اسماعیل هاشم زاده ثابت
روزگاری بود که خائن خودفروخته به وزارت
اطلاعات ایرج مصداقی با پنهان کردن ماهیت خود سعی بر این داشت که خود را «صدای زندانیان
سیاسی و شهدا» بنمایاند و در این مسیر با موش مردگی، انگل وار در گوشه و کنار هواداران
مقاومت می پلکید تا «اطلاعاتش» را غنی سازی کند و در روز شلیک، به شیوه توپچی رضاخان
قزاق، ماموریت یک عمر مواجب را بجا آورد. سرانجام روز موعود به زعم «اداره نفاق» فرا
رسید و فرمان صادرشد.
مشکل وزارت اطلاعات اما آنجا بود که «نمی شد» کسی را همزمان
هم صدای زندانیان و شکنجه شدگان و شهدا قالب کرد و هم درحالیکه زندانیان مقاوم در زندانها
به یمن و به اتکا مقاومت سرزنده و فعال در خارج از زندان، رژیم را به مقابله میخوانند
و در اسارت هم به رژیم «بیا بیا» میگویند مبارزه آنها را دور زد و نادیده گرفت. خائن
حقیر هم البته این داستان را میدانست و تمام سعی خودش را میکرد که این مشکل رو نشود
و تا آنجا که امکانش وجود داشت در این زمینه وارد نشود، زیرا تناقض لاینحلی برای او
و وزارت بد نام ایجاد میشد که قابل حل نبود و نیست، که به«ناگاه» رعد فریاد مقاومت
سازمانیافته مجاهدین ازحنجرۀ «علی
صارمی» دیوارهای قطور و «غیر قابل عبور» زندانها را درهم کوبید و «آسمان را غرق ستاره
ها» نمود. توجه کنید: «.... پر واضح است كه حكم من هيچ مبناي قانوني نداشته و تنها
ميخواهند با اعدام اينجانب مردم و جوانان اين ميهن را مرعوب ساخته و آنها را در پيگيري
مطالباتشان به وحشت اندازند، لذا در اين ايام حسيني مناسب مي بينم كه يكبار ديگر از
زبان سرور آزادگان فرياد بر آرم كه:
«....اگر آيين محمد
و اكنون ميهن ما جز با ريختن خون من و امثال من به سامان نمي رسد پس اي طنابهاي دار
مرا در بر بگيريد. خون من قطعا از خون نداها و ديگر جوانان كه روزانه بر سنگفرشهاي
خيابان ميريزد رنگينتر نيست و جز بر حقانيت، جسارت و افتخار ما نمي افزايد، آن هم در
ماه محرم و به دست شقي ترين آدمها ... ولي ترديدي نيست كه چنين احكام و تهديدهايي كمترين
خللي در آماده بودن من و هموطنانم براي تحقق ايراني آزاد به وجود نمي آورد.
و به عنوان پدري كه حدود 23 سال از عمر خود را براي ازادي در
اين سرزمين و رژيم قبل و رژيم كنوني در زندان به سر برده است، به لاريجاني ها و ديگر
جنايتكاران اعلام مي كنم كه:
گر بدين سان زيست بايد پاك،
من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود چون كوه،
يادگاري بر تر از بي بقاي خاك
والسلام
علي صارمي زنداني سياسي گوهردشت ۹ دیماه ۱۳۸۸
واینهم تفسیر وزارت اطلاعات از زبان خائن خودفروش ایرج مصداقی
در مصاحبه با یک کانال تلویزیونی :«....نامه هایی که از زندان مینویسند واین یک باب
شده است که هواداران مجاهدین نامه مینویسند از توی زندان مینویسند که آقا شرکت کنید
در ویلپنت واطلاعیه میدهند یا خاطرات سری سری از درون زندان و....هیچ اتفاقی هم نمیافتد
این نیست که اینها نفرات قهرمانی هستند مطلقا ازین خبرها نیست.....وگرنه که معنی نداردکه
در یک نظامی که میگویی فاشیستی ودیکتاتوری قرون وسطایی است بعد بیایید اطلاعیه بدهید
در دفاع از ارتش آزادیبخش این بی معنی است....واون مراسم هم خیمه شب بازیست....»
قبل از نامه های این گوهر تابناک و حی و حاضر مجاهدین «علی صارمی»،
شهدایی همچون «حجت زمانی» و «ولی الله فیض مهدوی» با پیامها و نوار صداهای ظلمت سوزشان
به جامعه، که البته بعد از شهادت به بیرون رسیده بود، صلای مقاومت تا به اخر سر داده
بودند، اما «علی صارمی» زنده بود و نمیشد نفی اش کرد. علی صارمی نه تنها با پیامش قدر
قدرتی رژیم و وزارت اطلاعاتش را درهم شکست بلکه سقف بالا بلندی از مقاومت را به ثبت
رساند که هم رژیم را به سخره گرفت وهم پته لاشخورهای جَلد وزارتی از جمله تواب تشنه
به خون را روی آب انداخت. او با هرچه تیز تر کردن آتش مقاومت تمام عیار همه لوش لجنهای
راه مبارز را شستشو نمود و پشت سرگذاشت و راهی را با خون خود گشود وبذری را کاشت که
امروز شاهد شکوفایی آن از کلام و زبان و عمل سایر زندانیان چه از اعضا و هواداران مقاومت
و چه سایر مبارزین اسیر در زندانهای رژیم، روزمره به گوش میرسد. بقول یکی از مبارزین
زندانی «همانگونه که خون «صارمی ها» و «خسروی ها» جوشیده است و مقاومت زندان با نامشان
پیوند خورده است». نمونه های این شهدای مقاومت که بعد از«علی صارمی» هیبت رژیم را به
هیچ گرفتند و با کلام و فریاد ازدرون زندانها دژخیم را به زیر کشیدند شهدای والا مقامی
همچون«محسن دکمه چی»، «شاهرخ زمانی» و... میباشند که تاوان مواضعشان را با برافروختن
«شمع شبانه» وجود خویش بی مهابا پرداختند تا جاییکه امروز این مقاومت با شکوه، وزارت
اطلاعات و «دایره نفاق» و به تبع آن «تواب تشنه بخون» را مجبور به موضعگیری و «خود
سوزی» نمود بطوریکه هیچ بی شرافتی حتی اگر به بی شرافتی ایرج مصداقی هم که باشد، نتواند
آنرا دور بزند.
برای وزارت اطلاعات وعناصر تواب ودرهم شکسته وتسلیم شده درمقابل
شکنجه هیچ چیز دردناکتر از مقاومت وایستادگی سایرین در برابر رژیم نیست نه اینکه برای
آنها غیر قابل تصور باشد و یا درک ذهنی آنرا نداشته باشند، بلکه از عظمت آن به ذلت
و خواری میفتند، همان ذلت وحقارتی که در سال شصت و هفت در برابر قامت سر به فلک کشیده
سی هزار سرو سرفراز دچارش شدند. زیرا هر صدا و فریاد در استمرار مقاومت تا نقطه شهادتِ
هر اسیر مقاوم، میخی ست بر تابوت رژیم و اذناب توابش، در این نقطه عنصر خائن و واداده
که اینک در جوف عبای وزارت به «زیستن تا مرگ» مشغول است، «باید» مقاومت را تخطئه و
فاقد اهمیت بنمایاند تا هم درهم شکستن هیبت دژخیم عیان نشود و هم بزدلی و ضعف و بی
بتگی خود را بپوشاند و هم خط وزارت اطلاعات را پیش ببرد. ملاحظه میکنید که چه ماموریت
«شرافتمندانه !!!» و«سختی !!!! » را تواَمان به کول میکشد. برای وزارت اطلاعات چه چیزی
خطرناکتر از این میتواند باشد که سلاح و اهرم کنترل اجتماعی یعنی اعدام به هیچ گرفته
شود و عنصر مقاومت سرتاپای رژیم را نفی کند، مگر نه اینست که اصلیترین سلاح رژیم در
مقابل مردم ایران اعدام است و هنگامیکه عنصر مجاهد و مقاوم با مقاومت خویش این سلاح
را از کار میاندازد، دیگر از رژیم چه میماند و کدام ترفند و تهدید قادراست موج قیام
و اعتراض ملت عاصی ایران را از حرکت باز دارد. همچنین در همین امتداد و در این سطح
از مقاومت، برای توابان و نادمین درهم شکسته چه چیز بدتری را میتوان تصور نمود که درست
در نقطه مقابل بریدگی و وادادگی آنها، یک زندانی با مقاومت خود دژخیم را به زانو بیافکند
و پرچم مقاومت را به اهتزاز درآورد .
اینجاست که باید عنصر خائن به صحنه بیاید و درحکم مکمل وزارت
اطلاعات و مکمل حکم اعدام ومکمل موشکباران مجاهدین و تخطئه هر نوع مقاومتِ بی تزلزل
در مقابل رژیم، بکار گرفته شود و اینبار نه غیرمستقیم بلکه دقیقا و مستقیما همراه با
«اداره نفاق» از «فرقه رجوی» شیون سردهد. رژیم و آلت فعلهایش «چاره ای» هم جز این ندارند
زیرا زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز با الهام از سرداران و سالاران مقاومت ایران در
«اشرف» و امروز اشرفیان در «لیبرتی» و با الهام از توفان و آتش نهفته در اعماق جامعه
ایران، سقفی از مقاومت مردم ایران را به نمایش گذاشته اند که رژیم را مجبور نموده با
تمام ابواب جمعی برای مقابله با این «پدیده» به میدان بیاید و حتی پیه مرحله سوزی را
هم به تن بمالد. باید همینجا به این نکته مهم نیز توجه داشت که هنگامیکه هزینه هر اعدام
و قتل سیاسی در قلمرو حاکمیت و در درون زندانهای رژیم به خصوص در دوران «پسا برجام
زهر» و انتخابات در داخل کشوربرای رژیم بسیار سنگین شده وسنگینی این هزینه در آستانه
توفانهای مهیب منطقه ای و جهانی در خارج کشور میتواند «تاک وتاک نشان» را یکجا ریشه
کن کند، پس باید از زبان زباله ای چون « تواب تشنه بخون » اعلام کند که: آنها یعنی
«زندانیان سیاسی مجاهد» و پیامهای ادامه مقاومت آنها، «مطلقا» خطری برای رژیم نیستند.
بدبختی مضاعف و درد بی درمان وزارت اطلاعات و امثال «تواب تشنه
بخون» دراینست که این «پدیده» اینک دیگر محدود به زندانیان سیاسی مجاهد نمیشود و روزمره
از زبان و کلام افراد و گروهها و اشخاص و اقشارگوناگون جامعه چه از درون زندانها و
سیاهچالهای رژیم و چه در بیرون از زندانها، به خونخواهی از شهدا و زندگان نیز به گوش
و چشم مردم ایران میرسد. در شبکه های اجتماعی روزانه خبرهای اعتصاب غذا، مقاومت زندانیان
در مقابل زندانبانان، اعتصاب ملاقات و موضعگیری در مقابل اقدامات سرکوبگرانه رژیم وحمایت
از حرکت های ازادیخواهانه اجتماعی معلمین و پرستاران و کارگران و .... منعکس شده و
مهم تر اینکه همین زندانیان دلیر و مقاوم هستند که هر چه جنایتکاری رژیم و عمله آن
زیادتر می شود، مقاوم تر شده و می گویند «حسرت یک آه را هم بردل رژیم و مزدورانش خواهند
گذاشت» و در مقابل دادستان ضد انقلاب اخوندها تاکید میکنند «تا سرنگو نی تام و تمام
رژیم بر موضع خود استوار و سازش ناپذیر ایستاده اند.»
برای عنصر بی شرافتی چون تواب تشنه بخون، پیامهای بزرگمردی چون
دکتر ملکی در رثای مقاومت نیز «فاقد ارزش» است اصولا او هر گونه مقاومت و ایستادگی
تا آخر در مقابل رژیم را، نفی رژیم و بطریق اولی نفی خودمیداند وسلول به سلول وجودش
از کینه به مقاومت و هر عنصر مقاوم لبریز است. هر ندای مقاومت همچون سمی مهلک برای
اوست و هردشنه ای که مقاومت بر قلب رژیم مینشاند، بر مغز و روح به مناقصه رفته او نیز
وارد میشود
وزارت اطلاعات مگر نمیداند که هنگامیکه «غلامرضا خسروی» ازدرون
زندان و با صدای خودش با وضوح کامل از حمایتش از جنبش مقاومت و مجاهدین و افتخار کمک
مالی و طرفداری از آنها سخن گفته و به استقبال شهادت میشتابد، و رژیم را وامانده به
جا میگذارد، در مقابله و رویارویی مرم ایران و رژیم، مهمترین «مرز عبور ناپذیر» رژیم
را درهم شکسته است. این تهاجمات متهورانه نیروهای مقاومت به رژیم، چشم اندازی را ترسیم
میکند که چه بخواهد وچه نخواهد «آتش تهیه» ای است برای سرنگونی، و قیام عمومی را «تسلیح»
میکند. برهمین روال است که تواب تشنه بخون که سی چهارسال پیش درخودروی گشت دادستانی
در «وسط» جانیان می نشست وبه شکار مجاهدین میرفت وبیست هفت سال پیش در «راهرومرگ»،
آن هنگام که قبض روح شده و «جاخالی» داد تا اعدام نصیب زندانی دیگری شود و آن هنگام
که در پشت میز با دژخیم، «قربانی» شدن خودش و دژخیم را بالمناصفه تقسیم نمود، باید
که امروز از شکوفایی مقاومت درمقابل رژیم به خود بپیچد وآن را«مطلقا» بی نتیجه بنامد .
بی هیچگونه تردیدی مرزهای نوین این مقاومت تاریخی و بی همتا
در پیوند با مبارزات مردم ایران، با هر عقیده و مرام، تار و پود و رگ و ریشه رژیم ملاها
و هرآنکه در جوف عبای این عفریت بد سگال بیتوته کرده است را در صحن تاریخ ایرانزمین
محو خواهد نمود و بارزترین گواه آن جیغ و شیون مستأصلانه ایست که رژیم در وحشت از آن،
از دهانها و قلمهای امانی وآلوده سر داده است. « قهرمان» شهید علی صارمی خطاب به جانیان
رژیم گفته بود :
شما مرتجعین زشت نا هنگام مگر جز مرگ به مردم حاصلی داشته اید!
شما که این سان بر این ملت
تگرگ ذلت و فقر پریشانی و موهومات می دارید
به هوش باشید که روز انتقام خلق نزدیگ است
شب و روز لعنت و نفرین خلق بر گورتون جاری است
مپندارید که مردم غافلند
از یاد خواهند برد
چماق، زنجیر و دشنه و کهریزک
....
اسماعیل هاشم زاده ثابت