
کجاييد
اي در زندان شکسته
بداده
وام داران را رهايي
آري
، به گمانم امام حسين راز رهايي انساني را در فدا ميدانست و اينرا بعنوان پادزهر اسارت
و بندگي ، با فداي خود وهمه خويشان و يارانش ، به همه بشريت معرفي کرد. و البته کار
ساده ايي نيست و به تعبير حافظ :
در
زلف چون کمندش اي دل مپيچ کانجا
سرها
بريده بيني بي جرم و بي جنايت
ودر
نهايت، اگر فدا را تنها به يک بعد جسماني فرو نکاهيم بلکه آنرا در هم زمينه ها ساري
و جاري بدانيم( بعنوان مفهومي گسترده ) درآن صورت بعنوان يک مسلمان به واقع نميدانم
بدون آن ( فدا) معاد ( روز حسابرسي ) در چه چيز ريشه دارد و معيارش چيست ؟
سعيد
ماسوري
آبان
1394/ زندان گوهر دشت کرج
پايان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر