بمناسسبت 22 بهمن ، سالگرد انقلاب ضد سلطنتی مردم ايران که توسط خمينی دجال غصب گرديد . ولی اين انقلاب بزرگ و شکوهمند به گفته رهبر انقلاب نوين ايران ، نه مرد و نه خاکستر شد ، بلکه ، شعله های سرخ و بلند آن در " ليبرتی " و در سراسر ميهن اسيرمان همچنان فروزان و سوزان زبانه ميکشد .
تابش سحر
دادا که در عصر ِ نوين سالوسيان با نام ِ دين
آنش زدند با توز و کين برخرمن ِ ايران زمين
از شاخه چيدند غنچه ها از بن بريدن شاخه ها
آفت زدند در باغ ها کردند خزان گلزارها
لبخند ز لب برداشتند ماتم به دلها کاشتند
شادی گناه پنداشتند غم را ثواب انگاشتند
بس شعله ها افروختند پروانه ها را سوختند
سرها به سخره کوفتند با قهر دهانها دوختند
بستند در ِ دانشکده آتش زدند آتشکده
ممنوع کردند ميکده کشتند خروس ِ دهکده
آوار کردند باممان بر باد دادند ناممان
از سفره بردند نانمان زآنپس برفت ايمانمان
کردند اسير آفتابمان از شب ربودند ماه ِ مان
بستند به بند ناهيدمان پروين و صد کيوانمان
تاراج دادند جوی آب کردند تهی کارون ز آب
دريا بشد همچون سراب در اين سرای پر ز آب .
هيهات که مرز پر گهر ، ديرين سرای با هنر
در کف بدارد جان و سر بيمی ندارد از خطر
با اين همه رنج و فغان در سرزمينی تب بجان
بايد که خيزيم بی امان رعدی شويم در آسمان ،
زينرو ببآيد " ما " شويم همسنگر و همپا شويم
شمع ِ شب ِ يلدا شويم پروانه وار شيدا شويم
ويران کنيم کا خ ِ ددان درسی دهيم بر شيخکان
کزخاک ِ پاک ِ آرشان گم گور کنند سالوسيان .
وز نو بسازيم ميهنی عاری ز هر اهريمنی
در آسمانش روشنی هرگوشه اش چون گلشنی
دشتش پر از گندم کنيم هر سفره ايی را پر کنيم
عوام را خواص کنيم هر خاص را هم عام کنيم .
ايران بماند جاودان اين بيشه َ شيراوژنان
زين جاودان مرز ِ جهان ، گردد جهان جنت نشان .
بهزاد بهره بر
تابش سحر
دادا که در عصر ِ نوين سالوسيان با نام ِ دين
آنش زدند با توز و کين برخرمن ِ ايران زمين
از شاخه چيدند غنچه ها از بن بريدن شاخه ها
آفت زدند در باغ ها کردند خزان گلزارها
لبخند ز لب برداشتند ماتم به دلها کاشتند
شادی گناه پنداشتند غم را ثواب انگاشتند
بس شعله ها افروختند پروانه ها را سوختند
سرها به سخره کوفتند با قهر دهانها دوختند
بستند در ِ دانشکده آتش زدند آتشکده
ممنوع کردند ميکده کشتند خروس ِ دهکده
آوار کردند باممان بر باد دادند ناممان
از سفره بردند نانمان زآنپس برفت ايمانمان
کردند اسير آفتابمان از شب ربودند ماه ِ مان
بستند به بند ناهيدمان پروين و صد کيوانمان
تاراج دادند جوی آب کردند تهی کارون ز آب
دريا بشد همچون سراب در اين سرای پر ز آب .
هيهات که مرز پر گهر ، ديرين سرای با هنر
در کف بدارد جان و سر بيمی ندارد از خطر
با اين همه رنج و فغان در سرزمينی تب بجان
بايد که خيزيم بی امان رعدی شويم در آسمان ،
زينرو ببآيد " ما " شويم همسنگر و همپا شويم
شمع ِ شب ِ يلدا شويم پروانه وار شيدا شويم
ويران کنيم کا خ ِ ددان درسی دهيم بر شيخکان
کزخاک ِ پاک ِ آرشان گم گور کنند سالوسيان .
وز نو بسازيم ميهنی عاری ز هر اهريمنی
در آسمانش روشنی هرگوشه اش چون گلشنی
دشتش پر از گندم کنيم هر سفره ايی را پر کنيم
عوام را خواص کنيم هر خاص را هم عام کنيم .
ايران بماند جاودان اين بيشه َ شيراوژنان
زين جاودان مرز ِ جهان ، گردد جهان جنت نشان .
بهزاد بهره بر

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر