العربيه تقديم ميكند: «فصلي در جهنم ،
به روايت معصومه بلورچي »-قسمت ششم
تلويزيون العربيه 15/3/94:« ششمين قسمت
فصلي در جهنم به روايت معصومه بلورچي درباره مجاهد شهيد رحمان مناني
-در شروع معصومه بلورچي: عكسهايي از رحمان را نگاه
ميكند
فصلي در جهنم ، به روايت معصومه بلورچي
- صحنههايي از حمله مزدوران به اشرف در دهم شهريور
معصومه بلورچي: همان طور كه خدمتتان گفتم
مردم ايران در اين سي و چند سال قيمت بسيار بسيار سنگيني براي به دست آوردن آزادي و
براي ادامه اين مبارزه دادهاند. من بهعنوان نمونه ميتوانم از خانواده خودم شروع
كنم كه تاكنون 10نفر از اعضاي خانوادهام بهشهادت رسيدهاند. اولين نفر آنها بردارم
بود امير بلورچي كه 18سالش بود، تازه دبيرستانش را تمام كرده بود، ميخواست برود دانشگاه،
از فعالين هوادار سازمان مجاهدين بود كه در 1982 در 18سالگي بهشهادت رسيد، اعدام شد
توسط رژيم. بعد از آن پسر عمو و دختر عمويم بهشهادت رسيدند، نيلوفر بلورچي و حميدرضا
بلورچي همينطور شوهر خواهرم مسعود معدنچي، حتي از نسل قبل يعني از مادر نيلوفر زن عمويم
فريده حافظي كه 49سالش بود و مادر بزرگ پسرم فخريه حاج داعي كه 45سالش بود و صاحب
4 فرزند بود، و بعد از آن باز هم شهداي ديگر 2نفر از عموهاي پسرم جعفر مناني و محمد
حسين مناني و همينطور همسر دختر عمويم، 9نفر از اعضاي خانوادهام در فاصله بين
1982 تا 2013 بهشهادت رسيدند.
- صحنههايي از حمله مزدوران به اشرف در دهم شهريور
معصومه بلورچي: من يادم هست قبل از اين
كه او (رحمان مناني) به اشرف برود، من مطلع نبودم كه او چنين تصميمي گرفته به من گفت
كه مامان من ميخواهم يك چيزي به تو بگم، وقتي گفتم برام توضيح بده، گفت كه من تصميم
گرفتم به اشرف بپيوندم، گفتم تصميم با خودت هست ولي ميتواني برام توضيح بدهي كه چرا؟
چون ميخواهم كه خوب بدوني. گفت كه مامان من اينجا راستش را بخواهي همه چيز دارم تحصيلم
را دارم ميكنم تو هستي اينجا، دوستان خيلي خوبي دارم هيچ مشكلي ندارم ولي يك چيزي
مرا آزار ميدهد وقتي كه من نگاه ميكنم كه چه جوري جوانان در ايران سركوب ميشوند،
امكانات زندگي و تحصيلي مثل من اينجا ندارند، چه طوري عموي من را اعدام كردند چطوري
بقيه خانوادهها را دارند اونجوري زجر و شكنجه ميدهند من نميتونم اينجا راحت زندگي
كنم من نميتونم اينجا درس بخونم من يك انسانم و اونجا بود كه من اشك توي چشام جمع
شد احساس متناقضي داشتم از يك طرف در دلم تحسينش ميكردم كه عليرغم خوب يه جوون يه
جووني كه همه امكانات براي داشتن يك زندگي خوب، راحت اينجا داشته باشه ولي ميخواد
صرفنظركنه وبپيونده به ارتش آزادي بخش و اشرف
- صحنههايي از حمله مزدوران به اشرف در دهم شهريور
معصومه بلورچي: خوب بهعنوان يك مادر وقتي
شنيدم كه سحر روز اول سپتامبر شنيدم بهشهادت رسيده لحظه خيلي خيلي سختي بود همه بينندههاي
شما كه الآن مادر هستند ، پدر هستند ميتونند من را حس كنند و همه مادراني كه صاحب
اين 120هزار شهيد هستند. ولي آن چه كه باعث شد ذره اي خلل در عزم جزم ما رزمندگان آزادي
ما مادران ما اعضاي اين مقاومت ذره اي خلل و سستي در ما ايجاد نشه بلكه بارها و بارها
به دفعات از قبل مصممتر باشيم هيچ چيزي نبود جز اين كه
- صحنههايي از حمله مزدوران به اشرف در دهم شهريور
- معصومه بلورچي به يك آلبوم نگاه ميكند كه تصاويري
از رحمان در آن هست.
-عكسهاي رحمان در كنار پل كارون اشرف و سالن امجديه
معصومه بلورچي: پسر نازنينم رحمان هست كه
در سن 33 سالگي در اول سپتامبر 2013 همراه 51 قهرمان اشرفي ديگه به دست مزدوران مالكي
و خامنهاي بهشهادت رسيد».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر